یحیا جواهری
این باغ بیبهار نماند عزیز من
این باغ بیبهار نماند عزیز من آیینه پر غبار نماند عزیز من از روزگار تلخ شکایت چه فایده دنیا به یک قرار نماند عزیز من…
ای تن به مرگ داده بیا زندهگی کنیم
ای تن به مرگ داده بیا زندهگی کنیم نفرین به شاه، با فقرا زندهگی کنیم حرف «بروبمیر» به قاموس عشق نیست صد سال زنده باشی…
آنسالها الفاظ صلح و جنگ معنی داشت
آنسالها الفاظ صلح و جنگ معنی داشت صفها منظم بود و نام و ننگ معنی داشت در رادیوها جای هر چیزی مشخص بود هم شعر…
اسفند رفتنیست؛ حمل را بیاورید
اسفند رفتنیست؛ حمل را بیاورید شال شلیل کوه و کتل را بیاورید تا بشنویم دکلمهی شعر ماه را بانوی دلنواز غزل را بیاورید با شعر…
از آبلهباران تنم میترسم
از آبلهباران تنم میترسم ازاین همهگل در بدنم میترسم والله ز سفیدی کفن بیمام نیست از بخت سیاه وطنم میترسم یحیا جواهری
میخواستم آب، چشمه، شبنم بشوم
میخواستم آب، چشمه، شبنم بشوم در مزرعه بارانک نم نم بشوم یک عمر سرودم و سرودم آخر شاعر نشدم؛ کاشکه آدم بشوم باران که…
کدام دل که در این سرزمین پریشان نیست
کدام دل که در این سرزمین پریشان نیست کدام چشم که بیننده است و گریان نیست به تیتر اول هر روزنامه این خبر است…
زندهگی را من و تو
زندهگی را من و تو سرخ یا زرد بلند و کوتاه همه از زاویهٔ عینک خود میبینیم آنکه از اول شب تا دم صبح…
دستم، دلم، سرم، بدن پارهپارهام
دستم، دلم، سرم، بدن پارهپارهام در دهمزنگ عشق تو من یک هزارهام تسلیم چه؟ شکست چرا؟ حرف نو بزن! جانم فدات؛ منتظر یک اشارهام…
چشمی برای گریه، چشمی برای خنده
چشمی برای گریه، چشمی برای خنده پوشیده نیست بر کس این حرف پوستکنده از وهم خود برون آ، این میلهها طلسماند در آسمان کسی…
بیا و ختم کن حالات تلخ اضطراری را
بیا و ختم کن حالات تلخ اضطراری را به تنگ آمد دلم دیگر میار این بدبیاری را شنا در چشمهٔ مهتاب هم از دل…
با آنکه هر دقیقه به فکر و خیالتام
با آنکه هر دقیقه به فکر و خیالتام یکبار هم نشد که بگویی حلالتام اینروزها که عشق و تعارف، دقیقهییست من یار ماه و…
اگر امروز لیلی بود، شاید داستان عشق خود را مختصر میکرد
اگر امروز لیلی بود، شاید داستان عشق خود را مختصر میکرد به جای زحمت محملسواری دور دنیا با هواپیما سفر میکرد اگر امروز لیلی…
یک جهان اعجاز دارد بامیان
یک جهان اعجاز دارد بامیان سینهیی پُر راز دارد بامیان گنجها در قلب این ویرانههاست سنگ سنگش راوی افسانههاست شهر غازیهای بیباک است این شهر…
همه جویند سراسیمه همه جایی را
همه جویند سراسیمه همه جایی را تا بیابند در این بادیه لیلایی را شهر تب دارد و مردم همه درگیر خود اند آی دلتنگ! طلب…
نیمهشب شد آه، ماه مجلسی
نیمهشب شد آه، ماه مجلسی جان برون آید ز تن تا میرسی بال بگشا این قدر دل دل مکن پشت کوه انداز این دلواپسی عشق…
نسل باروتیم؛ روز جنگ میرقصیم ما
نسل باروتیم؛ روز جنگ میرقصیم ما در تهِ یک سقف با سرهنگ میرقصیم ما چوبکی داریم و کار ما دُهل کوبیدن است شادمان باشیم یا…
