دفتر اندیشه

دفتر اندیشه یار من ،‌ دلدار من ،‌ غمخوار من مایهٔ امید قلب زار من دوریت امشب روانم تیره کرد لشکر غم را به جانم…

ادامه مطلب

خون بها

خون بها مرکبی از توانگری مغرور آفتی شد به جان طفلی خرد طفل در زیر چرخ سنگینش جان به جان آفرین خویش سپرد پدر و…

ادامه مطلب

جامه دران

جامه دران یک رودخانه تحرک ، یک بامداد جوانی یک آفتاب درخشش ، یک ماه نقره فشانی دل : با هزار کبوتر ، در جنبش…

ادامه مطلب

به کاسهٔ خالی

به کاسهٔ خالی به کاسهٔ این خالی، چه بوده ، که دیگر نیست؟ تفکر و هشیاری، که نیست ، سرم سر نیست تفکر و هشیاری…

ادامه مطلب

با درد بسازم

با درد بسازم ای امید، ای اختر شب های من! نغمه ات افسرد بر لبهای من. شمع من آغاز خاموشی گرفت، عشق من گرد فراموشی…

ادامه مطلب

از عشق وسوسه می سازی

از عشق وسوسه می سازی از عشق وسوسه می سازی،تا پیش پام بیندازی یعنی : بزن !‌ و نمی دانی کز یاد رفته مرا بازی…

ادامه مطلب

وفادار

وفادار بگذار که در حسرت دیدار بمیرم در حسرت دیدار تو بگذار بمیرم دشوار بود مردن و روی تو ندیدن بگذار به دلخواه تو دشوار…

ادامه مطلب

نگاه آشنا

نگاه آشنا ای شرمگین نگاه غم آلود پیوسته در گریز چرایی ؟ با خندهٔ شکفته ز مهرم آهسته در ستیز چرایی ؟ شاید که صاحب…

ادامه مطلب

معلم و شاگرد

معلم و شاگرد بانگ برداشتم : آه دختر وای ازین مایه بی بند و باری بازگو ، سال از نیمه بگذشت از چه با خود…

ادامه مطلب

گل قاصد

گل قاصد نپسندم این که روی ز مَنَت خبر نباشد گل قاصدی فرستم به تو، نامه گر نباشد گل قاصدی فرستم که پیام من بگوید…

ادامه مطلب

کارمند

کارمند مرا امشب ای زن ،‌دمی همزبان شو که تا قصهٔ درد خود بازگویم تو را گویم آن غم که با کس نگفتم که گر…

ادامه مطلب

صدای تو

صدای تو صدای تو گرم است و مهربان، چه سحر غریبی درین صداست صدای دل مرد عاشق است ، که این همه با گوشم آشناست…

ادامه مطلب

سودای محال

سودای محال شب گذشت و سحر فراز آمد دیدهٔ من هنوز بیدار است در دلم چنگ می زند اندوه جانم از فرط رنج بیمار است…

ادامه مطلب

زنجیر

زنجیر برگ پاییزم، ز چشم باغبان افتاده ام، خوار در جولانـْگه ِ باد خزان افتاده ام اشک ابرم کاینچنین بر خاک ره غلتیده ام واژگون…

ادامه مطلب

دریا

دریا آه، ای دل! تو ژرف دریایی کس چه داند درون دریا چیست بس شگفتی که در نهان تو هست وز برون تو هیچ پیدا…

ادامه مطلب

خورشید دیگر

خورشید دیگر فلک امشب مگر ماهی دگر زاد ز ماه خویش ماهی خوبتر زاد غلط گفتم ، که خورشیدی درخشان که مه یابد ز نورش…

ادامه مطلب

تکاپو

تکاپو دیدمت باز در گذرگاهی از پی سال ها جدایی ها کودکی باز زنده شد در من آن صفاها و بی ریایی ها زنده شد…

ادامه مطلب

بستر بیماری

بستر بیماری همراز من !‌ ز نالهٔ خود هر چند چشم تو را نخفته نمی خواهم یک امشبم ببخش که یک امشب نالیدن نهفته نمی…

ادامه مطلب

این که با خود می کشم

این که با خود می کشم این که با خود می کشم هر سو، نپنداری تن است گورِ گردان است و در او آرزوهای من…

ادامه مطلب

آشفتگی

آشفتگی شوریدهٔ آزرده دل ِ بی سر و پا، من در شهر شما عاشق انگشت نما، من دیوانه تر از مردم دیوانه اگر هست جانا،…

ادامه مطلب

واسطه

واسطه ابرو به هم کشید و مرا گفت دیگر شکار تازه نداری ؟ اینان ،‌ تمام ، نقش و نگارند جز رنگ و بوی غازه…

ادامه مطلب

نغمهٔ روسپی

نغمهٔ روسپی بده آن قوطی سرخاب مرا تا زنم رنگ به بی رنگی ِ خویش بده آن روغن ، تا تازه کنم چهره پژمرده ز…

ادامه مطلب

معبد متروک

معبد متروک در ما نمانده زان همه شادی نشانه یی ماییم و دلشکستگی ی ِ جاودانه یی خاموش مانده معبد متروک سینه ام دراو نه…

ادامه مطلب

گل خشک

گل خشک مگر، ای بهتر از جان! امشب از من بهتری دیدی که رخ تابیدی و در من به چشم دیگری دیدی؟ ز اشک من…

ادامه مطلب

فوق العاده

فوق العاده نیمی از شب می گذشت و خواب را ره نمی افتاد در چشم ترم جانم از دردی شررزا می گداخت خار و سوزن…

