Simin Behbahani – سیمین بهبهانی

نگاه بی گناه تا از نگاه غیر بپوشم نگاه تو مژگان شوم به حلقهٔ چشم سیاه تو خواهم چو جامِ باده بگردم به بزم نوش…

مرگ ناخدا شنیدم که کشتی به دریای ژرف چو آزرده از خشم توفان شود، چو بر چهر دریای نیلوفری شکن ها و چین ها نمایان…

گل رویا آن که رسوا خواست ما را، پیش کس رسوا مباد! وان که تنها خواست ما را، یک نفس تنها مباد! آن که شمع…

فرمان پذیر آتش باش هی قرص ،‌ هی دوا ، ول کن، این زندگی ست؟ آری ؟نه بهبود جسم ویران را ، هیچ انتظاری داری…

شهاب طلایی همچون نسیم بر تن و جانم وزید و رفت ما را چو گل دمی به سوی خود کشید و رفت بر دفتر خیال…

سفرهٔ رنگین رخ نغز و دل گرم و لب شیرین داری گر کسی حُسن، یکی داشت، تو چندین داری چنگ در پردهٔ عشاق زن، ای…

دیوانگی یارب مرا یاری بده، تا خوب آزارش کنم هجرش دهم، زجرش دهم، خوارش کنم، زارش کنم از بوسه های آتشین، وز خنده های دلنشین…

در رثای منتظری مردی که دامان شریفش، پاکیزه تر از آسمان بود درقطرهٔ اشکش محبت، تابیده چون رنگین کمان بود با همت وارستگی ها، در…

چوب دار خدایا چوبهٔ دار است جسمم چه پیکر ها به بالایم درآویخت چه آتش ها به خاموشی گرایید چه گرمی ها که با سردی…

پیمان شکن هر عهد که با چشم دل انگیز تو بستم امشب همه را چون سر زلف تو شکستم فریاد زنان ،‌ ناله کنان، عربده…

برف گزان آن دیده که با مهر به سویم نگران بود دیدم که نهانی نظرش با دگران بود آن اختر تابنده – که پنداشتمش عشق-…

ای آشنا ای آشنا چه شد که تو بیگانه خو شدی؟ با مهرپیشگان ز چه رو کینه جو شدی؟ ما همچو غنچه یک دل و…

آتش نهفته ساغر به کف گرفته و خندانی این خون توست! وای… چه می نوشی؟ رگ را گسسته ای که «شراب است این» بهر فنای…

هرگز نخواب کورش دارا جهان ندارد، سارا زبان ندار بابا ستاره ای در هفت آسمان ندارد کارون ز چشمه خشکید،البرز لب فرو بست حتا دل…

ندا سجاده فرش عنف و تجاوز، ای داعیان شرع خدا را بر قتل‌عام دین و مروت، دست که بسته چشم شما را ؟ الله اکبر…

من و تو بود عمری به دلم با تو که تنها بِنِشینم کامم کنون که برآمد بنشین تا بنشینم پاک و رسوا همه را عشق…

گفتی که گفتی که:«- مرا با تو نه سِرّی، نه سری هست.» گر سرّ و سری نیست، نهانی نظری هست. گرداب شکیباییم آموخت که دیدم…

فریاد شکسته گفتم مگر به صبر فراموش من شوی کی گفتم آفت خرد و هوش من شوی ؟ فریاد را به سینه شکستم که خوشترست…

شمع جمع ای نازنین !‌ نگاه روان پرور تو کو ؟ وان خندهٔ ز عشق پیام آور تو کو ؟ ای آسمان تیره که اینسان…

سرود نان مطرب دوره گرد باز آمد نغمه زد ساز نغمه پردازش سوز آوازه خوان دف در دست شد هماهنگ ناله سازش پای کوبان و…

دیوانه پسند رو کرد به ما بخت و فتادیم به بندش ما را چه گنه بود؟- خطا کرد کمندش با آن همه دلداده دلش بستهٔ…

در رثای ژاله اصفهانی به زنده ماندن در این دیار،چه پای سختی فشرده ام‏ چه مرگ ها آزموده ام ، ولی- شگفتا- نمرده ام‏ در…

خطا کن کی گفته ام این درد جگر سوز دوا کن؟ برخیز و مرا با دل سرگشته رها کن ما را ز تو ای دوست!…

توفان امشب اگر یاری کنی، ای دیده توفان می کنم آتش به دل می افکنم، دریا به دامان می کنم می جویمت، می جویمت، با…

بگو چه گونه بنویسم بگو چگونه بنویسم یکی نه، پنج تن بودند نه پنج، بلکه پنجاهان به خاطرات من بودند بگو چگونه بنویسم که دار…