من نگفتم این استی؛ یا نگفتم آن استی
من نگفتم این استی؛ یا نگفتم آن استی گفتم آدمی؛ اما بِه ز دیگران استی نه، نگفتنم بهتر، زاین کنایه میرنجد این که دلکشی؛ اما…
مرد است غماش زیاد و کم میگرید
مرد است غماش زیاد و کم میگرید وقتی که ز حد گذشت غم، میگرید باور نکنی، نیمهٔ شب آهسته برخیز و ببین که مرد هم…
گنجشک در هوا چو گل یخ، فسرده است
گنجشک در هوا چو گل یخ، فسرده است چوپان پیر دهکده را گرگ خورده است با آخرین قطار در این ایستگاه سرد جای خودم کلاه…
کودک شد این دلم چقدر میدوانیاش
کودک شد این دلم چقدر میدوانیاش گنجشک را به سنگ مزن، میپرانیاش آن را که در پیالهٔ چشم تو غرق شد تا مرز عاشقی و…
فصل دلتنگیست شاعر جان! بزن در کوچهها
فصل دلتنگیست شاعر جان! بزن در کوچهها بچهها دارند رقص تن به تن در کوچهها گرچه ما همسایهایم؛ اما تفاوتها زیاد ماه تو در آسمان…
عشق است بهشتی که در آن جنگ و جدل نیست
عشق است بهشتی که در آن جنگ و جدل نیست غیر از دلِ جا مانده در این کوه و کُتل نیست نه تخت نه تابوت،…
شعله جولان کرد اینجا، سبزه آتشناک شد
شعله جولان کرد اینجا، سبزه آتشناک شد پیش چشم باغبان تابوت گل در خاک شد باز هم تقویم ما معکوس زیر چاپ رفت در بهاران…
زندهگی خوب شود گر تو بیایی مثلن
زندهگی خوب شود گر تو بیایی مثلن گره از مشکل ما هم بگشایی مثلن سال ما سال سگی؛ هفتۀ ما هفت بلا و تو هم…
روزها منتظرم، چه کسی در میزند
روزها منتظرم، چه کسی در میزند مرغک بیآشیان، به هوا پر میزند عصرها منتظرم که کسی بالاخره ساعت تنگ غروب، ناگهان سر میزند ساعت تنگ…
دور از شما من هم شگفتافسانهیی دارم
دور از شما من هم شگفتافسانهیی دارم خون دلم را میخورم صبحانهیی دارم حس میکنم یک گرگ مرمیخورده در من هست یا زیر جلد خود…
دل را به آب دیدۀ مجنون سرشتهام
دل را به آب دیدۀ مجنون سرشتهام اینجا به جز درخت محبت نکِشتهام تو دانی و خدای همه عاشقان که ها… عشق است حرف اول…
در وطن یا بیوطن، هرجا تو باشی من خوشم
در وطن یا بیوطن، هرجا تو باشی من خوشم آری آری من خوشم؛ حتا اگر در آتشم من رعیتزادهام؛ اما رعیت نیستم عاشقم آزادهام، یعنی…
در این کشاکش و این گیرودار، دیوانه
در این کشاکش و این گیرودار، دیوانه مرا به حال خودم واگذار دیوانه! نه خندهیی، نه تکانی، نشستهای خاموش چو برج غمزدهٔ زهرمار، دیوانه کی…
حالا که فصل محنت و پیریست نازنین
حالا که فصل محنت و پیریست نازنین ما را هوای معرکهگیریست نازنین یادم نرفته، خوبترین حرف تو به من حرف «الهی زود بمیری»ست نازنین آیینهٔ…
چه زیبا می درخشد ماه در شیراز حافظ جان
چه زیبا می درخشد ماه در شیراز حافظ جان غزل ماه است و کلک تو غزلپرداز حافظ جان پس از قرآن ، غزلهای تو زینت…
جهان جان میخَرد، غم میفروشد
جهان جان میخَرد، غم میفروشد به کام تشنه شبنم میفروشد شهیدت میکند وآنگه برای ــ مزارت شمع و پرچم میفروشد حسین و عاشقانش را چه…
تو خوش بتاب، تو ماهی و من گواه تو هستم
