یحیا جواهری
عشق گُم شد در میان آه آه و واه واه
عشق گُم شد در میان آه آه و واه واه عاشقی گل میکند با یک تبسم، یک نگاه این قدر «رفتم» مگو، معشوقهات صدبار گفت:…
شهریست که برشانۀ البرز سوار است
شهریست که برشانۀ البرز سوار است شهری که پر از همهمه و نور و نگار است این شهر نگینیست در انگشتر تاریخ همسایۀ آموست ملقب…
ساقی! تمام شهر پر از جنگ و داوریست
ساقی! تمام شهر پر از جنگ و داوریست پرکن پیاله را و بچرخان که خرخریست این شهر ـ گل به روی تو ـ دیوانهخانهییست مجنون…
رفتم، نیافتم دل بیغم به پایتخت
رفتم، نیافتم دل بیغم به پایتخت یک بزم شادیانه ندیدم به پایتخت دیدم نبود «کاکه» و سردار کابلی در ازدحام اینهمه آدم به پایتخت این…
دوستان! از منِ ناکردهگنه درگذرید
دوستان! از منِ ناکردهگنه درگذرید این دل متهمم را بزنید و ببرید هنرم شعر و کمی عشق و دو خط دلتنگی ادبیات من این است…
دلی دارم ندانم دلبرم کیست
دلی دارم ندانم دلبرم کیست نشسته پشت مژگان ترم کیست گهی چشمک زند؛ گه مات گردد چراغ فکر من در دفترم کیست؟ چنان محو لقای…
دستی بر آسمانم و دستی به روی دل
دستی بر آسمانم و دستی به روی دل من خسته از دلم، دلم اما ز من خجل عمری گذشت و وانشد از آسمان دری تا…
در بلخ هوا؛ هوای «آنکارا» نیست
در بلخ هوا؛ هوای «آنکارا» نیست در خانۀ درویش، کسی دارا نیست ما در غم جان، تو در پی بوس و کنار ای شعر برو…
حرفی که مانده باقی تنها همین سلام است
حرفی که مانده باقی تنها همین سلام است تندیسها خموشاند؛ آیینه بیکلام است آنجا که جلوهٔ اوست ما رفتهایم از خویش خورشید چون بتابد کار…
چه سخت است ایخدا گرما و روزه
چه سخت است ایخدا گرما و روزه تنور آتش جوزا و روزه به قرآنکریمات در گرفتیم تفاهم کن میان ما و روزه یحیا جواهری
جویهای تشنه محروم اند از دریا شدن
جویهای تشنه محروم اند از دریا شدن سهم انسان معاصر نیست جز تنها شدن شیخهای کوچکِ دستار بر سر عاشقاند عاشق ملاشدن؛ اما نه مولانا…
تو منی، من نتوانم به تو مانند شوم
تو منی، من نتوانم به تو مانند شوم گل شَوَم، ماه شَوَم، کوهِ دماوند شوم به جمال و به کمال تو رسیدن نتوان گرچه صورتگر…
تلخ تلخ و تلختر چون شوکران
تلخ تلخ و تلختر چون شوکران اینچنین جام عسل داریم ما نازنین! حرفی بزن چیزی بگو روزگار مبتذل داریم داریم ما گفتنیها را به گورستان…
پیش از آن که خار گردم در بگیرم کاشکی
پیش از آن که خار گردم در بگیرم کاشکی دوست دارم تو بمانی؛ من بمیرم کاشکی از کتاب عشق در فصل «چرا معشوقه رفت؟» حذف…
بیا بچرخ به رقص آ؛ چو عکس ماه در آب
بیا بچرخ به رقص آ؛ چو عکس ماه در آب تو خود چراغ به دستی، نه کرمک شبتاب بهار و باور نیلوفرانهات حیف است اگر…
به دستم داد ناگفته دل و دنیای خالی را
به دستم داد ناگفته دل و دنیای خالی را مبادا پر کنم بییار، ساعتهای خالی را خدا با خلق اینتندیس یعنی من، فقط میخواست به…
بگذار! با هوای خودم زندهگی کنم
