Simin Behbahani – سیمین بهبهانی
آغوش رنج ها
آغوش رنج ها وه ! که یک اهل دل نمی یابم که به او شرح حال خود گویم محرمی کو که یک نفس با او…
یار نداری
یار نداری چه دلی، ای دل آشفته که دلدار نداری! گر تو بیمار غمی، از چه پرستار نداری؟ شب مهتاب همان به که از این…
نگاه دار
نگاه دار نگاه دار که عمری به راهِ چون تو سواری فشانده چشم سرشکی، نشانده اشک غباری به لوح سینه خیالم کشیده نقش عزیزی بدان…
مهتاب خزان
مهتاب خزان سَرِ بی سرور ما را ز چه سامانی نیست؟ شب بی اختر ما را ز چه پایانی نیست؟ ترسم آن روز به بالین…
گله
گله شنیدی از همه یاران که سخت بیمارم نیامدی ز پی پرسشی به دیدارم هنوز امید تو دارم که می کشم نفسی بیا که نیمهٔ…
که چی
که چی که چی ؟ که بمانم دویست سال، به ظلم و تباهی نظر کنم که هی همه روزم به شب رسد، که هی همه…
عطر پراکنده
عطر پراکنده بازگو، ای به کنار دگری خفتهٔ من! چه کند با غم تو این دل آشفتهٔ من؟ وه که امروز پرکنده تر از بوی…
شب
شب شب چون هوای بوسه و آغوش می کنی دزدانه جام یاد مرا نوش می کنی عریان ز راه می رسم و پیکر مرا پنهان…
سایهٔ دیوار
سایهٔ دیوار دل دیوانه ام ای دوست! اگر یار تو می شد به خدا، تا دو جهان هست، وفادار تو می شد دیگران بستهٔ زنجیر…
دل آزرده
دل آزرده دل ِ آزرده چون شمع شبستان تو می سوزد چه غم دارم؟ که این آتش به فرمان تو می سوزد متاب امشب به…
خون سبز
خون سبز ای مرغ نفرین! گوش من، آزرده شد از وای تو ای بار سنگین! دوش من، با خستگی شد جای تو ای وحشت! ای…
جامهٔ عید
جامهٔ عید سرخوش و خندان ز جا برخاستم خانه را همچون بهشت آراستم شمع های رنگ رنگ افروختم عود و اسپند اندر آتش سوختم جلوه…
بهار بی گل
بهار بی گل نه نام کس به زبانم نه در دلم هوسی به زنده بودنم این بس که می کشم نفسی جهان و شادی ی…
با قهر چه می کشی مرا
با قهر چه می کشی مرا با قهر چه می کشی مرا، من کشتهٔ مهربانیَم یک خنده و یک نگاه بس ، تا کشتهٔ خود…
آشتی
آشتی چندی به قهر گر چه زما رخ نهفته بود دیشب ز آشتی به برم تنگ خفته بود شب تا سحر نخفته و در پیش…
وقتی زمانه جوان است
وقتی زمانه جوان است وقتی زمانه جوان است، حس می کنم که جوانم آبم که روشن و لغزان ، در رودخانه روانم حس می کنم…
نگاه تو
نگاه تو این نگاهی که آفتاب صفت گرم و هستی ده و دل افروزست باز -در عین حال- چون مهتاب دلفریب و عمیق و مرموزست…
موج
موج نیست اشکم این که من از چشم تر افشانده ام بحرم و با موج بر ساحل گهر افشانده ام گر ندیدی آب آتشگون بیا…
گل کوه
گل کوه گر چه چون کوه به دامان افق بستر ماست منّت پای بسی راهگذر بر سرماست دوری ی ِ راه به نزدیکی ی ِ…
کلاه نرگس
کلاه نرگس مباد عمر درین آرزو تباه کنم که بی رقیب به رویت دمی نگاه کنم تو دور از منی ای نازنین من ، بگذار…
عروسک مومی
عروسک مومی بودی آن نازنین عروسک عشق که تو را ساختم ز موم ِ خیال بر تنت ریخت دست پندارم؛ صافی و لطف ِ چشمه…
شب و نان
شب و نان مهر، بر سر چادر ماتم کشید آسمان شد ابری و غمگین و تار باز خشم آسمان کینه توز باز باران، باز هم…
ساق فریب زن
ساق فریب زن خرمن زلف من کجا؟ شاخهٔ یاسمن کجا؟ قهر ز من چه می کنی، بهر تو همچو من کجا؟ صحبت باغ را مکن،…
دندان مرده
دندان مرده و دل ، لرزان ، هراسان ، چهره پر بیم به گور سرد وحشت زا نظر دوخت شرار حرص آتش زد به جانش…
خورشید و شب
خورشید و شب زلف پرپیچ و خمت کو تا ز هم بازش کنم بوسه بر چینش زنم با گونه ها نازش کنم غنچهٔ صبرم شکوفا…
جای پا