اندوه شبی از در آمد دختر من لبش پُر شِکوه، جانش پُر زغم بود که در مهمانی ی ِ یارانم امروز سر شرمنده ام بر…

اجاق مرمری نه از تو مهر پسندم نه یاوری خواهم ستم اگر ز تو زیبد، ستمگری خواهم به بارگاه الهی اگرچه بارم هست کجا ز…

هدیهٔ نقره هدیه ات ، ای دوست !‌دیشب تا سحر در کنارم بود و با من راز گفت بی زبان با صد زبان شیرین و…

نامه آه، ای پیک، پیک شادی بخش! نامه آورده ای ز همسر من نامه از او، که روزگاری داشت سایهٔ لطف و مهر بر سر…

مرگ قهرمان نیستی قهرمان دگر , که تورا بر سر دوش چون سبو ببرند چه شد آن خوان برگشاده که خلق سهمی از افتخار او…

گل صحرایی کیستی ای دوست که با یاد تو باده ی اندیشه ام آمیخته ای لب گرمت ز تن سرد من شعله ی صد بوسه…

فرشتهٔ آزادی سال ها پیش از این ، فرشتهٔ من بند بر دست و مهر بر لب داشت در نگاه غمین دردآمیز گله ها از…

شکوفهٔ سحری ستاره دانهٔ افشاندهٔ گل سحر است گلی ز سیم که سیراب چشمه سار زر است چه باک از این شب غم وین ستاره…

سجاف زرین تو غم مرا چه دانی، که چه آتشم به جان زد تن خوشه خوشه داغم، ره باغ ارغوان زد چو پرستوی مسافر، غم…

دیشب عشقش ز جان تیرهٔ من سر کشیده بود در سنگلاخ خاطر من گل دمیده بود چون سبز جامه، غنچه صفت، پیکر مرا از چشم…

در بسته باز کن ! این در به رویم باز کن باز کن ! کان دیگران را بسته اند خستگی بر خاطرم کمتر فزای زانکه…

چه عالمی دارم رفیق اهل دل و یار محرمی دارم بساط باده و عیش فراهمی دارم کنار جو، چمن شسته را نمی خواهم که جوی…

پیک بهار آه! ای پیک دل انگیز بهار که صفا همره خود می آری با توأم! با تو که در دامن خود سبزه و سنبل…

برای چشم هایت گفتی که:«کاش چون تو مرا، ای دوست! گویا، زبان شعرو سخن می بود تا قصه ساز آتش پنهانم شعر شکفته بر لب…

ای مرد ای مرد! یار بوده ام و یاورت شدم شیرین نگار بوده و شیرین ترت شدم بی من نبود اوج فلک سینه سای تو…

افسون شیطان چرا کمتر از آن اشکی که از مژگانم آویزد دَوَد بر گونه ام آرام و در دامانم آویزد؟ چرا کمتر از آن آهی…

اخگر دانست چو با او به شکایت سخنم هست بر جست و به یک بوسهٔ شیرین دهنم بست چون شرم ز عریان شدنم در بَرِ…

هر چند رفته ای هر چند رفته ای و دل از ما گسسته ای پیوسته پیش چشم خیالم نشسته ای ای نرگس از ملامت چشمش…

ناشناس آه ، ای ناشناس ناهمرنگ بازگو ، خفته در نگاه تو چیست ؟ چیست این اشتیاق سرکش و گنگ در پس دیدهٔ سیاه تو…

لمعه خون دل و گلوله و باروت ، با آن سه رادمرد چه کردند آن هر سه ایستاده آزاد ، اینک اسیر تربت سردند مرد…

گفتی که می بوسم تو را گفتی که می بوسم تورا، گفتم تمنا می کنم گفتی اگربیند کسی ،گفتم که حاشا می کنم گفتی زبخت…

فعل مجهول بچه ها صبحتان بخیر ….. سلام درس امروز ، فعل مجهول است فعل مجهول چیست ، می دانید؟ نسبت فعل ما به مفعول…

شعله با او به شِکوه گفتم کو رسم دلنوازی؟ چو شعله تندخو شد، کاینجا زبان درازی؟! در آستان دلبر، سر باختن نکوتر کانجا به پا…

سنگ گور ای رفته ز دل ، رفته ز بر ، رفته ز خاطر بر من منگر تاب نگاه تو ندارم بر من منگر زانکه…

دیبای کیود نیلوفر شبنم زدهٔ ساحل رودم کس جامه نپوشید ز دیبای کبودم بر آتش من ریخته خاکستر ایام دیگر ندهد کس خبر از بود…