تو خوش بتاب، تو ماهی و من گواه تو هستم مسافر شبام و شاعر نگاه تو هستم به هر طریقه و ملت، به هر شریعت…
تقصیر دل است این، من چهکنم
تقصیر دل است این، من چهکنم جاری شدهای در جان و تنم دیوانه نیام ، یاغی شدهام تو سنگ بده سر میشکنم والله که من…
پنداشم امروز عفیف آمده است
پنداشم امروز عفیف آمده است با قافیه و قند و ردیف آمده است مشغول سلام و صلواتست… انگار از شهر بخارای شریف آمده است
بوی گلی، طراوت باران و گندمی
بوی گلی، طراوت باران و گندمی در ازدحام شهر کجا جویمات؟ گُمی فصلی برای گریه و فصلی برای جنگ ای عشق! من تمام شدم فصل…
به خاک ریشه و خورشید در بغل داریم
به خاک ریشه و خورشید در بغل داریم ز ابر و باد بپرسید ما همان کاجیم ز جانگذشتهتر از هر گلادیاتوریم نه وامدار فلان تخت…
بعد از آن هی هی و تمثیل و آماتور شدن
بعد از آن هی هی و تمثیل و آماتور شدن آخرین صحنهٔ ما بود گم و گور شدن جز به مرداب رسیدن ثمری هیچ نداشت…
باز آمدی که قصهٔ زیباییات کنم
باز آمدی که قصهٔ زیباییات کنم با یک پیاله چای پذیراییات کنم بازآمدی، خدا نکند باز رو به رو یک جنگ تازه با دلِ هرجاییات…
با آنکه هر دقیقه به فکر و خیالتام
با آنکه هر دقیقه به فکر و خیالتام یکبار هم نشد که بگویی حلالتام اینروزها که عشق و تعارف، دقیقهییست من یار ماه و سال…
ای مثل کبوتر چقدر سر به هوایی
ای مثل کبوتر چقدر سر به هوایی دیروز کجا بودی و امروز کجایی؟ این خانه پر از هُرم نفسهای تو باشد گر ماه شوی باز…
آی باران آی باران! دوست دارم عاشقانه
آی باران آی باران! دوست دارم عاشقانه نم نم باریدنات را صبحها بر بام خانه آی باران لطف کن ما ساحل و دریا نداریم گل…
آن منتظر که در تهِ این جاده است؛ کیست
آن منتظر که در تهِ این جاده است؛ کیست آهستهتر، به فرق مرو! یک دقیقه ایست! دنیا هنوز صحنهٔ تمثیل ما و توست این منجلاب…
از هر هوا، هوای تو در سینه بهتر است
از هر هوا، هوای تو در سینه بهتر است یکگل به رنگوبو ز خُمی خینه بهتر است در برکه ماهیان شناور مزاحماند تصویر ماه در…
اجازه هست دو سه هفته شادمان باشیم؟
اجازه هست دو سه هفته شادمان باشیم؟ دمی به کلبهٔ نوروز میهمان باشیم؟ اجازه هست بخندیم در تولد گل به قدر یک دو نفس، یا…
میترسم از سیهدلی چشمهای تو
میترسم از سیهدلی چشمهای تو از آسمان مخملی چشمهای تو دریاچهٔ نگاه تو را گزمه میکنند این گاردهای ساحلی چشمهای تو من نیز غافلم…
فصل دلتنگیست شاعر جان! بزن در کوچهها
فصل دلتنگیست شاعر جان! بزن در کوچهها بچهها دارند رقص تن به تن در کوچهها گرچه ما همسایهایم؛ اما تفاوتها زیاد ماه تو در…
زندهگی خوب شود گر تو بیایی مثلن
زندهگی خوب شود گر تو بیایی مثلن گره از مشکل ما هم بگشایی مثلن سال ما سال سگی؛ هفتۀ ما هفت بلا و تو…
درخشد خوشه خوشه در میان تاکها انگور
درخشد خوشه خوشه در میان تاکها انگور به سان ساتگینهای معلق در هوا انگور گهی همرنگ لاله، گه پیاله پر می روشن گمانم خوب…