Simin Behbahani – سیمین بهبهانی
از یاد رفته
از یاد رفته رفتیم و کس نگفت ز یاران که یار کو؟ آن رفتهٔ شکسته دل بی قرار کو؟ چون روزگار غم که رود، رفته…
یاد
یاد شب چون به چشم اهل جهان خواب می دود میل تو گرم، در دل بی تاب می دود در پردهٔ نهان ِ دلم جای…
نغمهٔ درد
نغمهٔ درد این منم ، ای غمگساران این منم این شرار سرد خاکستر شده ؟ این منم ای مهربانان این منم این گل پژمردهٔ پرپر…
من و شب
من و شب چه گویم ؟ چه گویم ز غم ها که دوش من و آسمان، هر دو، شب داشتیم به امید مردن به پای…
گل یخ
گل یخ این چنین سخت که آشفته ای ای چشمْ کبودم به خدا شیفتهٔ هیچ سیه چشم نبودم زنگِ بالای سیاهی ست کبودی، که من…
کابوس
کابوس همچو دودی کز آتشی خیزد از تن خویشتن جدا گشتم سر خوش و شادمان از این سودا که ز بندی گران رها گشتم نگهی…
صدف
صدف ننوازی به سرانگشت مرا، ساز خموشم زخمه بر تار دلم زن که درآری به خروشم چون صدف مانده تهی سینه ام از گوهر عشقی…
شب صحرا
شب صحرا دلم فتاده به دام و ره فرار ندارد ره فرار نه و طاقت قرار ندارد به تنگدستی ی من طعنه می زند ز…
زنی را می شناسم من
زنی را می شناسم من زنی را میشناسم من که در یک گوشهٔ خانه میان شستن و پختن درون آشپزخانه سرود عشق می خواند نگاهش…
دفتر اندیشه
دفتر اندیشه یار من ، دلدار من ، غمخوار من مایهٔ امید قلب زار من دوریت امشب روانم تیره کرد لشکر غم را به جانم…
خون بها
خون بها مرکبی از توانگری مغرور آفتی شد به جان طفلی خرد طفل در زیر چرخ سنگینش جان به جان آفرین خویش سپرد پدر و…
جامه دران
جامه دران یک رودخانه تحرک ، یک بامداد جوانی یک آفتاب درخشش ، یک ماه نقره فشانی دل : با هزار کبوتر ، در جنبش…
به کاسهٔ خالی
به کاسهٔ خالی به کاسهٔ این خالی، چه بوده ، که دیگر نیست؟ تفکر و هشیاری، که نیست ، سرم سر نیست تفکر و هشیاری…
با درد بسازم
با درد بسازم ای امید، ای اختر شب های من! نغمه ات افسرد بر لبهای من. شمع من آغاز خاموشی گرفت، عشق من گرد فراموشی…
از عشق وسوسه می سازی
از عشق وسوسه می سازی از عشق وسوسه می سازی،تا پیش پام بیندازی یعنی : بزن ! و نمی دانی کز یاد رفته مرا بازی…
وفادار
وفادار بگذار که در حسرت دیدار بمیرم در حسرت دیدار تو بگذار بمیرم دشوار بود مردن و روی تو ندیدن بگذار به دلخواه تو دشوار…
نگاه آشنا
نگاه آشنا ای شرمگین نگاه غم آلود پیوسته در گریز چرایی ؟ با خندهٔ شکفته ز مهرم آهسته در ستیز چرایی ؟ شاید که صاحب…
معلم و شاگرد
معلم و شاگرد بانگ برداشتم : آه دختر وای ازین مایه بی بند و باری بازگو ، سال از نیمه بگذشت از چه با خود…
گل قاصد
گل قاصد نپسندم این که روی ز مَنَت خبر نباشد گل قاصدی فرستم به تو، نامه گر نباشد گل قاصدی فرستم که پیام من بگوید…
کارمند
کارمند مرا امشب ای زن ،دمی همزبان شو که تا قصهٔ درد خود بازگویم تو را گویم آن غم که با کس نگفتم که گر…
صدای تو
صدای تو صدای تو گرم است و مهربان، چه سحر غریبی درین صداست صدای دل مرد عاشق است ، که این همه با گوشم آشناست…
سودای محال
سودای محال شب گذشت و سحر فراز آمد دیدهٔ من هنوز بیدار است در دلم چنگ می زند اندوه جانم از فرط رنج بیمار است…
زنجیر
زنجیر برگ پاییزم، ز چشم باغبان افتاده ام، خوار در جولانـْگه ِ باد خزان افتاده ام اشک ابرم کاینچنین بر خاک ره غلتیده ام واژگون…
دریا
دریا آه، ای دل! تو ژرف دریایی کس چه داند درون دریا چیست بس شگفتی که در نهان تو هست وز برون تو هیچ پیدا…
خورشید دیگر
خورشید دیگر فلک امشب مگر ماهی دگر زاد ز ماه خویش ماهی خوبتر زاد غلط گفتم ، که خورشیدی درخشان که مه یابد ز نورش…
