در شب تیره

در شب تیره در شب تیره چو گوری که کند شیطانی وندر آن دام دل افسایش را دهد آهسته صفا، زیک زیک، زیک زایی لحظه…

ادامه مطلب

بر سر قایقش

بر سر قایقش بر سر قایقش اندیشه کنان قایق بان دائماً میزند از رنج سفر بر سر دریا فریاد: اگرم کشمکش موج سوی ساحل راهی…

ادامه مطلب

کار شب پا

کار شب پا ماه می‌تابد، رود است آرام، بر سر شاخة «اوجا»، «تیرنگ» دم بیاویخته، در خواب فرورفته، ولی در «آیش» کار شب پا نه…

ادامه مطلب

در بسته ام

در بسته ام در بسته ام شب است تاریک هم چو گور با آن که دور ازو نه چنانم او از من است دور. خاموش…

ادامه مطلب

باد می گردد

باد می گردد باد می گردد و در باز و چراغ ست خموش خانه ها یک سره خالی شده در دهکده اند. بیمناک ست به…

ادامه مطلب