سرود نان

سرود نان مطرب دوره گرد باز آمد نغمه زد ساز نغمه پردازش سوز آوازه خوان دف در دست شد هماهنگ ناله سازش پای کوبان و…

ادامه مطلب

دیوانه پسند

دیوانه پسند رو کرد به ما بخت و فتادیم به بندش ما را چه گنه بود؟- خطا کرد کمندش با آن همه دلداده دلش بستهٔ…

ادامه مطلب

در رثای ژاله اصفهانی

در رثای ژاله اصفهانی به زنده ماندن در این دیار،چه پای سختی فشرده ام‏ چه مرگ ها آزموده ام ، ولی- شگفتا- نمرده ام‏ در…

ادامه مطلب

خطا کن

خطا کن کی گفته ام این درد جگر سوز دوا کن؟ برخیز و مرا با دل سرگشته رها کن ما را ز تو ای دوست!…

ادامه مطلب

توفان

توفان امشب اگر یاری کنی، ای دیده توفان می کنم آتش به دل می افکنم، دریا به دامان می کنم می جویمت، می جویمت، با…

ادامه مطلب

بگو چه گونه بنویسم

بگو چه گونه بنویسم بگو چگونه بنویسم یکی نه، پنج تن بودند نه پنج، بلکه پنجاهان به خاطرات من بودند بگو چگونه بنویسم که دار…

ادامه مطلب

اندوه

اندوه شبی از در آمد دختر من لبش پُر شِکوه، جانش پُر زغم بود که در مهمانی ی ِ یارانم امروز سر شرمنده ام بر…

ادامه مطلب

آتش نهفته

آتش نهفته ساغر به کف گرفته و خندانی این خون توست! وای… چه می نوشی؟ رگ را گسسته ای که «شراب است این» بهر فنای…

ادامه مطلب

هرگز نخواب کورش

هرگز نخواب کورش دارا جهان ندارد، سارا زبان ندار بابا ستاره ای در هفت آسمان ندارد کارون ز چشمه خشکید،البرز لب فرو بست حتا دل…

ادامه مطلب

ندا

ندا سجاده فرش عنف و تجاوز، ای داعیان شرع خدا را بر قتل‌عام دین و مروت، دست که بسته چشم شما را ؟ الله اکبر…

ادامه مطلب

من و تو

من و تو بود عمری به دلم با تو که تنها بِنِشینم کامم کنون که برآمد بنشین تا بنشینم پاک و رسوا همه را عشق…

ادامه مطلب

گفتی که

گفتی که گفتی که:«- مرا با تو نه سِرّی، نه سری هست.» گر سرّ و سری نیست، نهانی نظری هست. گرداب شکیباییم آموخت که دیدم…

ادامه مطلب

فریاد شکسته

فریاد شکسته گفتم مگر به صبر فراموش من شوی کی گفتم آفت خرد و هوش من شوی ؟ فریاد را به سینه شکستم که خوشترست…

ادامه مطلب

شمع جمع

شمع جمع ای نازنین !‌ نگاه روان پرور تو کو ؟ وان خندهٔ ز عشق پیام آور تو کو ؟ ای آسمان تیره که اینسان…

ادامه مطلب

سجاف زرین

سجاف زرین تو غم مرا چه دانی، که چه آتشم به جان زد تن خوشه خوشه داغم، ره باغ ارغوان زد چو پرستوی مسافر، غم…

ادامه مطلب

دیشب

دیشب عشقش ز جان تیرهٔ من سر کشیده بود در سنگلاخ خاطر من گل دمیده بود چون سبز جامه، غنچه صفت، پیکر مرا از چشم…

ادامه مطلب

در بسته

در بسته باز کن ! این در به رویم باز کن باز کن ! کان دیگران را بسته اند خستگی بر خاطرم کمتر فزای زانکه…

ادامه مطلب

چه عالمی دارم

چه عالمی دارم رفیق اهل دل و یار محرمی دارم بساط باده و عیش فراهمی دارم کنار جو، چمن شسته را نمی خواهم که جوی…

ادامه مطلب

پیک بهار

پیک بهار آه! ای پیک دل انگیز بهار که صفا همره خود می آری با توأم! با تو که در دامن خود سبزه و سنبل…

ادامه مطلب

برای چشم هایت

برای چشم هایت گفتی که:«کاش چون تو مرا، ای دوست! گویا، زبان شعرو سخن می بود تا قصه ساز آتش پنهانم شعر شکفته بر لب…

ادامه مطلب

ای مرد

ای مرد ای مرد! یار بوده ام و یاورت شدم شیرین نگار بوده و شیرین ترت شدم بی من نبود اوج فلک سینه سای تو…

ادامه مطلب

اجاق مرمری

اجاق مرمری نه از تو مهر پسندم نه یاوری خواهم ستم اگر ز تو زیبد، ستمگری خواهم به بارگاه الهی اگرچه بارم هست کجا ز…

ادامه مطلب

هدیهٔ نقره

هدیهٔ نقره هدیه ات ، ای دوست !‌دیشب تا سحر در کنارم بود و با من راز گفت بی زبان با صد زبان شیرین و…

ادامه مطلب

نامه

نامه آه، ای پیک، پیک شادی بخش! نامه آورده ای ز همسر من نامه از او، که روزگاری داشت سایهٔ لطف و مهر بر سر…

ادامه مطلب

مرگ قهرمان

مرگ قهرمان نیستی قهرمان دگر , که تورا بر سر دوش چون سبو ببرند چه شد آن خوان برگشاده که خلق سهمی از افتخار او…