تکاپو
تکاپو دیدمت باز در گذرگاهی از پی سال ها جدایی ها کودکی باز زنده شد در من آن صفاها و بی ریایی ها زنده شد…
بستر بیماری
بستر بیماری همراز من ! ز نالهٔ خود هر چند چشم تو را نخفته نمی خواهم یک امشبم ببخش که یک امشب نالیدن نهفته نمی…
این که با خود می کشم
این که با خود می کشم این که با خود می کشم هر سو، نپنداری تن است گورِ گردان است و در او آرزوهای من…
آشفتگی
آشفتگی شوریدهٔ آزرده دل ِ بی سر و پا، من در شهر شما عاشق انگشت نما، من دیوانه تر از مردم دیوانه اگر هست جانا،…
واسطه
واسطه ابرو به هم کشید و مرا گفت دیگر شکار تازه نداری ؟ اینان ، تمام ، نقش و نگارند جز رنگ و بوی غازه…
نغمهٔ روسپی
نغمهٔ روسپی بده آن قوطی سرخاب مرا تا زنم رنگ به بی رنگی ِ خویش بده آن روغن ، تا تازه کنم چهره پژمرده ز…
معبد متروک
معبد متروک در ما نمانده زان همه شادی نشانه یی ماییم و دلشکستگی ی ِ جاودانه یی خاموش مانده معبد متروک سینه ام دراو نه…
گل خشک
گل خشک مگر، ای بهتر از جان! امشب از من بهتری دیدی که رخ تابیدی و در من به چشم دیگری دیدی؟ ز اشک من…
فوق العاده
فوق العاده نیمی از شب می گذشت و خواب را ره نمی افتاد در چشم ترم جانم از دردی شررزا می گداخت خار و سوزن…
صد چمن لاله
صد چمن لاله روزی آید که دلم هیچ تمنا نکند دیده ام غنچه به دیدار کسی وا نکند وین سبک جوش گران مایه – که…
سه تار شکسته
سه تار شکسته ای سایهٔ او ز من چه خواهی؟ دست از من رنجدیده بردار بر خاطر خسته ام ببخشای بگذار مرا به خویش ،…
زن در زندان طلا
زن در زندان طلا مرا زین چهرهٔ خندان مبینید که دل در سینه ام دریای خون است به کس این چشم پر نازم نگوید که…
درس تاریخ
درس تاریخ دخترم تاریخ را تکرارکن قصه ساسانیان را بازگفت تا بخاطر بسپرد آن قصه را چون به پایان آمد , از آغازگفت بر زبانش…
خاکستر خیال
خاکستر خیال دیشب که خفته بودی، در بستر خیالم می سوخت از تمنّا، پا تا ز سر خیالم من جام ها کشیده، از بادهٔ وصالت…
تسکین
تسکین نیمه شب در بستر خاموش سرد ناله کرد از رنج بی همبستری سر ، میان هر دو دست خود فشرد از غم تنهایی و…
برگ ریزان
برگ ریزان برگریزان دلم را نوبهاری آرزوست شاخهٔ خشک تنم را برگ و باری آرزوست پایمال یک تنم عمری چو فرش خوابگاه چون چمن هر…
ای عشق دیر آمدی
ای عشق دیر آمدی هنگام ناشناس دلی، دارم بگو ، بگو چه کنم ؟ پرهیز عاشقی نکند، پروای آبرو چه کنم ؟ این ساز پر…
ارهاب
ارهاب گوشهٔ چشمم ستاره یی ست، دیده ای آن را ؟ندیده ام حبهٔ انگور از آسمان ، دست فرا برده ، چیده ام حبهٔ انگور…
هوو
هوو شب نخفت و تا سحر بیدار ماند نفرتی ذرّات جانش را جوید کینه یی، چون سیلی از سُرب مذاب در عروق دردمند او دوید…
نشان پا
نشان پا به دشت خاطر سردم نشان پایی چند خبر دهد که دلی بود و دلربایی چند کتاب ِ هستی ی ِ ما را مخوان…
مشعل
مشعل مگو که شهر پر از قصهٔ نهانی ی ِ ماست به لوح دهر همین قصه ها نشانی ی ِ ماست ز چشم خلق چه…
گل زهر
گل زهر سالها پیش، خاطر رنجور شادمان بود و نوبهاری داشت دل من باغ دلفریبی بود سبزه یی داشت، لاله زاری داشت آفتاب محبت گرمی…
فریاد
فریاد گفتند: « شام تیرهٔ محنت سحر شود، خورشید بخت ما ز افق جلوه گر شود.» گفتند: « پنجه های لطیف نسیم صبح در حجله…
صدای کیست
صدای کیست اگر به باغ نباشی درختِ سختِ تناور، چو برگ در تفِ توفان، دهنکجی کن و بگذر گَرَت به خنجرِ دشمن، نشد مقابله ممکن…
سنگ صبور
سنگ صبور امشب به لوح خاطر مغشوشم یادی از آن گذشتهٔ دور آید از قصه های دایه به یاد من افسانه یی ز سنگ صبور…