باز کابل در عزا بنشسته‌است

باز کابل در عزا بنشسته‌است باز خونِ بی‌گناهان،‌بی‌کسان جاده‌ها را جویباران ساخته باز رویِ نعش‌هایِ زخم‌زخم شهر،‌سوگِ تازه‌ای انداخته کشته می‌گردد،‌برهنه،‌گرسُنه کودکانِ بی‌سیاست،‌بی‌تفنگ باز زانو…

ادامه مطلب

آی کابل!

آی کابل! تو چه مقدار زخم در زخمی تو چه بر باد رفته‌ای کابل چه قَدَر دور مانده‌ای از خویش وه چه از یاد رفته‌ای…

ادامه مطلب

شهرِ در خون

شهرِ در خون نیمِ ملّت شهید و نیمِ دگر زخمی و ناتوان و بیچاره عدّه‌ای سوگوارِ بربادیش عدّه‌ای هم غریب و آواره در تمامیِّ این‌ولایتِ‌مرگ…

ادامه مطلب

های پیغمبر!

های پیغمبر! های پیغمبر! های پیغمبر! قد برافراز و امّتت بنگر از برِ ماچین تا درِ خاور مرگشان همره،‌دردشان یاور های پیغمبر! های پیغمبر! بوسنی…

ادامه مطلب