زندگینامه سهراب سپهری

سهراب سپهری سهراب سپهری (۱۴ مهر ۱۳۰۷ – ۱ اردیبهشت ۱۳۵۹) شاعر، نویسنده و نقاش اهل ایران بود. او از مهم‌ترین شاعران معاصر ایران است…

ادامه مطلب

ورق روشن وقت

ورق روشن وقت از هجوم روشنایی شیشه های در تکان می خورد. صبح شد، آفتاب آمد. چای را خوردیم روی سبزه زار میز. ساعت نه…

ادامه مطلب

نزدیک دورها

نزدیک دورها زن دم درگاه بود با بدنی از همیشه. رفتم نزدیک: چشم ، مفصل شد. حرف بدل شد به پر، به شور، به اشراق….

ادامه مطلب

گل کاشی

گل کاشی باران نور که از شبکه دهلیز بی پایان فرو می ریخت روی دیوار کاشی گلی را می شست. مار سیاه ساقه این گل…

ادامه مطلب

شکپوی

شکپوی بر آبی چین افتاد ،سیبی به زمین افتاد. گامی ماند. زنجره خواند. همهمه ای : خندید. بزمی بود، برچیدند. خوابی از چشمی بالا رفت….

ادامه مطلب

روانه

روانه چه گذشت ؟ – زنبوری پر زد – در پهنه… – وهم. این سو ، آن سو، جویای گلی. – جویای گلی ، آری…

ادامه مطلب

خراب

خراب فرسود پای خود را چشمم به راه دور تا حرف من پذیرد آخر که :زندگی رنگ خیال بر رخ تصویر خواب بود. دل را…

ادامه مطلب

پیغام ماهی‌ها

پیغام ماهی‌ها رفته بودم سر حوض تا ببینم شاید ، عکس تنهایی خود را در آب ، آب در حوض نبود . ماهیان می گفتند:…

ادامه مطلب

برتر از پرواز

برتر از پرواز دریچه باز قفس بر تازگی باغ ها سر انگیز است. اما ، بال از جنبش رسته است. وسوسه چمن ها بیهوده است….

ادامه مطلب

واحهٔی در لحظه

واحهٔی در لحظه به سراغ من اگر می‌آیید، پشت هیچستانم. پشت هیچستان جایی است. پشت هیچستان رگ‌های هوا، پر قاصدهایی است که خبر می‌آرند، از…

ادامه مطلب

نزدیک آی

نزدیک آی بام را برافکن ، و بتاب ، که خرمن تیرگی اینجاست. بشتاب ، درها را بشکن ، وهم را دو نیمه کن ،…

ادامه مطلب

گل آئینه

گل آئینه شبنم مهتاب می بارد. دشت سرشار از بخار آبی گل های نیلوفر. می درخشد روی خاک آیینه ای بی طرح . مرز می…

ادامه مطلب

شب هم‌آهنگی

شب هم‌آهنگی لب‌ها می لرزند. شب می تپد.جنگل نفس می کشد. پروای چه داری، مرا در شب بازوانت سفر ده. انگشتان شبانه ات را می…

ادامه مطلب

رو به غروب

رو به غروب ریخته سرخ غروب جابجا بر سر سنگ. کوه خاموش است. می خروشد رود. مانده در دامن دشت خرمنی رنگ کبود. سایه آمیخته…

ادامه مطلب

خواب تلخ

خواب تلخ مرغ مهتاب می خواند. ابری در اتاقم می گرید. گل های چشم پشیمانی می شکفد. در تابوت پنجره ام پیکر مشرق می لولد….

ادامه مطلب

پرهای زمزمه

پرهای زمزمه مانده تا برف زمین آب شود. مانده تا بسته شود این همه نیلوفر وارونه چتر. ناتمام است درخت. زیر برف است تمنای شنا…

ادامه مطلب

با مرغ پنهان

با مرغ پنهان حرف ها دارم با تو ای مرغی که می خوانی نهان از چشم و زمان را با صدایت می گشایی ! چه…

ادامه مطلب

و شکستم، و دویدم، و فتادم

و شکستم، و دویدم، و فتادم درها به طنین های تو وا کردم. هر تکه نگاهم را جایی افکندم، پر کردم هستی ز نگاه ….

ادامه مطلب

نایاب

نایاب شب ایستاده است. خیره نگاه او بر چهارچوب پنجره من. سر تا به پای پرسش، اما اندیشناک مانده و خاموش: شاید از هیچ سو…

ادامه مطلب

گزار

گزار باز آمدم از چشمه خواب ، کوزه تر در دستم. مرغانی می خواندند. نیلوفر وا می شد. کوزه تر بشکستم، در بستم و در…

ادامه مطلب

شب تنهایی خوب

شب تنهایی خوب گوش کن ، دورترین مرغ جهان می خواند. شب سلیس است، و یکدست ، و باز. شمعدانی ها و صدادارترین شاخه فصل…

ادامه مطلب

راه واره

راه واره دریا کنار از صدف های تهی پوشیده است. جویندگان مروارید . به کرانه های دیگر رفته اند. پوچی جست و جو بر ماسه…

ادامه مطلب

چند

چند اینجاست ، آیید، پنجره بگشایید، ای من و دگر من ها:صد پرتو من در آب! مهتاب ، تابنده نگر ، بر لرزش برگ، اندیشه…

ادامه مطلب

پرده

پرده پنجره ام به تهی باز شد و من ویران شدم. پرده نفس می کشید دیوار قیر اندود! از میان برخیز. پایان تلخ صداهای هوش…