بگذار! با هوای خودم زندهگی کنم یعنی کمی برای خودم زندهگی کنم من خسته از سیاه و سفیدم، رها کنید یکلحظه با خدای خودم زندهگی…
باغبان را داغ مرگ اطلسیها میکُشد
باغبان را داغ مرگ اطلسیها میکُشد مرد را ـ دور از شما ـ این بیکسیها میکُشد سرخط اخبار هر شب:«شهرچندان امن نیست» عاقبت ما را…
با تنوری که در این خانه برافروختهاند
با تنوری که در این خانه برافروختهاند چند دیوانه دل و دامن ما سوختهاند مذهب و ملت شان چیست که این کوردلان جز الفبای جنون…
این حس و حال دغدغهآمیز خودکشیست
این حس و حال دغدغهآمیز خودکشیست من کیستم، چهام، چهکنم؟ نیز خودکشیست گاهی به قرص و تیر و تفنگ احتیاج نیست عمری که بگذرد پسِ…
ای سر به زانو! عاشقی یا درغم نانی؟
ای سر به زانو! عاشقی یا درغم نانی؟ آواز حزنانگیز داری، شعر میخوانی از جنس روشنفکرهای بعدِ دانشگاه یا نه، تو هم از ردمرزیهای ایرانی؟…
آنقدر گشت و گشت گِرد خودش
آنقدر گشت و گشت گِرد خودش که نفهمید آرمیدن چیست چرخ زد، گِردباد شد، نالید عاقبت راه خانه را گم کرد چون کبوتر که گم…
آسودنی که نیست فقط عمر سودن است
آسودنی که نیست فقط عمر سودن است آدمربای دهر به فکر ربودن است اینجا دگر به ناخن و انگشت کار نیست راز گره خلق به…
از آنشب زیبا فقط غوغای سگها ماند
از آنشب زیبا فقط غوغای سگها ماند پیمانهها خالی شد و رقاصه تنها ماند وقتی زمین لرزید رقص مرگ را دیدم یک شهرِ بعد از…
نشسته چون خودِ بودا به سومنات خودش
نشسته چون خودِ بودا به سومنات خودش پناه برده به دنیای خاطرات خودش کسی که یکتنه با موج کشمکش دارد هم اوست منتظر قایق…
کس نیست در این شهر، بگیرد خبرم را
کس نیست در این شهر، بگیرد خبرم را یا آورد از کوچه، دلِ در به درم را تنهایی و اندوه، چو مور و ملخ…
سخت است خطکشیدن دور گذشتهها را
سخت است خطکشیدن دور گذشتهها را در آینه ندیدن فال فرشتهها را تنها مخاطبم بود؛ اما چه دیر فهمید میخواند گاهگاهی این دلنوشتهها را…
دل آزار اند؛ اما عالمی دیوانهٔ آنها
دل آزار اند؛ اما عالمی دیوانهٔ آنها فرو افتاده گیسوها به روی شانهٔ آنها شمالک شد ببین آن روسریها جای خود هستند؟ به شهر…
چقدر چشم به راه تو نشستن سخت است
چقدر چشم به راه تو نشستن سخت است انتظار و پس از آن، پنجرهبستن سخت است به همین جرم که چشم و رخ ما…
پشت دریا درهیی آیا هست؟
پشت دریا درهیی آیا هست؟ خیل آهوبرهیی آیا هست من به پرواز خود ایمان دارم تو بگو پنجرهیی آیا هست ای که محتاج مسیحانفسی…
با تنوری که در این خانه برافروختهاند
با تنوری که در این خانه برافروختهاند چند دیوانه دل و دامن ما سوختهاند مذهب و ملت شان چیست که این کوردلان جز الفبای…
آه دلم دلم دلم، کم کمک آب میشوی
آه دلم دلم دلم، کم کمک آب میشوی پا مکش از گلیم خود؛ خانهخراب میشوی باز بیا سراغ من، کفتر چارباغ من دور مرو…
یک جمع را بزن بزن روزگار کشت
یک جمع را بزن بزن روزگار کشت یک جمع دلگداخته را زلف یار کشت نه سیل و صاعقه، نه گلوله نه عاشقی ای دل گواه…
