گزیده اشعار حمیرا نکهت دستگیر زاده
نماز عشق
نماز عشق شبی شبانه ترین شور را نیاز برم سکوت فصل سفر را دو بال باز برم به عاشقانه ترین لحظه ها در آویزم رحیل…
کابل
کابل تکرار میشوی به خبر شهر خسته ام در حادثه به کوی و گذر شهرخسته ام تن ها به جاده های تو تنها فتاده اند…
شب مهره
شب مهره شب خسته از تداوم تلخ شبانه بود هر چند هر ستاره صدا را بهانه بود دستی که چید ظلمت شب را سحر نبود…
در من خبری بود که بر تو اثری داشت
در من خبری بود که بر تو اثری داشت یا شعر تری بود که از تو خبری داشت در تو نفری بود که همریشه ی…
چامۀ عاشقانه
چامۀ عاشقانه ای شاد ترین ترانه دیدارت نایاب ترین نشانه دیدارت لبریز نشاط آشنایی ها چون چامۀ عاشقانه دیدارت در فصل نیایش نگاه من چون…
برگ غزل
برگ غزل می شد که از تو قصه به هر جا نیاورم می شد که در سکوت تو آوا نیاورم می شد که در زمینه…
نوروز
نوروز نوروز بی بهار نیاید ورآیدم به کار نیاید زین شیوه های خسته و خالی آسایشی به بار نیاید شیوا ترین ترانه ی تقوا هموزن…
گرفتی بی خبر تنهاییم را
گرفتی بی خبر تنهاییم را به خودآویختی پیداییم را سکوت صخره وارم را شکستی صدا کردی دل دریاییم را حمیرا نکهت دستگیرزاده
طلوع راز
طلوع راز تو دمیدی به تن من که چنین مست بهارم؟ مزن آتش به قرارم مزن آتش به قرارم نه دل از عشق تو خالی،…
دردی به خشت خسته ی دیوار زنده است
دردی به خشت خسته ی دیوار زنده است درد عظیم فاصله، ای یار زنده است یک خط مرا ز چشم تو بنهفته سالها اما تپش…
چگونه راه میـــدهـــــی بـه باغ من جوانه را
چگونه راه میـــدهـــــی بـه باغ من جوانه را کــــــه عشق جاده میشود عبور هر ترانه را به برگ ها چکیده است مگـر صدای سبز تو…
باید به سوی حادثه ی تازه رو کنم
باید به سوی حادثه ی تازه رو کنم از نو رهی به باغ بهی جستجو کنم باید که این گروه ستم باره را به سنگ…
می آید و قصه میکند با من یاد تو به زیر سایه ی دیوار
می آید و قصه میکند با من یاد تو به زیر سایه ی دیوار ای شهر شهید عشق و آزادی ای ماه به بند مانده…
فریب تازه
فریب تازه ببر اندوه سیال شبان را از سرم یارا که بیرون از گلیم صبر اینک می نهد پا را فریب تازه می چیند به…
سرم دیگردر گریبانم نمیگنجد
سرم دیگردر گریبانم نمیگنجد و گردنم کوتاهی را اقرار میکند. در دور ترین بیشه ها باوری گویا نهان بود وقتی راه میرفتیم از خشخش جنگل…
خورشید روز های کهن
خورشید روز های کهن آن شور در نگاه تو نا آرمیده رفت موج صدا به ساحل لب نا رسیده رفت برگی به نام عشق که…
تردید
تردید فاژه کدام روز تلخی؟ پرسر و صدا و جنبیدن نه جنبش زوزه کدام دردی؟ باورت کرده بود آیینه با سادگی باورت کرده بود مرد…
آیینه
آیینه کجاست آینه که تا نظر به سوی او کنم که روزگار رفته را دوباره جستجو کنم نگفته های خفته را نگفتنی نگفته را به…
موج شکسته
موج شکسته رقصیده و پـــــریشان از یاد هـــــا بـــــرآیـم چابک چو پیک صبحی مست و رها ، برآیم سبز است دامن یاد هـر ســـــو بهــــار…
کابوس
کابوس خواب است این که: بانگ درا را ربوده اند از حنجره صدای رسا را ربوده اند این تیره گی به دیده ی این شهر…
ستاره گان گرفتار
ستاره گان گرفتار بام از قیام واهی دیوار میرمد شام از ستاره گان گرفتار میرمد این نردبان خسته که بر دوش می کشیم از اوج…
خوابی هنوز و درد ز مرهم گذشته است
خوابی هنوز و درد ز مرهم گذشته است روز تو در سقوط ِ دمامدم گذشته است آواز در نهان ِ گلو تلخ خفته است دیگر…
تب لحظه ها
تب لحظه ها ای کرده پهن در همه هستم صدای خویش ای کرده بی دریغ مرا مبتلای خویش ای سبز قامتی که قد افراشتی ز…
آیینه وار
آیینه وار ای سرزمین خستۀ من کو بهار تو؟ ای لانۀ امید دلم کو کنار تو؟ بی تو ستاره ها ز شبم کوچ می کنند…
نماز گشایش
نماز گشایش شهاب حادثه میسوخت ذهن باران را شتاب فاجعه میدوخت چشم یاران را کس صمیمیی پیدا نشد که قصه کند به گوش چشم من…
کوچ خدا
