کم‌کم هوای زمزمه از دست می‌رود

کم‌کم هوای زمزمه از دست می‌رود آن لذت مکالمه از دست می‌رود بی‌عشق، این عصارهٔ اکسیژن حیات دار و ندار ما همه از دست می‌رود…

ادامه مطلب

غیر از من و یاد تو دراین خانه کسی نیست

غیر از من و یاد تو دراین خانه کسی نیست هم‌صحبت و هم‌پهلو و هم‌شانه کسی نیست من غرق سوالم تو کجایی؟ کمکم کن! در…

ادامه مطلب

عزیزمن! تو ندیدی کجاست خوشبختی؟

عزیزمن! تو ندیدی کجاست خوشبختی؟ گم است و گم شده، باد هواست خوشبختی نشان آدم خوشبخت را ندیدم من فدات شم چقدر کم‌نماست خوشبختی به…

ادامه مطلب

شعر، باران است باران هی بگو بر من ببار

شعر، باران است باران هی بگو بر من ببار جام جام و موج موج و با بهار و بی‌بهار گِرد خود می‌چرخم امشب؛ فکر کن…

ادامه مطلب

زمین سوخته باران کجاست می‌گوید

زمین سوخته باران کجاست می‌گوید پرنده نیز دلش هرچه خواست می‌گوید قسم به عشق، قسم بر شهادت مجنون دروغ نیست که دیوانه راست می‌گوید به…

ادامه مطلب

راهِ بی سرانجام است با تو پا به پا رفتن

راهِ بی سرانجام است با تو پا به پا رفتن گام اول عشق است؛ تا به انتها رفتن در هیاهوی این شهر، مرده هم زبان…

ادامه مطلب

دنیایِ بی‌درخت، کرخت است زنده نیست

دنیایِ بی‌درخت، کرخت است زنده نیست وقتی درخت نیست بهار و پرنده نیست باغ است لاله هست، می است و پیاله هست نوروز هم رسید…

ادامه مطلب

دل آزار اند؛ اما عالمی دیوانهٔ آن‌ها

دل آزار اند؛ اما عالمی دیوانهٔ آن‌ها فرو افتاده گیسوها به روی شانهٔ آن‌ها شمالک شد ببین آن روسری‌ها جای خود هستند؟ به شهر افکنده…

ادامه مطلب

در هجوم خشك‌سالی قایقم را باد برد

در هجوم خشك‌سالی قایقم را باد برد هر قدر فریاد كردم آسمان از یاد برد ما شهیدانیم؛ اما قاتل ما تیغ ماست‌ جهل‌ِ ما، ما…

ادامه مطلب

در این جزیره جدا مانده‌ایم ما از هم

در این جزیره جدا مانده‌ایم ما از هم چه تلخ می‌گذرد زنده‌گی جدا از هم به روز تنگ‌دلی‌های‌مان یکی بودیم جدا شدیم؛ ولی روز ماجرا…

ادامه مطلب

حال این جماعت خوش، عاشقانِ با حال‌اند

حال این جماعت خوش، عاشقانِ با حال‌اند عادت جوان دارند گر چه خود کهن‌سال‌اند جز به حضرت معشوق سر فرو نمی‌آرند ایستاده می‌میرند از تبار…

ادامه مطلب

چه حُسن داده خدا «چشم‌خنجری»ها را

چه حُسن داده خدا «چشم‌خنجری»ها را لطافت تن و آدابِ دل‌بری‌ها را چو کفتران سبک‌بال، بر نمی‌تابند نه گوشۀ قفس و نه سبک‌سری‌ها را به…

ادامه مطلب

جز تنگ‌دلی هیچ مدار از فقرا چشم‌

جز تنگ‌دلی هیچ مدار از فقرا چشم‌ دزدانه چه بستید به كشكول گدا چشم‌ بر دار شد این‌جا چه سر و گردن از این دست‌…

ادامه مطلب

تو برکه‌ای و دلم در تو کرد آب‌تنی

تو برکه‌ای و دلم در تو کرد آب‌تنی چنان‌که غرق شدم تو شدم تو هم چو منی در این هوای بد، آهنگ رودخانه چرا؟ قرار…

ادامه مطلب

‍تشنه‌گی‌ها چقدر عاشق بارانم کرد

‍تشنه‌گی‌ها چقدر عاشق بارانم کرد نم نم اشک هم آتش به گریبانم کرد خواستم خنده کنم، عصمت مظلوم زنی زیر شلاق به من زل زد…

ادامه مطلب

پشت دریا دره‌یی آیا هست؟

پشت دریا دره‌یی آیا هست؟ خیل آهوبره‌یی آیا هست من به پرواز خود ایمان دارم تو بگو پنجره‌یی آیا هست ای که محتاج مسیحانفسی مریم…

ادامه مطلب

به هوای تو مسافر شدم؛ این کافی نیست؟

به هوای تو مسافر شدم؛ این کافی نیست؟ عاشقت بودم و شاعرشدم؛ این کافی نیست؟ بس‌که در عشق تو با شیخ سر و کله زدم…

