یحیا جواهری
پیشبینی میکنم یک روز غوغا میکنی
پیشبینی میکنم یک روز غوغا میکنی پهلوان عشق را آقای دنیا میکنی با دو دست مهربانت باز یکبار دگر پرچم افتاده را از خاک بالا…
بیا و ختم کن حالات تلخ اضطراری را
بیا و ختم کن حالات تلخ اضطراری را به تنگ آمد دلم دیگر میار این بدبیاری را شنا در چشمهٔ مهتاب هم از دل نخواهد…
به دنبال کیای منزل به منزل
به دنبال کیای منزل به منزل مرا هم میکشانی با خود ای دل خیالاتی شدم: در میزند یار و من با ماه میگردم مقابل
بگذارید مرا، دور و برم مال شما
بگذارید مرا، دور و برم مال شما دل من مال خودم، دست و سرم مال شما عشق بسیار عزیز است به من بگذارید هفت جد…
ببخشید؛ اگر من تو را دوست دارم
ببخشید؛ اگر من تو را دوست دارم چو عطر «تلاجن»* تو را دوست دارم نه معشوقهبازم؛ نه هم خار در چشم خدا گفته ای زن!…
با تو کُشتی گرفت؛ با ما هم
با تو کُشتی گرفت؛ با ما هم پهلوانپنبه بود دنیا هم هیهی جنگ تنبهتن کم بود که رسید آفت کرونا هم؟ چشم بر فرش سرخ…
این قدر سخن ز غّره و سلخ مکن
این قدر سخن ز غّره و سلخ مکن ای دلشکن! اوقات مرا تلخ مکن! شمشیر بکَش، خودت بکُش حرفی نیست تسلیم جزای قاضیِ بلخ مکن!!!
ای خاک به گور آن فلان ابن فلان
ای خاک به گور آن فلان ابن فلان گر تاجر و فاجرست و گر فلسفهدان بگذر، به جهنم که فلانی دزد است ما را به…
آنطرفتر پشت دریا بر بلند آسمان
آنطرفتر پشت دریا بر بلند آسمان ماه نخشب میخرامد دلکش و دامنکشان ماه نخشب در بخارا، ماه مولانا به بلخ ماه دیگر شهر حافظ، بانوی…
آفاق زند خندهٔ مستانه به نوروز
آفاق زند خندهٔ مستانه به نوروز باد است گل آورده سرِ شانه به نوروز این خستهدلاناند که با فرق رواناند میخانه به میخانه به میخانه…
از اینجا تا شمالی گریه کردم
از اینجا تا شمالی گریه کردم حوالی تا حوالی گریه کردم جسد را گورکنها برده بودند کنار قبر خالی گریه کردم یحیا جواهری
نه خنده، نه گریه، نه هم آواز، نه پرواز
نه خنده، نه گریه، نه هم آواز، نه پرواز دلتنگ شدم پرچمات ای عشق! برافراز تا بِه شود احوال دلم میبرم او را از…
کمکم هوای زمزمه از دست میرود
کمکم هوای زمزمه از دست میرود آن لذت مکالمه از دست میرود بیعشق، این عصارهٔ اکسیژن حیات دار و ندار ما همه از دست…
شامات شب بغداد و رُخت صبح دمشق است
شامات شب بغداد و رُخت صبح دمشق است از صلح بگو، صلح خط اول عشق است از جنگ تو رسوا شده این ملک به…
دل را به آب دیدۀ مجنون سرشتهام
دل را به آب دیدۀ مجنون سرشتهام اینجا به جز درخت محبت نکِشتهام تو دانی و خدای همه عاشقان که ها… عشق است حرف…
چه لذت است به نوروز یا حمل بیتو
چه لذت است به نوروز یا حمل بیتو که طعم زهر هلاهل دهد عسل بیتو به چارباغ سخی روز جندهبالا هم فقط جماعت خلقاند…
پشت یک شعر قشنگ، دل من دق شده است
پشت یک شعر قشنگ، دل من دق شده است نکند بعدِ شکست باز عاشق شده است تا به او گفتم دل! شاعران غمگیناند گریهاش…
با مرگِ آدمها نمیمیرند این غمها
