حیف انسانم و می‌دانم تا همیشه تنها هستم

حیف انسانم و می‌دانم تا همیشه تنها هستم تکیه بر جنگل پشت سر، روبروی دریا هستم آنچنانم که نمی‌دانم در کجای دنیا هستم حال دریا…

ادامه مطلب

هی مترسک کلاه را بردار

هی مترسک کلاه را بردار قطره قطره اگر چه آب شدیم ابر بودیم و آفتاب شدیم ساخت ما را همو که می‌پنداشت به یکی جرعه‌اش…

ادامه مطلب

خسته

خسته از زندگی، از این همه تکرار خسته‌ام از های و هوی کوچه و بازار خسته‌ام دلگیرم از ستاره و آزرده‌ام ز ماه امشب دگر…

ادامه مطلب

من قصد نفی بازی گل را و باران را ندارم

من قصد نفی بازی گل را و باران را ندارم تنهایی‌ام را با تو قسمت می‌کنم سهم کمی نیست گسترده‌تر از عالم تنهایی من عالمی…

ادامه مطلب

این غزل‌ها همه جان پارهٔ دنیای منند

این غزل‌ها همه جان پارهٔ دنیای منند پیش از آنی که به یک شعله بسوزانمشان باز هم گوش سپردم به صدای غمشان هر غزل گر…

ادامه مطلب

ما به اندازه هم سهم ز دریا بردیم

ما به اندازه هم سهم ز دریا بردیم خوش به حال من و دریا و غروب و خورشید و چه بی ذوق جهانی که مرا…

ادامه مطلب

آیینه در جواب من باز سکوت می‌کند

آیینه در جواب من باز سکوت می‌کند این شفق است یا فلق؟ مغرب و مشرقم بگو من به کجا رسیده‌ام؟ جان دقایقم بگو آیینه در…

ادامه مطلب

گل‌های بی شمیم به وجدم نمی‌کشند

گل‌های بی شمیم به وجدم نمی‌کشند امسال پاییز یکسره سهم شما بهار ما را در این زمانه چه کاریست با بهار از پشت شیشه‌های کدر…

ادامه مطلب

در آتش تو زاده شد ققنوس شعر من

در آتش تو زاده شد ققنوس شعر من در دیگران می‌جویی‌ام اما بدان ای دوست این‌سان نمی‌یابی ز من حتی نشان ای دوست من در…

ادامه مطلب

دلم برای خودم تنگ می‌شود

دلم برای خودم تنگ می‌شود اگر چه نزد شما تشنهٔ سخن بودم کسی که حرف دلش را نگفت من بودم دلم برای خودم تنگ می‌شود…

ادامه مطلب

خوشا هر آنچه که تو باغ باغ می‌خواهی

خوشا هر آنچه که تو باغ باغ می‌خواهی زمانه وار اگر می‌پسندیم کر و لال به سنگفرش تو این خون تازه باد حلال مجال شکوه…

ادامه مطلب

در این زمانه بی های و هوی لال پرست

در این زمانه بی های و هوی لال پرست در این زمانهٔ بی های و هوی لال پرست خوشا به حال کلاغان قیل و قال…

ادامه مطلب

آن بهاری باغ‌ها و این بیابانی زمستان

آن بهاری باغ‌ها و این بیابانی زمستان ناگهان دیدم که دورافتاده‌ام از همرهانم مانده با چشمان من دودی بجای دودمانم ناگهان آشفت کابوسی مرا از…

ادامه مطلب

خون هر آن غزل که نگفتم به پای تست

خون هر آن غزل که نگفتم به پای تست اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است…

ادامه مطلب

از هر طرف نرفته به بن بست می‌رسیم

از هر طرف نرفته به بن بست می‌رسیم با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو باشد که خستگی بشود شرمسار تو در دفتر…

ادامه مطلب

دهاتی

دهاتی ساده بگم دهاتی‌ام، اهل همین نزدیکیا همسایه روشنی و هم خونه تاریکیا ساده بگم، ساده بگم، بوی علف میده تنم هنوز همون دهاتیم با…

ادامه مطلب

امشب ز پشت ابرها بیرون نیامده ماه

امشب ز پشت ابرها بیرون نیامده ماه از خانه بیرون می‌زنم اما کجا امشب شاید تو می‌خواهی مرا در کوچه‌ها امشب پشت ستون سایه‌ها روی…

ادامه مطلب

کجا دنبال مفهومی برای عشق می‌گردی؟

کجا دنبال مفهومی برای عشق می‌گردی؟ تو را گم می‌کنم هر روز و پیدا می‌کنم هر شب بدینسان خواب‌ها را با تو زیبا می‌کنم هر…

ادامه مطلب

این سیب که ناچیده به دامان تو افتاد

این سیب که ناچیده به دامان تو افتاد من با غزلی قانعم و با غزلی شاد تا باد ز دنیای شما قسمتم این باد ویرانه…

ادامه مطلب

غزلی چون خود شما زیبا

غزلی چون خود شما زیبا با غروب این دل گرفته مرا می‌رساند به دامن دریا می‌روم گوش می‌دهم به سکوت چه شگفت است این همیشه…

ادامه مطلب

او سرسپرده می‌خواست من دل‌سپرده بودم

او سرسپرده می‌خواست من دل‌سپرده بودم من زنده بودم اما، انگار مرده بودم از بس که روزها را تا شب شمرده بودم یک عمر دور…

ادامه مطلب

شب که آرام‌تر از پلک تو را می‌بندم

شب که آرام‌تر از پلک تو را می‌بندم تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست…

ادامه مطلب

اما من آن مورم که همواره به دنبال رسیدن بود

اما من آن مورم که همواره به دنبال رسیدن بود در گوشه‌ای از آسمان، ابری شبیه سایهٔ من بود ابری که شاید مثل من آمادهٔ…

ادامه مطلب

شب‌های شعر خوانی من بی فروغ نیست

شب‌های شعر خوانی من بی فروغ نیست گاهی چنان بدم که مبادا ببینیم حتی اگر به دیده رویا ببینیم من صورتم به صورت شعرم شبیه…

ادامه مطلب

بهار بهار

بهار بهار بهار بهار، صدا همون صدا بود صدای شاخه‌ها و ریشه‌ها بود بهار بهار، چه اسم آشنایی صدات میاد… اما خودت کجایی؟ وا بکنیم…

ادامه مطلب

گفتگو

گفتگو می‌پرسد از من کیستی؟ می گویمش اما نمی‌داند این چهرهٔ گم گشته در آیینه خود را نمی‌داند می‌خواهد از من فاش سازم خویش را…

ادامه مطلب

بارانی

بارانی با همهٔ بی سر و سامانی‌ام باز به دنبال پریشانی‌ام طاقت فرسودگی‌ام هیچ نیست در پی ویران شدنی آنی‌ام آمده‌ام بلکه نگاهم کنی عاشق…

ادامه مطلب

نیستی شاعر که تا معنای حافظ را بدانی

نیستی شاعر که تا معنای حافظ را بدانی تا گل غربت نرویاند بهار از خاک جانم با خزانت نیز خواهم ساخت خاک بی خزانم گرچه…

ادامه مطلب