ادامه مطلب

صد چمن لاله

صد چمن لاله روزی آید که دلم هیچ تمنا نکند دیده ام غنچه به دیدار کسی وا نکند وین سبک جوش گران مایه – که…

ادامه مطلب

سه تار شکسته

سه تار شکسته ای سایهٔ او ز من چه خواهی؟ دست از من رنجدیده بردار بر خاطر خسته ام ببخشای بگذار مرا به خویش ،…

ادامه مطلب

زن در زندان طلا

زن در زندان طلا مرا زین چهرهٔ خندان مبینید که دل در سینه ام دریای خون است به کس این چشم پر نازم نگوید که…

ادامه مطلب

درس تاریخ

درس تاریخ دخترم تاریخ را تکرارکن قصه ساسانیان را بازگفت تا بخاطر بسپرد آن قصه را چون به پایان آمد , از آغازگفت بر زبانش…

ادامه مطلب

خاکستر خیال

خاکستر خیال دیشب که خفته بودی، در بستر خیالم می سوخت از تمنّا، پا تا ز سر خیالم من جام ها کشیده، از بادهٔ وصالت…

ادامه مطلب

تسکین

تسکین نیمه شب در بستر خاموش سرد ناله کرد از رنج بی همبستری سر ، میان هر دو دست خود فشرد از غم تنهایی و…

ادامه مطلب

برگ ریزان

برگ ریزان برگریزان دلم را نوبهاری آرزوست شاخهٔ خشک تنم را برگ و باری آرزوست پایمال یک تنم عمری چو فرش خوابگاه چون چمن هر…

ادامه مطلب

ای عشق دیر آمدی

ای عشق دیر آمدی هنگام ناشناس دلی، دارم بگو ، بگو چه کنم ؟ پرهیز عاشقی نکند، پروای آبرو چه کنم ؟ این ساز پر…

ادامه مطلب

ارهاب

ارهاب گوشهٔ چشمم ستاره یی ست، دیده ای آن را ؟ندیده ام حبهٔ انگور از آسمان ، دست فرا برده ، چیده ام حبهٔ انگور…

ادامه مطلب

هوو

هوو شب نخفت و تا سحر بیدار ماند نفرتی ذرّات جانش را جوید کینه یی، چون سیلی از سُرب مذاب در عروق دردمند او دوید…

ادامه مطلب

نشان پا

نشان پا به دشت خاطر سردم نشان پایی چند خبر دهد که دلی بود و دلربایی چند کتاب ِ هستی ی ِ ما را مخوان…

ادامه مطلب

مشعل

مشعل مگو که شهر پر از قصهٔ نهانی ی ِ ماست به لوح دهر همین قصه ها نشانی ی ِ ماست ز چشم خلق چه…

ادامه مطلب

گل زهر

گل زهر سالها پیش، خاطر رنجور شادمان بود و نوبهاری داشت دل من باغ دلفریبی بود سبزه یی داشت، لاله زاری داشت آفتاب محبت گرمی…

ادامه مطلب

فریاد

فریاد گفتند: « شام تیرهٔ محنت سحر شود، خورشید بخت ما ز افق جلوه گر شود.» گفتند: « پنجه های لطیف نسیم صبح در حجله…

ادامه مطلب

صدای کیست

صدای کیست اگر به باغ نباشی درختِ سختِ تناور، چو برگ در تفِ توفان، دهن‌کجی کن و بگذر گَرَت به خنجرِ دشمن، نشد مقابله ممکن…

ادامه مطلب

سنگ صبور

سنگ صبور امشب به لوح خاطر مغشوشم یادی از آن گذشتهٔ دور آید از قصه های دایه به یاد من افسانه یی ز سنگ صبور…

ادامه مطلب

رهگذر نیمه ساز

رهگذر نیمه ساز جسمی ز داغ عشق بتان، پر شور مراست روحی چو باد سرد خزان، در به در مراست تا او چو جام با…

ادامه مطلب

درخت تشنه

درخت تشنه ز من مپرس کیم یا کجا دیار من است ز شهر عشقم و دیوانگی شعار من است منم ستارهٔ شام و تویی سپیدهٔ…

ادامه مطلب

حسود

حسود خیال روی تو در خاطرم در آویزد چو کودکی که به دامان مادر آویزد ز انتخاب فرومانده ام، که عشق و عفاف دو کفّه…

ادامه مطلب

تاریکی شب

تاریکی شب من به رغم دل بی مهر تو دلدار گرفتم گشتم و گشتم و بهتر ز تو را یار گرفتم خنده یی کردم و…

ادامه مطلب

برای روشنک داریوش

برای روشنک داریوش زن، سختکوشی و زیبایی، با تخته پاره و تنهایی بازو گشوده و میراند، بر موجها به شکیبایی. در بیکرانی آبی ها، پیچیده…

ادامه مطلب

ای زن

ای زن ای زن ، چه دلفریب و چه زیبایی گویی گل شکفتهٔ دنیایی گل گفتمت ، ز گفته خجل ماندم گل را کجاست چون…

ادامه مطلب

اذان

اذان در پس آن قله های نیلفام شد نهان خورشید با آن دلکشی شام بهت آلود می آید فرود همره حزن و سکوت و خامشی…

ادامه مطلب

یادگار

یادگار اگر چه باز نبینم به خود کنارِ ترا عزیز می شمرم عشق یادگار ترا در این خزان جدایی به بوی خاطره ها شکفته می…

ادامه مطلب

نسیم

نسیم باز هم بیمار می بینم تو را ای دل سرکش که درمانت مباد! برق چشمی آتشی افروخت باز کاین چنین آتش به جانت اوفتاد…

ادامه مطلب