با مرگِ آدمها نمیمیرند این غمها غمها رفیق روز و ماه و سال آدمها دریا صدا زد: ماهیان تشنه را دریاب ای ابر! ای…
امسال جای گل همهجا بود نام گل
امسال جای گل همهجا بود نام گل یکهفته کس ندید دریغا دوام گل موسیقی بهار دلی را تکان نداد آهنگ گریه داشت سلام و…
یک چند گرفتار توهُّم شده بودم
یک چند گرفتار توهُّم شده بودم زآن پیش که پیدا کنمت گم شده بودم تقصیر من این بود که در قریۀ پر گپ دلباختۀ دختر…
هنوز رابطهها خاص و غیرِ معمول است
هنوز رابطهها خاص و غیرِ معمول است هنوز نقطهٔ پایانِ عشق، مجهول است گرسنهها همه با نان و آب درگیر اند فقط دل است که…
هر بار که میآیی با پیرهن گلنار
هر بار که میآیی با پیرهن گلنار والله که میترسم تعطیل شود بازار میبینم و میبینند آثار قیامت را برخیر که رستاخیز در شهر شود…
نفسی هست بیا دست به کاری بزنیم
نفسی هست بیا دست به کاری بزنیم یاعلی گفته و تیغی به تغاری بزنیم هستیِ ما دونفر، جز دو نفس چیزی نیست هی چطورست که…
من یک تنِ تنهایم از جمع پریشانان
من یک تنِ تنهایم از جمع پریشانان گمگشتهی من اینجاست؛ در شهر مسلمانان آن گمشده گر ناید، دیگر به چه کار آید؛ هر روز غم…
من بلا میجویم؛ اما تو بلاگردانمی
من بلا میجویم؛ اما تو بلاگردانمی جانمی، جانانمی، بادارمی، سلطانمی قصههایت در هزارویکشب من خاطرهست قصهگو! امشب بیا؛ با یک غزل مهمانمی چشم در راهم؛…
لای و گل است و جاده، خیل گدا و گاری
لای و گل است و جاده، خیل گدا و گاری مردم هراسناكاند چون لشكر فراری این شهر پرجماعت، انگار پایتخت است بغض است در گلویش،…
گر دل برود با جان چه کنم، با چشم ترِ گریان چه کنم
گر دل برود با جان چه کنم، با چشم ترِ گریان چه کنم یکسو غم دل، یکسو غم جان، با این چه کنم؟ با آن…
کابل سلام، یار قدیمی چگونهای؟
کابل سلام، یار قدیمی چگونهای؟ با دوستان خوب و صمیمی چگونهای؟ کابل سلام، باز کن از چهره اخمهات تا آفتاب بوسه فشاند به زخمهات کابل،…
عشق گُم شد در میان آه آه و واه واه
عشق گُم شد در میان آه آه و واه واه عاشقی گل میکند با یک تبسم، یک نگاه این قدر «رفتم» مگو، معشوقهات صدبار گفت:…
شهریست که برشانۀ البرز سوار است
شهریست که برشانۀ البرز سوار است شهری که پر از همهمه و نور و نگار است این شهر نگینیست در انگشتر تاریخ همسایۀ آموست ملقب…
ساقی! تمام شهر پر از جنگ و داوریست
ساقی! تمام شهر پر از جنگ و داوریست پرکن پیاله را و بچرخان که خرخریست این شهر ـ گل به روی تو ـ دیوانهخانهییست مجنون…
رفتم، نیافتم دل بیغم به پایتخت
رفتم، نیافتم دل بیغم به پایتخت یک بزم شادیانه ندیدم به پایتخت دیدم نبود «کاکه» و سردار کابلی در ازدحام اینهمه آدم به پایتخت این…
دوستان! از منِ ناکردهگنه درگذرید
دوستان! از منِ ناکردهگنه درگذرید این دل متهمم را بزنید و ببرید هنرم شعر و کمی عشق و دو خط دلتنگی ادبیات من این است…
دلی دارم ندانم دلبرم کیست
دلی دارم ندانم دلبرم کیست نشسته پشت مژگان ترم کیست گهی چشمک زند؛ گه مات گردد چراغ فکر من در دفترم کیست؟ چنان محو لقای…