جای پا در پهن دشت خاطر اندوهبار من برفی به هم فشرده و زیبا نشسته است برفی که همچو مخمل شفاف شیر فام بر سنگلاخ…
به سوی شهر
به سوی شهر دهقان کنار کلبهٔ خود بنشست در آفتاب و گرمی بی رنگش در دیده اش تلاطم رنجی بود در سینه می فشرد دل…
آیینهٔ دل
آیینهٔ دل مگر هنوز، به خاطر، تو را خیال من است که هر کجا به زبان تو شرح حال من است ؟ عجب ز اینهٔ…
از یاد رفته
از یاد رفته رفتیم و کس نگفت ز یاران که یار کو؟ آن رفتهٔ شکسته دل بی قرار کو؟ چون روزگار غم که رود، رفته…
یاد
یاد شب چون به چشم اهل جهان خواب می دود میل تو گرم، در دل بی تاب می دود در پردهٔ نهان ِ دلم جای…
نغمهٔ درد
نغمهٔ درد این منم ، ای غمگساران این منم این شرار سرد خاکستر شده ؟ این منم ای مهربانان این منم این گل پژمردهٔ پرپر…
من و شب
من و شب چه گویم ؟ چه گویم ز غم ها که دوش من و آسمان، هر دو، شب داشتیم به امید مردن به پای…
گل یخ
گل یخ این چنین سخت که آشفته ای ای چشمْ کبودم به خدا شیفتهٔ هیچ سیه چشم نبودم زنگِ بالای سیاهی ست کبودی، که من…
کابوس
کابوس همچو دودی کز آتشی خیزد از تن خویشتن جدا گشتم سر خوش و شادمان از این سودا که ز بندی گران رها گشتم نگهی…
صدف
صدف ننوازی به سرانگشت مرا، ساز خموشم زخمه بر تار دلم زن که درآری به خروشم چون صدف مانده تهی سینه ام از گوهر عشقی…
شب صحرا
شب صحرا دلم فتاده به دام و ره فرار ندارد ره فرار نه و طاقت قرار ندارد به تنگدستی ی من طعنه می زند ز…
زنی را می شناسم من
زنی را می شناسم من زنی را میشناسم من که در یک گوشهٔ خانه میان شستن و پختن درون آشپزخانه سرود عشق می خواند نگاهش…
دفتر اندیشه
دفتر اندیشه یار من ، دلدار من ، غمخوار من مایهٔ امید قلب زار من دوریت امشب روانم تیره کرد لشکر غم را به جانم…
خون بها
خون بها مرکبی از توانگری مغرور آفتی شد به جان طفلی خرد طفل در زیر چرخ سنگینش جان به جان آفرین خویش سپرد پدر و…
جامه دران
جامه دران یک رودخانه تحرک ، یک بامداد جوانی یک آفتاب درخشش ، یک ماه نقره فشانی دل : با هزار کبوتر ، در جنبش…
به کاسهٔ خالی
به کاسهٔ خالی به کاسهٔ این خالی، چه بوده ، که دیگر نیست؟ تفکر و هشیاری، که نیست ، سرم سر نیست تفکر و هشیاری…
با درد بسازم
با درد بسازم ای امید، ای اختر شب های من! نغمه ات افسرد بر لبهای من. شمع من آغاز خاموشی گرفت، عشق من گرد فراموشی…
از عشق وسوسه می سازی
از عشق وسوسه می سازی از عشق وسوسه می سازی،تا پیش پام بیندازی یعنی : بزن ! و نمی دانی کز یاد رفته مرا بازی…
وفادار
وفادار بگذار که در حسرت دیدار بمیرم در حسرت دیدار تو بگذار بمیرم دشوار بود مردن و روی تو ندیدن بگذار به دلخواه تو دشوار…
نگاه آشنا
نگاه آشنا ای شرمگین نگاه غم آلود پیوسته در گریز چرایی ؟ با خندهٔ شکفته ز مهرم آهسته در ستیز چرایی ؟ شاید که صاحب…
معلم و شاگرد
معلم و شاگرد بانگ برداشتم : آه دختر وای ازین مایه بی بند و باری بازگو ، سال از نیمه بگذشت از چه با خود…
گل قاصد
گل قاصد نپسندم این که روی ز مَنَت خبر نباشد گل قاصدی فرستم به تو، نامه گر نباشد گل قاصدی فرستم که پیام من بگوید…
کارمند
کارمند مرا امشب ای زن ،دمی همزبان شو که تا قصهٔ درد خود بازگویم تو را گویم آن غم که با کس نگفتم که گر…
صدای تو
صدای تو صدای تو گرم است و مهربان، چه سحر غریبی درین صداست صدای دل مرد عاشق است ، که این همه با گوشم آشناست…
سودای محال
سودای محال شب گذشت و سحر فراز آمد دیدهٔ من هنوز بیدار است در دلم چنگ می زند اندوه جانم از فرط رنج بیمار است…