مرغ افسانه

مرغ افسانه پنجره ای در مرز شب و روز باز شد و مرغ افسانه از آن بیرون پرید. میان بیداری و خواب پرتاب شده بود….

ادامه مطلب

طنین

طنین به روی شط وحشت برگی لرزانم، ریشه ات را بیاویز. من از صداها گذشتم. روشنی را رها کردم. رویای کلید از دستم افتاد. کنار…

ادامه مطلب

سپیده

سپیده در دور دست قویی پریده بی گاه از خواب شوید غبار نیل ز بال و پر سپید لب‌های جویبار لبریز موج زمزمه در بستر…

ادامه مطلب

دره خاموش

دره خاموش سکوت ، بند گسسته است. کنار دره، درخت شکوه پیکر بیدی. در آسمان شفق رنگ عبور ابر سپیدی. نسیم در رگ هر برگ…

ادامه مطلب

تراو

تراو در آ، که کران را برچیدم، خاک زمان رفتم، آب نگر پاشیدم. در سفالینه چشم ، صدبرگ نگه بنشاندم، بنشستم. آیینه شکستم، تا سرشار…

ادامه مطلب

بی تار و پود

بی تار و پود در بیداری لحظه‌ها پیکرم کنار نهر خروشان لغزید. مرغی روشن فرود آمد و لبخند گیج مرا برچید و پرید. ابری پیدا…

ادامه مطلب

اکنون هبوط رنگ

اکنون هبوط رنگ سال میان دو پلک را ثانیه هایی شبیه راز تولد بدرقه کردند. کم کم ، در ارتفاع خیس ملاقات صومعه نور ساخته…

ادامه مطلب

نیلوفر

نیلوفر از مرز خوابم می گذشتم، سایه تاریک یک نیلوفر روی همه این ویرانه فرو افتاده بود. کدامین باد بی پروا دانه این نیلوفر را…

ادامه مطلب

مرز گمشده

مرز گمشده ریشه روشنی پوسید و فرو ریخت. و صدا در جاده بی طرح فضا می رفت. از مرزی گذشته بود، در پی مرز گمشده…

ادامه مطلب

صدای دیدار

صدای دیدار با سبد رفتم به میدان، صبح‌گاهی بود. میوه‌ها آواز می‌خواندند. میوه‌ها در آفتاب آواز می‌خواندند. در طبق‌ها، زندگی روی کمال پوست‌ها خواب سطوح…

ادامه مطلب

سایبان آرامش ما، ماییم

سایبان آرامش ما، ماییم در هوای دو گانگی ، تازگی چهره ها پژمرد. بیایید از سایه – روشن برویم. بر لب شبنم بایستیم، در برگ…

ادامه مطلب

دروگران پگاه

دروگران پگاه پنجره را به پهنای جهان می گشایم: جاده تهی است. درخت گرانبار شب است. ساقه نمی لرزد، آب از رفتن خسته است :…

ادامه مطلب

تارا

تارا از تارم فرود آمدم ، کنار برکه رسیدم. ستاره ای در خواب طلایی ماهیان افتاد.رشته عطری گسست. آب از سایه افسوسی پر شد. موجی…

ادامه مطلب

بی پاسخ

بی پاسخ در تاریکی بی آغاز و پایان دری در روشنی انتظارم رویید. خودم را در پس در تنها نهادم و به درون رفتم: اتاقی…

ادامه مطلب

از سبز به سبز

از سبز به سبز من در این تاریکی فکر یک بره روشن هستم که بیاید علف خستگی‌ام را بچرد. من در این تاریکی امتداد تر…

ادامه مطلب

وید

وید نی ها ، همهمه شان می آید. مرغان ، زمزمه شان می آید. در باز و نگه کم و پیامی رفته به بی سویی…

ادامه مطلب

نه به سنگ

نه به سنگ در جوی زمان ، در خواب تماشای تو می رویم. سیمای روان ، با شبنم افشان تو می شویم. پرهایم ؟ پرپر…

ادامه مطلب

محراب

محراب تهی بود و نسیمی. سیاهی بود و ستاره ای هستی بود و زمزمه ای. لب بود و نیایشی. من بود و تویی: نماز و…

ادامه مطلب

صدای پای آب، نثار شبهای خاموش مادرم

صدای پای آب، نثار شبهای خاموش مادرم اهل کاشانم. روزگارم بد نیست. تکه نانی دارم ، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی. مادری دارم ، بهتر…

ادامه مطلب

ساده رنگ

ساده رنگ آسمان، آبی‌تر، آب آبی‌تر. من در ایوانم، رعنا سر حوض. رخت می‌شوید رعنا. برگ‌ها می‌ریزد. مادرم صبحی می‌گفت: موسم دلگیری است. من به…

ادامه مطلب

در گلستانه

در گلستانه دشت‌هایی چه فراخ! کوه‌هایی چه بلند در گلستانه چه بوی علفی می‌آمد! من در این آبادی، پی چیزی می‌گشتم: پی خوابی شاید، پی…

ادامه مطلب

تا نبض خیس صبح

تا نبض خیس صبح آه، در ایثار سطح ها چه شکوهی است ! ای سرطان شریف عزلت! سطح من ارزانی تو باد! یک نفر آمد…

ادامه مطلب

بودهی

بودهی آنی بود ، در ها وا شده بود . برگی نه ، شاخی نه ، باغ فنا پیدا شده بود. مرغان مکان خاموش ،…

ادامه مطلب

آفتابی

آفتابی صدای آب می آید ، مگر در نهر تنهایی چه می شویند؟ لباس لحظه ها پاک است. میان آفتاب هشتم دی ماه طنین برف…

ادامه مطلب

وقت لطیف شن

وقت لطیف شن باران اضلاع فراغت را می شست. من با شن های مرطوب عزیمت بازی می کردم و خواب سفرهای منقش می دیدم. من…

ادامه مطلب

نشانی

نشانی خانه دوست کجاست؟ در فلق بود که پرسید سوار. آسمان مکثی کرد. رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن‌ها بخشید و…

ادامه مطلب

متن قدیم شب

متن قدیم شب ای میان سخن های سبز نجومی ! برگ انجیر ظلمت عفت سبز را می رساند سینه آب در حسرت عکس یک باغ…

ادامه مطلب

شیطان هم

شیطان هم از خانه بدر ، از کوچه برون، تنهایی ما سوی خدا می رفت. در جاده ، درختان سبز، گل ها وا، شیطان نگران:…

ادامه مطلب

روشنی، من، گل، آب

روشنی، من، گل، آب ابری نیست . بادی نیست. می نشینم لب حوض: گردش ماهی ها ، روشنی ، من ، گل ، آب. پاکی…

ادامه مطلب

خوابی در هیاهو

خوابی در هیاهو آبی بلند را می اندیشم ، و هیاهوی سبز پایین را. ترسان از سایه خویش ، به نی زار آمده ام. تهی…

ادامه مطلب

تا

تا بالارو ، بالارو. بند نگه بشکن، و هم سیه بشکن. – آمده ام ، آمده ام، بوی دگر می شنوم، باد دگر می گذرد….

ادامه مطلب

به زمین

به زمین افتاد . و چه پژواکی که شنید اهریمن. و چه لرزی که دوید از بن غم تا به بهشت. من در خویش ،…

ادامه مطلب

از روی پلک شب

از روی پلک شب شب سرشاری بود. رود از پای صنوبرها، تا فراترها رفت. دره مهتاب اندود، و چنان روشن کوه، که خدا پیدا بود….

ادامه مطلب