Sohrab Sepehri – سهراب سپهری
زندگینامه سهراب سپهری
سهراب سپهری سهراب سپهری (۱۴ مهر ۱۳۰۷ – ۱ اردیبهشت ۱۳۵۹) شاعر، نویسنده و نقاش اهل ایران بود. او از مهمترین شاعران معاصر ایران است…
هلا
هلا تنها به تماشای چه ای ؟ بالا، گل یک روزه نور. پایین، تاریکی باد. بیهوده مپای ، شب از شاخه نخواهد ریخت، و دریچه…
مرغ افسانه
مرغ افسانه پنجره ای در مرز شب و روز باز شد و مرغ افسانه از آن بیرون پرید. میان بیداری و خواب پرتاب شده بود….
طنین
طنین به روی شط وحشت برگی لرزانم، ریشه ات را بیاویز. من از صداها گذشتم. روشنی را رها کردم. رویای کلید از دستم افتاد. کنار…
سپیده
سپیده در دور دست قویی پریده بی گاه از خواب شوید غبار نیل ز بال و پر سپید لبهای جویبار لبریز موج زمزمه در بستر…
دره خاموش
دره خاموش سکوت ، بند گسسته است. کنار دره، درخت شکوه پیکر بیدی. در آسمان شفق رنگ عبور ابر سپیدی. نسیم در رگ هر برگ…
تراو
تراو در آ، که کران را برچیدم، خاک زمان رفتم، آب نگر پاشیدم. در سفالینه چشم ، صدبرگ نگه بنشاندم، بنشستم. آیینه شکستم، تا سرشار…
بی تار و پود
بی تار و پود در بیداری لحظهها پیکرم کنار نهر خروشان لغزید. مرغی روشن فرود آمد و لبخند گیج مرا برچید و پرید. ابری پیدا…
اکنون هبوط رنگ
اکنون هبوط رنگ سال میان دو پلک را ثانیه هایی شبیه راز تولد بدرقه کردند. کم کم ، در ارتفاع خیس ملاقات صومعه نور ساخته…
نیلوفر
نیلوفر از مرز خوابم می گذشتم، سایه تاریک یک نیلوفر روی همه این ویرانه فرو افتاده بود. کدامین باد بی پروا دانه این نیلوفر را…
مرز گمشده
مرز گمشده ریشه روشنی پوسید و فرو ریخت. و صدا در جاده بی طرح فضا می رفت. از مرزی گذشته بود، در پی مرز گمشده…
صدای دیدار
صدای دیدار با سبد رفتم به میدان، صبحگاهی بود. میوهها آواز میخواندند. میوهها در آفتاب آواز میخواندند. در طبقها، زندگی روی کمال پوستها خواب سطوح…
سایبان آرامش ما، ماییم
سایبان آرامش ما، ماییم در هوای دو گانگی ، تازگی چهره ها پژمرد. بیایید از سایه – روشن برویم. بر لب شبنم بایستیم، در برگ…
دروگران پگاه
دروگران پگاه پنجره را به پهنای جهان می گشایم: جاده تهی است. درخت گرانبار شب است. ساقه نمی لرزد، آب از رفتن خسته است :…
تارا
تارا از تارم فرود آمدم ، کنار برکه رسیدم. ستاره ای در خواب طلایی ماهیان افتاد.رشته عطری گسست. آب از سایه افسوسی پر شد. موجی…
بی پاسخ
بی پاسخ در تاریکی بی آغاز و پایان دری در روشنی انتظارم رویید. خودم را در پس در تنها نهادم و به درون رفتم: اتاقی…
از سبز به سبز
از سبز به سبز من در این تاریکی فکر یک بره روشن هستم که بیاید علف خستگیام را بچرد. من در این تاریکی امتداد تر…
وید
وید نی ها ، همهمه شان می آید. مرغان ، زمزمه شان می آید. در باز و نگه کم و پیامی رفته به بی سویی…
نه به سنگ
نه به سنگ در جوی زمان ، در خواب تماشای تو می رویم. سیمای روان ، با شبنم افشان تو می شویم. پرهایم ؟ پرپر…
محراب
محراب تهی بود و نسیمی. سیاهی بود و ستاره ای هستی بود و زمزمه ای. لب بود و نیایشی. من بود و تویی: نماز و…
صدای پای آب، نثار شبهای خاموش مادرم
صدای پای آب، نثار شبهای خاموش مادرم اهل کاشانم. روزگارم بد نیست. تکه نانی دارم ، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی. مادری دارم ، بهتر…
ساده رنگ
ساده رنگ آسمان، آبیتر، آب آبیتر. من در ایوانم، رعنا سر حوض. رخت میشوید رعنا. برگها میریزد. مادرم صبحی میگفت: موسم دلگیری است. من به…
در گلستانه
در گلستانه دشتهایی چه فراخ! کوههایی چه بلند در گلستانه چه بوی علفی میآمد! من در این آبادی، پی چیزی میگشتم: پی خوابی شاید، پی…
تا نبض خیس صبح
تا نبض خیس صبح آه، در ایثار سطح ها چه شکوهی است ! ای سرطان شریف عزلت! سطح من ارزانی تو باد! یک نفر آمد…