ادامه مطلب

به جنگ عشق مبر یار، بچهٔ ننه را

به جنگ عشق مبر یار، بچهٔ ننه را بگیل می‌کند این مار مست، بودنه را چو آرزوی تو طاووس نر شدن باشد ز بال و…

ادامه مطلب

بزن! رکاب بزن! بیش‌تر دوچرخه‌سوار

بزن! رکاب بزن! بیش‌تر دوچرخه‌سوار ز پیچ گردنه بالا بپر دوچرخه‌سوار بپر که هستی و مستی‌ست در رکاب‌زدن نترس! جاده ندارد خطر دوچرخه‌سوار تو رستمانه…

ادامه مطلب

با نازدانه گفتم ناز این قدر نباشد

با نازدانه گفتم ناز این قدر نباشد نق می‌زنی که کابل جای چکر نباشد تو کیستی که این‌سان در فن شوخ‌چشمی مثل تو در تمام…

ادامه مطلب

این‌روزها چو حاشیهٔ داغِ یک خبر

این‌روزها چو حاشیهٔ داغِ یک خبر در شهر شایعه‌ست که می‌آیی از سفر این‌روزها به شوق پریدن بعید نیست گنجشک‌های مرده برآرند بال و پر…

ادامه مطلب

ای ماه مقدس! تو دعا کن که بمانم

ای ماه مقدس! تو دعا کن که بمانم احوال بدی دارم، امشب نگرانم تو پاک‌تر از قطره‌ی بارانی و من نیز آن‌تشنه که با رقص…

ادامه مطلب

آی پنهان از نظرها چون پری

آی پنهان از نظرها چون پری جان نمی‌بخشی؛ ولی دل می‌بری شام، شامِ چارشنبه‌سوری است چون سپند از روی آتش می‌پری گرچه پنهانی؛ ولی می‌بینمت…

ادامه مطلب

آن منتظر که در تهِ این جاده است؛ کیست؟

آن منتظر که در تهِ این جاده است؛ کیست؟ آهسته‌تر، به فرق مرو! یک دقیقه ایست! دنیا هنوز صحنهٔ تمثیل ما و توست این منجلاب…

ادامه مطلب

از عمر ندانم چقدر طی شده باشد

از عمر ندانم چقدر طی شده باشد اسپی که سواریم برآن، پی شده باشد آن وعده چه شد؟ یار نیامد برو ای دل در باغ…

ادامه مطلب

‍ یک‌فوج کبوتر به چپ و راست هوا کن

‍ یک‌فوج کبوتر به چپ و راست هوا کن تا گمشده‌ات را به تو آرند دعا کن راز تو دراین سینه نگهداشتنی هست هر قدر…

ادامه مطلب

‍ ماه را دیدم و پنداشتم انگار تواِی

‍ ماه را دیدم و پنداشتم انگار تواِی در خم کوچه توای؛ در پسِ دیوار توای زخم زخم است تنم خندهٔ مستانه کنم اجل از…

ادامه مطلب

‍ غزل هست و عشق است و غم، تا توباشی

‍ غزل هست و عشق است و غم، تا توباشی چه زیباست! من تشنه؛ دریا تو باشی حضورخدا غیر ممکن نباشد به هردل که عشق…

ادامه مطلب

‍ دیوانهٔ ما جُفت نشد، ماند به طاقی

‍ دیوانهٔ ما جُفت نشد، ماند به طاقی دیوانهٔ این شهرِ پر از تهمتِ ناقی می‌گفت: یکی خواسته‌ام از وطن خویش نه سوری و لبنانی،…

ادامه مطلب

‍ در کنج انزوای خودش کرد زنده‌گی

‍ در کنج انزوای خودش کرد زنده‌گی با عاشقانه‌های خودش کرد زنده‌گی چون تکدرخت خسته و تنها در این کویر مردانه روی پای خودش کرد…

ادامه مطلب

‍ جهان جان می‌خَرد، غم می‌فروشد

‍ جهان جان می‌خَرد، غم می‌فروشد به کام تشنه شبنم می‌فروشد شهیدت می‌کند وآن‌گه برای ــ مزارت شمع و پرچم می‌فروشد حسین و عاشقانش را…

ادامه مطلب

‍ به من آرید «منِ» گُم‌شده را

‍ به من آرید «منِ» گُم‌شده را پاره‌های بدنِ گم‌شده را من که آوارهٔ هفت‌اقلیم‌ام از که جویم وطن گم‌شده را هیچ‌جا یافت نشد پالیدم…

ادامه مطلب

‍ این‌جا برای گریه دلایل زیاد هست

‍ این‌جا برای گریه دلایل زیاد هست گردن زیاد و تیغ و حمایل زیاد هست ازقصه‌های جنگ مگو، گوش ما پُر است در پشت جبهه…

