Simin Behbahani – سیمین بهبهانی
چه عالمی دارم
چه عالمی دارم رفیق اهل دل و یار محرمی دارم بساط باده و عیش فراهمی دارم کنار جو، چمن شسته را نمی خواهم که جوی…
پیک بهار
پیک بهار آه! ای پیک دل انگیز بهار که صفا همره خود می آری با توأم! با تو که در دامن خود سبزه و سنبل…
برای چشم هایت
برای چشم هایت گفتی که:«کاش چون تو مرا، ای دوست! گویا، زبان شعرو سخن می بود تا قصه ساز آتش پنهانم شعر شکفته بر لب…
ای مرد
ای مرد ای مرد! یار بوده ام و یاورت شدم شیرین نگار بوده و شیرین ترت شدم بی من نبود اوج فلک سینه سای تو…
افسون شیطان
افسون شیطان چرا کمتر از آن اشکی که از مژگانم آویزد دَوَد بر گونه ام آرام و در دامانم آویزد؟ چرا کمتر از آن آهی…
اخگر
اخگر دانست چو با او به شکایت سخنم هست بر جست و به یک بوسهٔ شیرین دهنم بست چون شرم ز عریان شدنم در بَرِ…
هر چند رفته ای
هر چند رفته ای هر چند رفته ای و دل از ما گسسته ای پیوسته پیش چشم خیالم نشسته ای ای نرگس از ملامت چشمش…
ناشناس
ناشناس آه ، ای ناشناس ناهمرنگ بازگو ، خفته در نگاه تو چیست ؟ چیست این اشتیاق سرکش و گنگ در پس دیدهٔ سیاه تو…
لمعه
لمعه خون دل و گلوله و باروت ، با آن سه رادمرد چه کردند آن هر سه ایستاده آزاد ، اینک اسیر تربت سردند مرد…
گفتی که می بوسم تو را
گفتی که می بوسم تو را گفتی که می بوسم تورا، گفتم تمنا می کنم گفتی اگربیند کسی ،گفتم که حاشا می کنم گفتی زبخت…
فعل مجهول
فعل مجهول بچه ها صبحتان بخیر ….. سلام درس امروز ، فعل مجهول است فعل مجهول چیست ، می دانید؟ نسبت فعل ما به مفعول…
شعله
شعله با او به شِکوه گفتم کو رسم دلنوازی؟ چو شعله تندخو شد، کاینجا زبان درازی؟! در آستان دلبر، سر باختن نکوتر کانجا به پا…
سنگ گور
سنگ گور ای رفته ز دل ، رفته ز بر ، رفته ز خاطر بر من منگر تاب نگاه تو ندارم بر من منگر زانکه…
دیبای کیود
دیبای کیود نیلوفر شبنم زدهٔ ساحل رودم کس جامه نپوشید ز دیبای کبودم بر آتش من ریخته خاکستر ایام دیگر ندهد کس خبر از بود…
درد نیاز
درد نیاز ای دختر فقیر سیه چردهٔ ملیح! نام تو- ای شکفته گل ِکوچه گرد!- چیست؟ در گردن برهنهٔ چون آبنوس تو این مهره های…
چلچراغ
چلچراغ با یاد دیدگان درخشان روشنت ای بس بلور شعر تراشید طبع من تا هفت رنگِ مهر تو بیند در آن بلور ای بس شعاع…
پیچک
پیچک آن یار که چون پیچک، پیوند به ما بسته بر شاخهٔ ارزانم، صد بند بلا بسته زین بند گریزانم، هر چند که می دانم…
برای انسان این قرن
برای انسان این قرن برای انسان این قرن، چه آرزو می توان کرد که در نخستین فراگشت ، خراب و خون ارمغان کرد ببین که…
آنجا و اینجا
آنجا و اینجا آنجا نشسته دخترکی شاداب با گونه های چون گل نسرینش لغزیده بر دو شانهٔ او آرام انبوه گیسوان پر از چینش زان…
آنان که خاک را
آنان که خاک را تمام دلم دوست داردت، تمام تنم خواستار توست بیا و به چشم قدم گذار ، که این همه در انتظار توست…
آتش دور
آتش دور ای که چون صدف ما را، در کنار پروردی با گهر فروشانم، از چه آشنا کردی؟ گرم شد ز سوز من، محفل طرب…
نیمه شب
نیمه شب آبشار بلند، چون مسواک تن به دندان صخره ها می زد رشته های سپید سیمینش بر تن صخره ها جلا می زد سنگ…
نامهٔ شکوفه
نامهٔ شکوفه از عمر، چون غروب، زمانی نمانده است وز جور ِ شام تیره امانی نمانده است چون شبنم خیال به گلبرگ یاد ِ یار…
لبخند
لبخند بر لب یار شوخ دلبندم خفته لبخند گرم زیبایی خنده نه ، بر کتاب عشق و امید هست دیباچهٔ فریبایی خنده نه، دعوتی ست…
گفت و گو
گفت و گو تازگی چه خبرها ؟کهنه هم خبری نیست جز گرفتن و بستن ، کار تازه تری نیست شور و شوق و تحرک ؟…
فردا