هنوز فاصله بسیار و جاده پُر سنگ است
هنوز فاصله بسیار و جاده پُر سنگ است هنوز حرف و حدیث جهان ما جنگ است هنوز هر چه گل خنده است مصنوعیست و گلفروش…
نیمهشبها من و این عادت شبخیزیها
نیمهشبها من و این عادت شبخیزیها وای از این حال پریشان و غمانگیزیها شب که شد خاطرهها در دلم آوار شوند کاش تکرار شود آن…
نشسته چون خودِ بودا به سومنات خودش
نشسته چون خودِ بودا به سومنات خودش پناه برده به دنیای خاطرات خودش کسی که یکتنه با موج کشمکش دارد هم اوست منتظر قایق نجات…
من و این دغدغهٔ هی چه شود…ها چه شود
من و این دغدغهٔ هی چه شود…ها چه شود جنگ و دعوای دِه پایین و بالا چه شود خوش به حالت که به این چرخ…
مرغ از چمن
مرغ از چمن غزال ز هامون گریخته لیلی ز قریه گم شده مجنون گریخته در پشت مرز کاهن اعظم به خشم گفت: یاران من ز…
گور تنهایی من سرد و خموش است بسی
گور تنهایی من سرد و خموش است بسی سرِ شام است دو سه شمع نیفروخت کسی دل آوارهام امشب ز خدا میخواهد همگپی، همسفری، هموطنی،…
کیست اینجا؟ چیست اینجا؟ شهری از آینهها
کیست اینجا؟ چیست اینجا؟ شهری از آینهها چارسو دلهای عاشق، چارسو شهر خدا یک دل عاشق بیاور، کوه را از جا بکن در دل این…
قلیان خرابم کرد، دکتر داد زد هشدار!
قلیان خرابم کرد، دکتر داد زد هشدار! دیوانه جان! این ریههات افتاده است از کار عاشق که باشی، شعر هم دیوانهات سازد لبهات میسوزند: هی…
عکس خود را در دل آیینه دیدم گریه کردم
عکس خود را در دل آیینه دیدم گریه کردم قصهی ناگفتهاش را تا شنیدم گریه کردم عکس من! آیا منم این؟ این منم؟ نه؛ باورم…
شهر من خانه خانه غم دارد
شهر من خانه خانه غم دارد سور و سات و ترانه غم دارد نه خراسان فقط، که آنسوتر آسیای میانه غم دارد بره آهو گریخت…
زندهگی را من و تو
زندهگی را من و تو سرخ یا زرد بلند و کوتاه همه از زاویهٔ عینک خود میبینیم آنکه از اول شب تا دم صبح همنشین…
رسیده در گمان من ز گوشه و کنارها
رسیده در گمان من ز گوشه و کنارها شرنگس پیالهها به گوش میگسارها که رفتهاند پشت هم به جادههای مزدحم به جستجوی جامکی جدا جدا…
دو قدم مانده میان من و تو فاصله یار
دو قدم مانده میان من و تو فاصله یار هله یار و هله یار و هله یار و هله یار دو رفیق و دو مسافر…
دل را سپردهایم به دست تو دلشکن
دل را سپردهایم به دست تو دلشکن این شیشه را به سنگ چرا میزنی؟ مزن! در هر غزل مخاطب و معشوق من تویی در عشق…
دراین هوای نفسگیر و مرگی و دودی
دراین هوای نفسگیر و مرگی و دودی نفس کشیدی و خفتی؛ ولی نیاسودی به پایتخت، هوا تیره و غبارین است تو نیز پنجرهها را به…
در بادبان فتاده چپ و راست، بادها
در بادبان فتاده چپ و راست، بادها دریا کر است نشنود این جیغ و دادها چیزی شبیه نالهٔ ماقبل خودکشیست این زنده باد گفتن و…
حرف آیینهدلان است صراحت دارد
حرف آیینهدلان است صراحت دارد روی برتافتن از عشق قباحت دارد چه توان کرد که چون زهر هلاهل باشد نمک خنده بر آن دل که…