ادامه مطلب

گل صحرایی

گل صحرایی کیستی ای دوست که با یاد تو باده ی اندیشه ام آمیخته ای لب گرمت ز تن سرد من شعله ی صد بوسه…

ادامه مطلب

فرشتهٔ آزادی

فرشتهٔ آزادی سال ها پیش از این ، فرشتهٔ من بند بر دست و مهر بر لب داشت در نگاه غمین دردآمیز گله ها از…

ادامه مطلب

شکوفهٔ سحری

شکوفهٔ سحری ستاره دانهٔ افشاندهٔ گل سحر است گلی ز سیم که سیراب چشمه سار زر است چه باک از این شب غم وین ستاره…

ادامه مطلب

سنگ گور

سنگ گور ای رفته ز دل ، رفته ز بر ، رفته ز خاطر بر من منگر تاب نگاه تو ندارم بر من منگر زانکه…

ادامه مطلب

دیبای کیود

دیبای کیود نیلوفر شبنم زدهٔ ساحل رودم کس جامه نپوشید ز دیبای کبودم بر آتش من ریخته خاکستر ایام دیگر ندهد کس خبر از بود…

ادامه مطلب

درد نیاز

درد نیاز ای دختر فقیر سیه چردهٔ ملیح! نام تو- ای شکفته گل ِ‌کوچه گرد!- چیست؟ در گردن برهنهٔ چون آبنوس تو این مهره های…

ادامه مطلب

چلچراغ

چلچراغ با یاد دیدگان درخشان روشنت ای بس بلور شعر تراشید طبع من تا هفت رنگِ مهر تو بیند در آن بلور ای بس شعاع…

ادامه مطلب

پیچک

پیچک آن یار که چون پیچک، پیوند به ما بسته بر شاخهٔ ارزانم، صد بند بلا بسته زین بند گریزانم، هر چند که می دانم…

ادامه مطلب

برای انسان این قرن

برای انسان این قرن برای انسان این قرن، چه آرزو می توان کرد که در نخستین فراگشت ، خراب و خون ارمغان کرد ببین که…

ادامه مطلب

آنجا و اینجا

آنجا و اینجا آنجا نشسته دخترکی شاداب با گونه های چون گل نسرینش لغزیده بر دو شانهٔ او آرام انبوه گیسوان پر از چینش زان…

ادامه مطلب

افسون شیطان

افسون شیطان چرا کمتر از آن اشکی که از مژگانم آویزد دَوَد بر گونه ام آرام و در دامانم آویزد؟ چرا کمتر از آن آهی…

ادامه مطلب

اخگر

اخگر دانست چو با او به شکایت سخنم هست بر جست و به یک بوسهٔ شیرین دهنم بست چون شرم ز عریان شدنم در بَرِ…

ادامه مطلب

هر چند رفته ای

هر چند رفته ای هر چند رفته ای و دل از ما گسسته ای پیوسته پیش چشم خیالم نشسته ای ای نرگس از ملامت چشمش…

ادامه مطلب

ناشناس

ناشناس آه ، ای ناشناس ناهمرنگ بازگو ، خفته در نگاه تو چیست ؟ چیست این اشتیاق سرکش و گنگ در پس دیدهٔ سیاه تو…

ادامه مطلب

لمعه

لمعه خون دل و گلوله و باروت ، با آن سه رادمرد چه کردند آن هر سه ایستاده آزاد ، اینک اسیر تربت سردند مرد…

ادامه مطلب

گفتی که می بوسم تو را

گفتی که می بوسم تو را گفتی که می بوسم تورا، گفتم تمنا می کنم گفتی اگربیند کسی ،گفتم که حاشا می کنم گفتی زبخت…

ادامه مطلب

فعل مجهول

فعل مجهول بچه ها صبحتان بخیر ….. سلام درس امروز ، فعل مجهول است فعل مجهول چیست ، می دانید؟ نسبت فعل ما به مفعول…

ادامه مطلب

شعله

شعله با او به شِکوه گفتم کو رسم دلنوازی؟ چو شعله تندخو شد، کاینجا زبان درازی؟! در آستان دلبر، سر باختن نکوتر کانجا به پا…

ادامه مطلب

ستاره در ساغر

ستاره در ساغر صفحهٔ خیالم را نقش آن کمان ابروست این سر بلاکِش را کج خیالی از این روست چشم و روی او با هم…

ادامه مطلب

رقص شیطان

رقص شیطان آمدی و آمدی و آمدی نرم گشودی در کاشانه را خنده به لب، بوسه طلب، شوخ چشم شیفته کردی دل دیوانه را سایه…

ادامه مطلب

در آشیان

در آشیان جوجه هایم! نغمه خوانی ها کنید د رکنارم شادمانی ها کنید باز هم بوی بهار آورده باد آشیان را غرق گل ها کرده…

ادامه مطلب

چشم شوم

چشم شوم دوستان! دست مرا باید برید! دشنه یی! تا درد خود درمان کنم نقش چشمی درکف دست من است همتی! کین نقش را پنهان…

ادامه مطلب

پونهٔ وحشی

پونهٔ وحشی ستاره بی تو به چشمم شرار می پاشد فروغ ماه به رویم غبار می پاشد خدای را! چه نسیم است این که بر…

ادامه مطلب

بازیچه

بازیچه دیشب به یاد روی تو سر کردم آن شکوهٔ نیافته پایان را در دامن خیال تو بگشودم از چشم ، چشمه های خروشان را…

ادامه مطلب

آنان که خاک را

آنان که خاک را تمام دلم دوست داردت، تمام تنم خواستار توست بیا و به چشم قدم گذار ، که این همه در انتظار توست…

ادامه مطلب