دستی بر آسمانم و دستی به روی دل
دستی بر آسمانم و دستی به روی دل من خسته از دلم، دلم اما ز من خجل عمری گذشت و وانشد از آسمان دری تا…
در بلخ هوا؛ هوای «آنکارا» نیست
در بلخ هوا؛ هوای «آنکارا» نیست در خانۀ درویش، کسی دارا نیست ما در غم جان، تو در پی بوس و کنار ای شعر برو…
حرفی که مانده باقی تنها همین سلام است
حرفی که مانده باقی تنها همین سلام است تندیسها خموشاند؛ آیینه بیکلام است آنجا که جلوهٔ اوست ما رفتهایم از خویش خورشید چون بتابد کار…
چه سخت است ایخدا گرما و روزه
چه سخت است ایخدا گرما و روزه تنور آتش جوزا و روزه به قرآنکریمات در گرفتیم تفاهم کن میان ما و روزه یحیا جواهری
جویهای تشنه محروم اند از دریا شدن
جویهای تشنه محروم اند از دریا شدن سهم انسان معاصر نیست جز تنها شدن شیخهای کوچکِ دستار بر سر عاشقاند عاشق ملاشدن؛ اما نه مولانا…
تو منی، من نتوانم به تو مانند شوم
تو منی، من نتوانم به تو مانند شوم گل شَوَم، ماه شَوَم، کوهِ دماوند شوم به جمال و به کمال تو رسیدن نتوان گرچه صورتگر…
تلخ تلخ و تلختر چون شوکران
تلخ تلخ و تلختر چون شوکران اینچنین جام عسل داریم ما نازنین! حرفی بزن چیزی بگو روزگار مبتذل داریم داریم ما گفتنیها را به گورستان…
پیش از آن که خار گردم در بگیرم کاشکی
پیش از آن که خار گردم در بگیرم کاشکی دوست دارم تو بمانی؛ من بمیرم کاشکی از کتاب عشق در فصل «چرا معشوقه رفت؟» حذف…
بیا بچرخ به رقص آ؛ چو عکس ماه در آب
بیا بچرخ به رقص آ؛ چو عکس ماه در آب تو خود چراغ به دستی، نه کرمک شبتاب بهار و باور نیلوفرانهات حیف است اگر…
به دستم داد ناگفته دل و دنیای خالی را
به دستم داد ناگفته دل و دنیای خالی را مبادا پر کنم بییار، ساعتهای خالی را خدا با خلق اینتندیس یعنی من، فقط میخواست به…
بگذار! با هوای خودم زندهگی کنم
بگذار! با هوای خودم زندهگی کنم یعنی کمی برای خودم زندهگی کنم من خسته از سیاه و سفیدم، رها کنید یکلحظه با خدای خودم زندهگی…
باغبان را داغ مرگ اطلسیها میکُشد
باغبان را داغ مرگ اطلسیها میکُشد مرد را ـ دور از شما ـ این بیکسیها میکُشد سرخط اخبار هر شب:«شهرچندان امن نیست» عاقبت ما را…
با تنوری که در این خانه برافروختهاند
با تنوری که در این خانه برافروختهاند چند دیوانه دل و دامن ما سوختهاند مذهب و ملت شان چیست که این کوردلان جز الفبای جنون…
این حس و حال دغدغهآمیز خودکشیست
این حس و حال دغدغهآمیز خودکشیست من کیستم، چهام، چهکنم؟ نیز خودکشیست گاهی به قرص و تیر و تفنگ احتیاج نیست عمری که بگذرد پسِ…
ای سر به زانو! عاشقی یا درغم نانی؟
ای سر به زانو! عاشقی یا درغم نانی؟ آواز حزنانگیز داری، شعر میخوانی از جنس روشنفکرهای بعدِ دانشگاه یا نه، تو هم از ردمرزیهای ایرانی؟…
آنقدر گشت و گشت گِرد خودش
آنقدر گشت و گشت گِرد خودش که نفهمید آرمیدن چیست چرخ زد، گِردباد شد، نالید عاقبت راه خانه را گم کرد چون کبوتر که گم…