ادامه مطلب

اینجا همیشه تیه

اینجا همیشه تیه ظهر بود. ابتدای خدا بود. ریگ زار عفیف گوش می کرد، حرف های اساطیری آب را می شنید. آب مثل نگاهی به…

ادامه مطلب

و پیامی در راه

و پیامی در راه روزی خوام آمد ، و پیامی خوام آورد. در رگ ها ، نور خواهم ریخت . و صدا خواهم در داد:…

ادامه مطلب

میوه تاریک

میوه تاریک باغ باران خورده می نوشید نور . لرزشی در سبزه های تر دوید: او به باغ آمد ، درونش تابناک ، سایه اش…

ادامه مطلب

کو قطره وهم

کو قطره وهم سر برداشتم: زنبوری در خیالم پر زد یا جنبش ابری خوابم را شکافت ؟ در بیداری سهمناک آهنگی دریا-نوسان شنیدم، به شکوه…

ادامه مطلب

شاسوسا

شاسوسا کنار مشتی خاک در دور دست خودم ، تنها ، نشسته ام. نوسان ها خاک شد و خاک ها از میان انگشتانم لغزید و…

ادامه مطلب

دیاری دیگر

دیاری دیگر میان لحظه و خاک ، ساقه گرانبار هراسی نیست. همراه! ما به ابدیت گل ها پیوسته ایم. تابش چشمانت را به ریگ و…

ادامه مطلب

جهنم سرگردان

جهنم سرگردان شب را نوشیده ام و بر این شاخه های شکسته می گریم. مرا تنها گذار ای چشم تبدار سرگردان ! مرا با رنج…

ادامه مطلب

پرچین راز

پرچین راز بیراهه ها رفتی، برده گام ، رهگذر راهی از من تا بی انجام ، مسافر میان سنگینی پلک و جوی سحر ! در…

ادامه مطلب

به باغ هم‌سفران

به باغ هم‌سفران صدا کن مرا. صدای تو خوب است. صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن می‌روید. در ابعاد…

ادامه مطلب

هنگامی

هنگامی تاریکی ، پیچک وار ، به چپر ها پیچید، به حناها، افراها. و هنوز ، ما در کشت، در کف داس. ما ماندیم، تا…

ادامه مطلب

نا

نا باد آمد ، در بگشا، اندوه خدا آورد. خانه بروب ، افشان گل ، پیک آمد ، پیک آمد، مژده ز نا آورد. آب…

ادامه مطلب

فراتر

فراتر می تازی ، همزاد عصیان ! به شکار ستاره ها رهسپاری ، دستانت از درخشش تیر و کمان سرشار. اینجا که من هستم آسمان…

ادامه مطلب

سمت خیال دوست

سمت خیال دوست برای ک.تینا ماه رنگ تفسیر مس بود. مثل اندوه تفهیم بالا می آمد. سرو شیهه بارز خاک بود. کاج نزدیک مثل انبوه…

ادامه مطلب

دوست

دوست بزرگ بود و از اهالی امروز بود و با تمام افق های باز نسبت داشت و لحن آب و زمین را چه خوب می…

ادامه مطلب

جنبش واژه زیست

جنبش واژه زیست پشت کاجستان ، برف. برف، یک دسته کلاغ. جاده یعنی غربت. باد، آواز، مسافر، و کمی میل به خواب. شاخ پیچک و…

ادامه مطلب

پادمه

پادمه می رویید. در جنگل ، خاموشی رویا بود. شبنم بر جا بود. درها باز، چشم تماشا باز، چشم تماشاتر، و خدا در هر ……

ادامه مطلب

اینجا پرنده بود

اینجا پرنده بود ای عبور ظریف ! بال را معنی کن تا پر هوش من از حسادت بسوزد. ای حیات شدید ! ریشه های تو…

ادامه مطلب

همیشه

همیشه عصر چند عدد سار دور شدند از مدار حافظه کاج. نیکی جسمانی درخت بجا ماند. عطف اشراق روی شانه من ریخت. حرف بزن، ای…

ادامه مطلب

مسافر

مسافر دم غروب ، میان حضور خسته اشیا نگاه منتظری حجم وقت را می دید. و روی میز ، هیاهوی چند میوه نوبر به سمت…

ادامه مطلب

غمی غمناک

غمی غمناک شب سردی است ، و من افسرده. راه دوری است ، و پایی خسته. تیرگی هست و چراغی مرده. می کنم ، تنها،…

ادامه مطلب

سفر

سفر پس از لحظه های دراز بر درخت خاکستری پنجره ام برگی رویید و نسیم سبزی تار و پود خفته مرا لرزاند. و هنوز من…

ادامه مطلب

دنگ

دنگ دنگ…، دنگ …. ساعت گیج زمان در شب عمر می زند پی در پی زنگ. زهر این فکر که این دم گذر است می…

ادامه مطلب

جان گرفته

جان گرفته از هجوم نغمه ای بشکافت گور مغز من امشب: مرده ای را جان به رگ ها ریخت، پا شد از جا در میان…

ادامه مطلب

پاراه

پاراه نه تو می پایی، و نه کوه. میوه این باغ: اندوه، اندوه. گل بتراود غم، تشنه سبویی تو. افتد گل، بویی تو. این پیچک…

ادامه مطلب

ای همه سیماها

ای همه سیماها در سرای ما زمزمه ای ، در کوچه ما آوازی نیست. شب، گلدان پنجره ما را ربوده است. پرده ما ، در…

ادامه مطلب

همراه

همراه تنها در بی چراغی شب ها می رفتم. دست هایم از یاد مشعل ها تهی شده بود. همه ستاره هایم به تاریکی رفته بود….

ادامه مطلب