فردا فردا همیشه می تازد، یک روز پیش تر از من من می دوم به دنبالش، اومی کند حذر ازمن فردا چه گونه معنایی ست؟تا…
صبر کن ماه دیگر
صبر کن ماه دیگر مزد کار سخت طاقت سوز را از پی یک ماه، آوردم به چنگ با دلی از آرزو سرشار و گرم سوی…
ستاره در ساغر
ستاره در ساغر صفحهٔ خیالم را نقش آن کمان ابروست این سر بلاکِش را کج خیالی از این روست چشم و روی او با هم…
رقص شیطان
رقص شیطان آمدی و آمدی و آمدی نرم گشودی در کاشانه را خنده به لب، بوسه طلب، شوخ چشم شیفته کردی دل دیوانه را سایه…
در آشیان
در آشیان جوجه هایم! نغمه خوانی ها کنید د رکنارم شادمانی ها کنید باز هم بوی بهار آورده باد آشیان را غرق گل ها کرده…
چشم شوم
چشم شوم دوستان! دست مرا باید برید! دشنه یی! تا درد خود درمان کنم نقش چشمی درکف دست من است همتی! کین نقش را پنهان…
پونهٔ وحشی
پونهٔ وحشی ستاره بی تو به چشمم شرار می پاشد فروغ ماه به رویم غبار می پاشد خدای را! چه نسیم است این که بر…
بازیچه
بازیچه دیشب به یاد روی تو سر کردم آن شکوهٔ نیافته پایان را در دامن خیال تو بگشودم از چشم ، چشمه های خروشان را…
اگر دردی نباشد
اگر دردی نباشد اگر دستی کسی سوی من آرد گریزم از وی و دستش نگیرم به چشمم بنگرد گر چشم شوخی سیاه و دلکش و…
آتش دامنگیر
آتش دامنگیر ز شب نیمی گذشت و پرتو ماه به کنج کلبه ام ناخوانده سر زد سپیدی بر سیاهی های جانم ز نو نقشی دگر…
نیلوفر آبی
نیلوفر آبی کاش من هم، همچو یاران، عشق یاری داشتم خاطری می خواستم یا خواستاری داشتم تا کشد زیبا رخی بر چهره ام دستی ز…
نازک تن
نازک تن با آن که از صفا چو بهاری نشسته ام پنهان ز چشم ها به کناری نشسته ام تا شهسوار من رسد و خیزم…
لعنت
لعنت خواب و خیالی پوچ و خالی ، این زندگانی بود و بگذشت دوران به ترتیب و توالی، سالی به سال افزود و بگذشت هر…
گرهٔ کور
گرهٔ کور نیستم باده تا نشاط مرا بِرُبایی ز جام و نوش کنی نیستم شعله تا لهیب مرا با نفس های خود خموش کنی نیستم…
غنچهٔ راز
غنچهٔ راز چهره ام تازه چو برگ گل ناز است هنوز نگهم غنچهٔ نشکفتهٔ راز است هنوز به درنگی دل ما شاد کن، ای چنگی…
شعله های خشم وطن
شعله های خشم وطن گر شعله های خشم وطن، زین بیشتر بلند شود ترسم به روی سنگ لحد ، نامت عجین به گند شود پر…
سپیدار
سپیدار این حریفان همه هرجایی و پستند و تو نه کم ز پتیاره و پتیاره پرستند و تو نه این گدایان به تمنّای جُوی سیم…
دیدار
دیدار چه می بینم ؟ خدایا ! باورم نیست تویی : همرزم من ! هم سنگر من چه می بینم پس از یک چند دوری…
در آفتاب پشت پرچین
در آفتاب پشت پرچین کبوتر جان، کبوتر جان، کبوتر تنت مرمر، نُکت مرجان، کبوتر بزن بالی که برخیزد نسیمی که دارم آتشی بر جان، کبوتر….
چرا
چرا چرا رفتی، چرا؟- من بی قرارم به سر، سودای آغوش تو دارم نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست؟ ندیدی جانم از غم ناشکیباست؟ نه هنگام…
پولاد آبدیده
پولاد آبدیده جفای خلق و غم روزگار دیده منم وزین دو، رشتهٔ پیوند خود بریده منم شبم که سینهٔ من پرده دار اسرار است به…
باز هم
باز هم بیا بیا که به سر ، باز هم هوای تو دارم به سر هوای تو دارم ، به دل وفای تو دارم مرا…
افسون
افسون گفتم:«به جادوی وفا، شاید که افسونش کنم» آوخ که رام من نشد، چونش کنم، چونش کنم؟ از دل چرا بیرون کنم، این غم که…
آتش تمنا
آتش تمنا هوای وصل و غم هجر و شور مینا مُرد برو!برو! که دگر هر چه بود در ما مُرد لب خموش مرا بین که…
نوازش های چشمان کبودش
نوازش های چشمان کبودش ببین عمری وفادار تو بودم دلم جز با تو پیوندی نبسته چه سازم؟ نقش عشقی تازه چندی ست به خلوتگاه پندارم…