کوچ خدا رستم ز شهر حادثه ها کوچ کرده است از انجماد باور ما کوچ کرده است رستم چو قفل نور به زندان شب شکست…
سفر تازه
سفر تازه بستر خاطره ها دامن شب وزش وسوسه ها در تن شب میل بیداری صد عاطفه است فرصت آمدن و رفتن شب عشق آویخته…
داوری مکن
داوری مکن پیشانیت سیاه تر از شب بر سجاده ی گناهان تازه ات خوابیده داوری مکن هنوز زنبور های بی تفاوتی نازک ترین برگ های…
پنجره
پنجره دل هر پنجره پر ابر شده باران کو؟ شرشر برگ در آغوش سپیداران کو؟ بغض صد ساله نشسته به گلوگاه سحر شعر بیدار گری…
اینک این شب شب پایا و من سرگردان
اینک این شب شب پایا و من سرگردان قصه های “تو” و “من”ها و من سرگردان دست های که به دستان بغاوت دادیم ای فسوسا…
مثل آب
مثل آب من صدای سبز برگم از گلوی ساقه جاری آشیان بستن تواند روی آوازم قناری چشمه های روشنایی می تراود از نگاهم چون چمن…
فانوس
فانوس خالی ست آشیانه ز اغیار نازنین آغاز کن ترانه ی دیدار نازنین تن در کویر حسرت این عشق آتش است فانوس کن مرا به…
زن
زن مرا بنگر که خود را بازیابی چراغم ساز تا از من بتابی من وتو ریشه ی اندیشۀ هم الفبایم ترا گر تو کتابی حمیرا…
خیلی شاعرانه
خیلی شاعرانه با تو پر ترانه می شود دلم خیلی عاشقانه می شود دلم با تو در عبور نرم لحظه ها سخت شاعرانه می شود…
پــرستــو
پــرستــو پرستو بود که شاخه را به سبزی برگهایش بخشید و دو بال کوچک اش را سفره ی بهار کرد و رفت پرستو بود که…
ای باغ، نگاه من و برگ تو غمین اند
ای باغ، نگاه من و برگ تو غمین اند آیینه ی فریادیی فردای زمین اند دستان بهاری مگر از خاک برآرد چشمان مرا کز غم…
مهمان یاد هـــای تـــوام در دوام شب
مهمان یاد هـــای تـــوام در دوام شب بسیار همزبان تـوام من به کـــام شب در بامداد خـــــاطره هایم تو روشنی هر چند در حصار شبم…
غزل آه
غزل آه تا آه از آن سینه سوزان بدر آید سیمرغ دلم را شرری زیر پر آید آن آه که در سینه ی تو نیز…
ریشه های سوخته
ریشه های سوخته ای تکدرخت شرقی مغرب نشین بگو از آیه های باور و شور و یقین بگو ای شهسوار وادی شعر دری بمان با…
خورشید در حصار
خورشید در حصار این باغ بی بهار نخواهد ماند زین شیوه روزگار نخواهد ماند در دست های یخزدۀ پاییز خورشید در حصار نخواهد ماند در…
پیش از آنکه به غروب تن دهد
پیش از آنکه به غروب تن دهد خورشید اناری شد سرخ و خونین و در خود فرو نشست! رو به کدام سو جاریست این رود؟…
ای از تو مرا فاصله در فاصله بسیار
ای از تو مرا فاصله در فاصله بسیار سودای تو افگنده به سر غلغله بسیار پیوسته به من از در و دیوار بتابی هرچند که…
مرثیه ای برای ظاهرهویدای بزرگ
مرثیه ای برای ظاهرهویدای بزرگ خورشید صدایی به دل خـــــاک نهــــــادیم ای خاک بخـــــوان مرثیه کــــز پای فتادیم پیـــــری پــــدری زاده ی پاکــــــی و تبرا…
عبور از شب
عبور از شب زمزمه کن شور مرا شور مرا ترانه کن باز به یاد آشنا ذهن مرا نشانه کن وسوسه نظاره خوان در شب من…
راز آفرینش
راز آفرینش قرار بود از اول که یاورت باشم به گاه یکه شدن ھا ت در برت باشم قرار بود ز پھلوی تو بریده شوم…
خواب ستاره گان
خواب ستاره گان خواب ستاره گان را تعبیر راستینی ای برتر از سپیده تو باوری، یقینی دستان خسته ام را، بال شکسته ام را آوای…
پاییز
پاییز شاخه ھا خشک و برگ ھا زردند مرغکان آشیان تھی کردند باد پاییز ره به باغ گشود شاخه ھا باد را ھماوردند آفتابی ز…
ای آتش خمـــــوش شــــده در میـــــان دود
ای آتش خمـــــوش شــــده در میـــــان دود طوری برای هستی و عـــــریانی ات نبود؟ باور بـــــه آفتاب صــــدا در دلت شگفت؟ وقتـی هوا درون نفس…
مست حضور
مست حضور مست حضورم آنقدر کز آسمان آبی ترم در تن نگنجد این منم تن دیگر و من دیگرم دستی بیفشان مست تر از هر…
غریبانه
غریبانه نیامدی و به چشمان من بهار شکست درون سینه من شور انتظار شکست نیایشی که به دستان من رها شده بود سکوت دست ترا…