پندنامه – عطار نیشابوری
در بیان پنج چیز که آبروی را بریزد
دور شو از پنج خصلت ای پسر تا نریزد آب رویت در نظر اولا کم گوی با مردم دروغ زانکه گردی از دروغت بی فروغ…
در بیان چارچیز که از خطاهاست
چارچیز است از خطاها ای پسر گوش دارش با تو گویم سر بسر اول از زن داشتن چشم وفا ساده دل را بس خطا باشد…
در بیان علامتهای احمق
سه علامت دان که در احمق بود اولا غافل زِ یاد حق بود گفتن بسیار عادت باشدش کاهلی اندر عبادت باشدش ای پسر چون احمق…
در صفت بدبختی
چارچیز آثار بدبختی بود جاهلی و کاهلی سختی بود بی کسی و ناکسی هرچار باشد بخت بد را این همه آثار شد هر که در…
در نصایح
خوف و اندوهست قوت بندگان غم شود بار فرح جویندگان هر کرا نبود بدل اندیشهٔ عاقبت بر پای بیند تیشهٔ از چه موجودی بیندیش ای…
در بیان پنج چیز که آب روی از آن میافزاید
میفزاید آب روی از پنج چیز با تو گویم بشنو ای اهل تمیز چون بکار خویش حاضر بودهٔ آب روی خویش را افزودهٔ از سخاوت…
در بیان چهار چیز که از کرامات حق است
چار چیزست از کرامتهای حق یاد دارش چون ز من گیری سبق اولا صدق زبانست در سخن بعد از آن حفظ امانت فهم کن پس…
در بیان عاقبت اندیشی
از بلا نارسته گردی ای عزیز باز باید داشتن دست از دو چیز رو تو دست ازنفس و دنیا باز دار تا بلاها را نباشد…
در چار خصلت که ترک کردن میباید
درگذر از چار خصلت زینهار تا نسوزد مر ترا بسیار نار لذت عمرت اگر باید بدهر باش دایم برحذر از خشم و قهر چون نگردد…
در مناجات
پادشاها جرم ما را در گذار ما گنه کاریم و تو آمرزگار تو نکوکاری و ما بد کردهایم جرم بیپایان و بیحد کردهایم سالها در…
در بیان پنج چیز که عمر از او بکاهد
عمر مردم را بکاهد پنج چیز یاددارش چون شنیدی ای عزیز شد یکی زان پنج در پیری نیاز پس غریبی وانگهی رنج دراز هر که…
در بیان حاجت خواستن
حاجت خود را مجوی از زشت روی آنکه دارد روی خوب از وی بجوی مؤمنی را با تو چون افتاده کار تا توانی حاجت او…
در بیان علامتهای منافق
دور باش ای خواجه از اهل نفاق در جهنم دان منافق را وثاق سه علامت در منافق ظاهرست زان سبب مقهور قهر قاهرست وعدههای او…
در تواضع و صحبت درویشان
گر ترا عقلست با دانش قرین باش درویش و بدرویشان نشین همنشینی جز بدرویشان مکن تا توانی غیبت ایشان مکن حب درویشان کلید جنت است…
در علامتهای سخت دل
سخت دل را سه علامت یافتم چون بدیدم روی ازو برتافتم بر ضعیفان باشدش جور و ستم هم قناعت نبودش با بیش و کم موعظت…
در بیان تجرید و تفرید
گر صفا میبایدت تجرید شو گر خرد داری ز اهل دید شو ترک دعوی هست تجرید ای پسر فهم کن معنی تفرید ای پسر اصل…
در بیان حاصل شدن چارچیز از چارچیز
چارچیزت بردهد از چار چیز نشنود این نکته جز اهل تمیز هر که زو صادر شود این چارکار بیند آن چار دگر بیاختیار هر که…
در بیان علامتهای متقی
سه علامت باشد انرد متقی کی شود نسبت تقی را با شقی بر حذر باش ای تقی از یار بد تا نیندازد ترا در کار…
در صفت علامتهای فاسق
هست فاسق را سه خصلت در نهاد باشد اول در دلش حب فساد حرفهاش آزردن خلق خداست دور دارد خویش را از راه راست عطار
در نعمت سید المرسلین
سید الکونین ختم المرسلین آخر آمد بود فخر الاولین آنکه آمد نه فلک معراج او انبیاء و اولیاء محتاج او شد وجودش رحمة للعالمین مسجد…
در بیان تعظیم مهمان
ای برادر دار مهمان را عزیز تا بیابی رحمت از رحمن تو نیز مؤمنی کو داشت مهمان را نکو حق گشاید باب رحمت را برو…
در بیان رعایت یتیم ونصایح دیگر
بر سر بالین بیماران گذر زانکه هست این سنت خیرالبشر تا توانی تشنه را سیراب کن در مجالس خدمت اصحاب کن خاطر ایتام را دریاب…
در بیان فقر و صحبت درویشان
فقر میدانی چه باشد ای پسر با تو گویم گر نداری زان خبر گرچه باشد بینوا در زیر دلق خویش را منعم نماید پیش خلق…
در صفت ذکر الله تعالی
باش دایم ای پسر با یاد حق گر خبر داری ز عدل و داد حق زنده دار از ذکر صبح و شام را در تغافل…
خاتمه الکتاب
هر که آرد این نصیحتها بجای در دو عالم رحمتش بخشد خدای ور نیارد این وصیت را بجا دور ماند بی شکی او از خدا…
در بیان تواضع و ترک تکلف
سر چه آرایی بدستار ای پسر گر توانی دل بدست آر ای پسر تا نگیری ترک عز و مال و جاه از همه بر سر…
در بیان رستگاری
گر همی خواهی که باشی رستگار رخ مگردان ای برادر از سه کار اولت دیدن بود حکم قضاش بعد از آن جستن بجان و دل…
در بیان فتوت
چیست مردی ای پسر نیکو بدان اولا ترسیدن از حق در نهان عذر خواهان مرد پیش از معصیت باشدش طاعات بیش از معصیت آنکه کار…
در صفت چارچیز که از چارچیز دیگر میآید
حاصل آید چارچیز از چارچیز یاد دار از این نکته از من ای عزیز خامشی را هر که سازد پیشهٔ در جهان نبود ز کس…