Forugh Farrokhzad – فروغ فرخزاد
رویا
رویا با امیدی گرم و شادی بخش با نگاهی مست و رویایی دخترک افسانه می خواند نیمه شب در کنج تنهایی : *** بی گمان…
در آنجا ، بر فراز قلهٔ
در آنجا ، بر فراز قلهٔ کوه دو پایم خسته از رنج دویدن به خود گفتم که در این اوج دیگر صدایم را خدا خواهد…
تا به کی باید رفت
تا به کی باید رفت از دیاری به دیار دیگر نتوانم ، نتوانم جستن هر زمان عشقی و یاری دیگر کاش ما آن دو پرستو…
باز در چهرهٔ خاموش خیال
باز در چهرهٔ خاموش خیال خنده زد چشم گناه آموزت باز من ماندم و در غربت دل حسرت بوسهٔ هستی سوزت باز من ماندم و…
امشب از آسمان دیدهٔ تو
امشب از آسمان دیدهٔ تو روی شعرم ستاره می بارد در سکوت سپید کاغذها پنجه هایم جرقه می کارد شعر دیوانهٔ تب آلودم شرمگین از…
نیمه شب گهواره ها آرام
نیمه شب گهواره ها آرام می جنبند بی خبر از کوچ درد آلود انسانها باز هم دستی مرا چون زورقی لرزان می کشد پاروزنان در…
من از تو می مردم
من از تو می مردم اما تو زندگانی من بودی تو با من می رفتی تو در من می خواندی وقتی که من خیابان ها…
کاش بر ساحل رودی خاموش
کاش بر ساحل رودی خاموش عطر مرموز گیاهی بودم چو بر آنجا گذرت می افتاد به سرا پای تو لب می سودم کاش چون نای…
ز آن نامه ای که دادی و
ز آن نامه ای که دادی و زان شکوه های تلخ تا نیمه شب به یاد تو چشمم نخفته است ای مایهٔ امید من ،…
در انتظار خوابم و صد
در انتظار خوابم و صد افسوس خوابم به چشم باز نمی آید اندوهگین و غمزده می گویم شاید ز روی ناز نمی آید چون سایه…
پشت شیشه برف می بارد
پشت شیشه برف می بارد پشت شیشه برف می بارد در سکوت سینه ام دستی دانهٔ اندوه میکارد مو سپید آخر شدی ای برف تا…
با امیدی گرم و شادی بخش
با امیدی گرم و شادی بخش با نگاهی مست و رویایی دخترک افسانه می خواند نیمه شب در کنج تنهایی : *** بی گمان روزی…
آسمان همچو صفحهٔ دل من
آسمان همچو صفحهٔ دل من روشن از جلوه های مهتابست امشب از خواب خوش گریزانم که خیال تو خوشتر از خوابست خیره بر سایه های…
نیمه شب در دل ِ دهلیز
نیمه شب در دل ِ دهلیز خموش ضربهٔ پایی افکند طنین دل من چون دل گلهای بهار پر شد از شبنم لرزان یقین گفتم این…
معشوق من
معشوق من با آن تن برهنهٔ بی شرم بر ساقهای نیرومندش چون مرگ ایستاد خط های بی قرار مورّب اندامهای عاصی او را در طرح…
طفلی غنوده در بر من
طفلی غنوده در بر من بیمار با گونه های سرخ تب آلوده با گیسوان در هم آشفته تا نیمه شب ز درد نیاسوده هر دم…
روز ِاول پیش خود گفتم
روز ِاول پیش خود گفتم دیگرش هرگز نخواهم دید روز دوم باز می گفتم لیک با اندوه و با تردید روز سوم هم گذشت اما…
دخترک خنده کنان گفت که
دخترک خنده کنان گفت که چیست راز این حلقهٔ زر راز این حلقه که انگشت مرا این چنین تنگ گرفته است به بر راز این…
بیش از اینها ، آه ، آری