بودهی
بودهی آنی بود ، در ها وا شده بود . برگی نه ، شاخی نه ، باغ فنا پیدا شده بود. مرغان مکان خاموش ،…
آفتابی
آفتابی صدای آب می آید ، مگر در نهر تنهایی چه می شویند؟ لباس لحظه ها پاک است. میان آفتاب هشتم دی ماه طنین برف…
وقت لطیف شن
وقت لطیف شن باران اضلاع فراغت را می شست. من با شن های مرطوب عزیمت بازی می کردم و خواب سفرهای منقش می دیدم. من…
نشانی
نشانی خانه دوست کجاست؟ در فلق بود که پرسید سوار. آسمان مکثی کرد. رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شنها بخشید و…
متن قدیم شب
متن قدیم شب ای میان سخن های سبز نجومی ! برگ انجیر ظلمت عفت سبز را می رساند سینه آب در حسرت عکس یک باغ…
شیطان هم
شیطان هم از خانه بدر ، از کوچه برون، تنهایی ما سوی خدا می رفت. در جاده ، درختان سبز، گل ها وا، شیطان نگران:…
روشنی، من، گل، آب
روشنی، من، گل، آب ابری نیست . بادی نیست. می نشینم لب حوض: گردش ماهی ها ، روشنی ، من ، گل ، آب. پاکی…
خوابی در هیاهو
خوابی در هیاهو آبی بلند را می اندیشم ، و هیاهوی سبز پایین را. ترسان از سایه خویش ، به نی زار آمده ام. تهی…
تا
تا بالارو ، بالارو. بند نگه بشکن، و هم سیه بشکن. – آمده ام ، آمده ام، بوی دگر می شنوم، باد دگر می گذرد….
به زمین
به زمین افتاد . و چه پژواکی که شنید اهریمن. و چه لرزی که دوید از بن غم تا به بهشت. من در خویش ،…
از روی پلک شب
از روی پلک شب شب سرشاری بود. رود از پای صنوبرها، تا فراترها رفت. دره مهتاب اندود، و چنان روشن کوه، که خدا پیدا بود….
وهم
وهم جهان ، آلوده خواب است. فرو بسته است وحشت در به روی هر تپش ، هر بانگ چنان که من به روی خویش در…
نیایش
نیایش نور را پیمودیم ، دشت طلا را در نوشتیم. افسانه را چیدیم ، و پلاسیده فکندیم. کنار شنزار ، آفتابی سایه وار ، ما…
لولوی شیشه ها
لولوی شیشه ها در این اتاق تهی پیکر انسان مه آلود ! نگاهت به حلقه کدام در آویخته ؟ درها بسته و کلیدشان در تاریکی…
شورم را
شورم را من سازم : بندی آواز . برگیرم ، بنوازم. برتارم زخمه لا می زن ، راه فنا می زن من دودم: می پیچم،…
روشن شب
روشن شب روشن است آتش درون شب وز پس دودش طرحی از ویرانه های دور. گر به گوش آید صدایی خشک: استخوان مرده می لغزد…
در قیر شب
در قیر شب دیرگاهی است که در این تنهایی رنگ خاموشی در طرح لب است بانگی از دور مرا میخواند لیک پاهایم در قیر شب…
تا انتها حضور
تا انتها حضور امشب در یک خواب عجیب رو به سمت کلمات باز خواهد شد. باد چیزی خواهد گفت. سیب خواهد افتاد، روی اوصاف زمین…
برخورد
برخورد نوری به زمین فرود آمد: دو جاپا بر شنهای بیابان دیدم. از کجا آمده بود؟ به کجا می رفت؟ تنها دو جاپا دیده می…
آب
آب آب را گل نکنیم: در فرودست انگار، کفتری میخورد آب. یا که در بیشه دور، سیرهٔی پر میشوید. یا در آبادی، کوزهٔی پر میگردد….
یادبود
یادبود سایه دراز لنگر ساعت روی بیابان بیپایان در نوسان بود: میآمد، میرفت. میآمد، میرفت. و من روی شنهای روشن بیابان تصویر خواب کوتاهم را…
نقش
نقش در شبی تاریک که صدایی با صدایی در نمی آمیخت و کسی کس را نمی دید از ره نزدیک ، یک نفر از صخره…
لحظه گمشده
لحظه گمشده مرداب اتاقم کدر شده بود و من زمزمه خون را در رگهایم میشنیدم. زندگیام در تاریکی ژرفی میگذشت. این تاریکی، طرح وجودم را…
شکست ترانه
شکست ترانه میان این سنگ و آفتاب ، پژمردگی افسانه شد. درخت ، نقشی در ابدیت ریخت. انگشتانم برنده ترین خار را می نوازد. لبانم…
روزنهای به رنگ
روزنهای به رنگ در شب تردید من ، برگ نگاه ! می روی با موج خاموشی کجا؟ ریشه ام از هوشیاری خورده آب: من کجا،…
در سفر آن سوها
در سفر آن سوها ایوان تهی است ، و باغ از یاد مسافر سرشار. در دره آفتاب ، سر برگرفته ای: کنار بالش تو ،…