ادامه مطلب

یک‌فوج کبوتر به چپ و راست هوا کن

یک‌فوج کبوتر به چپ و راست هوا کن تا گمشده‌ات را به تو آرند دعا کن راز تو دراین سینه نگهداشتنی هست هر قدر دلت…

ادامه مطلب

یاد آر این مسافر از یاد برده را

یاد آر این مسافر از یاد برده را تنها منه درختِ به توفان‌سپرده را باوعده‌های مصلحت‌آمیز مشکل است اغوا کنند عاشق سوگندخورده را امشب کجاست…

ادامه مطلب

هزاره

هزاره چون درخت، ایستاده می‌میرم شبح مرگ در کمین من است همه از دور می‌شناسندم داغ تبعیض بر جبین من است هر کجا گردباد برخیزد…

ادامه مطلب

نه علم ارسطو نه فنون رازی

نه علم ارسطو نه فنون رازی عالم همه عشق است نه بازی بازی آینه و آب هم غزل می‌خوانند در بلخ به نام سعدی شیرازی…

ادامه مطلب

ناخورده می‌ام؛ اما از باد هوا مستم

ناخورده می‌ام؛ اما از باد هوا مستم عالم همه در جنگ و من با تو به صلح استم جانم، جگرم، عشقم، بالاتر از این‌ها هم…

ادامه مطلب

منِ گمگشته کجایم تو بیا پیدا کن

منِ گمگشته کجایم تو بیا پیدا کن خارج از حاشیهٔ شهر، مرا پیدا کن گرچه جمعیت این ملک چهل ملیون است همه هستند، تو آن…

ادامه مطلب

مثل یک گنجشک کوچک می‌پرد دل در هوایت

مثل یک گنجشک کوچک می‌پرد دل در هوایت تا ببیند از کدامین سمت می‌آید صدایت آسمان در آسمان ابری‌ست، شب‌ها بی‌ستاره گاه اما می‌درخشد آذرخش…

ادامه مطلب

گل خاک شود سبزه بروید به مزارم

گل خاک شود سبزه بروید به مزارم ای «آن» من امروز تویی باغ و بهارم ما در غم جانیم و غم نان و غم «آن»…

ادامه مطلب

کم و کوتاه کن این فاصله‌ها را لطفاً

کم و کوتاه کن این فاصله‌ها را لطفاً تشنه‌یی را برسان تا لب دریا لطفاً حرفِ ناگفته میان من و تو بسیار است پیش بیگانه…

ادامه مطلب

غم دارم و ندارم یاری که یار باشد

غم دارم و ندارم یاری که یار باشد دل شهر عشق باشد، بی‌شهریار باشد با کوله‌باری از عشق بعد از شکست دیدم مردی در انتظارِ…

ادامه مطلب

عشق شور و هیجان است؛ ولی، اندکی خون‌جگری هم دارد

عشق شور و هیجان است؛ ولی، اندکی خون‌جگری هم دارد زنده‌گی اسپ نجیبی‌ست که گاه، تندی و خیره‌سری هم دارد دل و دنیای اساطیری ما،…

ادامه مطلب

شستم از دیوار دل، حرف و حساب کهنه را

شستم از دیوار دل، حرف و حساب کهنه را ریختم در کوچهٔ ساقی شراب کهنه را ماه من یک روسری کافی‌ست حرفش را مزن پشت…

ادامه مطلب

زمین سوخته «باران کجاست؟» می‌گوید

زمین سوخته «باران کجاست؟» می‌گوید پرنده نیز دلش هرچه خواست می‌گوید قسم به عشق، قسم بر شهادت مجنون دروغ نیست که دیوانه راست می‌گوید به…

ادامه مطلب

دیوانه سر بر سنگ می‌کوبد خدا گفته

دیوانه سر بر سنگ می‌کوبد خدا گفته خود را به کشتن می‌دهد پول و طلا گفته چیزی که از غارت به جا مانده‌ست خواهد بُرد…

ادامه مطلب

دنیا هنوز نغمه‌ی ناساز می‌زند

دنیا هنوز نغمه‌ی ناساز می‌زند شیپورهای خانه‌برانداز می‌زند آن‌سو نشسته آدمِ لبریز از آرزو فالی به شعر حافظ شیراز می‌زند خواهی بمان و خواه برو،…

ادامه مطلب

دگر نگو که لب جو بلند ناجویی‌ست

دگر نگو که لب جو بلند ناجویی‌ست و آن نشسته کنار تو چشم‌آهویی‌ست دگر نگو که پلنگ غیور چشمانت تمام روز نگهبان باغ لیمویی‌ست میان…

ادامه مطلب

در کوله‌بار خویش به جز آرزو نداشت

در کوله‌بار خویش به جز آرزو نداشت یک‌تکه عشق بود چو گل پشت و رو نداشت او خاطرات کهنهٔ خود را ورق ورق گم کرده…

ادامه مطلب