بیش از اینها ، آه ، آری بیش از اینها می توان خاموش ماند می توان ساعات طولانی با نگاهی چون نگاه مردگان ، ثابت…
این شعر را برای تو می
این شعر را برای تو می گویم در یک غروب تشنهٔ تابستان در نیمه های این ره ِ شوم آغاز در کهنه گور این غم…
از چهرهٔ طبیعت افسونکار
از چهرهٔ طبیعت افسونکار بر بسته ام دو چشم پر از غم را تا ننگرد نگاه تب آلودم این جلوه های حسرت و ماتم را…
نه امیدی که بر آن خوش
نه امیدی که بر آن خوش کنم دل نه پیغامی نه پیک آشنایی نه در چشمی نگاه فتنه سازی نه آهنگ پر از موج صدایی…
مرگ من روزی فرا خواهد
مرگ من روزی فرا خواهد رسید در بهاری روشن از امواج نور در زمستانی غبار آلود و دور یا خزانی خالی از فریاد و شور…
عاقبت خط ِ جاده پایان
عاقبت خط ِ جاده پایان یافت من رسیدم ز ره غبار آلود نگهم پیشتر ز من می تاخت بر لبانم سلام گرمی بود شهر ِ…
رفتم ، مرا ببخش و مگو او
رفتم ، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت راهی بجز گریز برایم نمانده بود این عشق آتشین پر از درد بی امید در وادی…
دختر کنار پنجره تنها
دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت ای دختر بهار حسد می برم به تو عطر و گل و ترانه و سر مستی تو را…
پرنده گفت چه بویی ،
پرنده گفت : ( چه بویی ، چه آفتابی ، آه بهار آمده است و من به جستجوی جفت خویش خواهم رفت. ) پرنده از…
ای هفت سالگی
ای هفت سالگی ای لحظهٔ شگفت عزیمت بعد از تو هر چه رفت ، در انبوهی از جنون و جهالت رفت بعد از تو پنجره…
از من رمیده ای و من ساده
از من رمیده ای و من ساده دل هنوز بی مهری و جفای تو باور نمی کنم دل را چنان به مهر تو بستم که…
نیست یاری تا بگویم راز
نیست یاری تا بگویم راز خویش ناله پنهان کرده ام در ساز خویش چنگ اندوهم ، خدا را ، زخمه ای زخمه ای ، تا…
ما تکیه داده نرم به
ما تکیه داده نرم به بازوی یکدگر در روحمان طراوت مهتاب عشق بود سرهایمان چو شاخهٔ سنگین ز بار و برگ خامُش ، بر آستانهٔ…
علی کوچیکه
علی کوچیکه علی بونه گیر نصف شب از خواب پرید چشماشُ هی مالید با دَس سه چار تا خمیازه کشید پا شد نِشَس چی دیده…
دیروز به یاد تو و آن عشق
دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز بر پیکر خود پیرهن سبز نمودم در آینه بر صورت خود خیره شدم باز بند از…
دانم اکنون از آن خانهٔ
دانم اکنون از آن خانهٔ دور شادی زندگی پر گرفته دانم اکنون که طفلی به زاری ماتم از هجر مادر گرفته هر زمان می دود…
به لبهایم مزن قفل خموشی
به لبهایم مزن قفل خموشی که در دل قصه ای ناگفته دارم ز پایم باز کن بند گران را کزین سودا دلی آشفته دارم بیا…
ای شب از رویای تو رنگین
ای شب از رویای تو رنگین شده سینه از عطر تواَم سنگین شده ای به روی چشم من گسترده خویش شادیَم بخشیده از اندوه بیش…
از تنگنای محبس تاریکی
از تنگنای محبس تاریکی از منجلاب تیرهٔ این دنیا بانگ پر از نیاز مرا بشنو آه ، ای خدای قادر بی همتا یک دم ز…