در بیان بی وفای جهان

در جهان دانی که گردد معتبر آنکه او را باک نبود از خطر کم کند با کس وفا این روزگار جور دار نیست‌اش با مهر…

ادامه مطلب

در بیان چارچیز که از عطاهای خداست

چارچیز است از عطاهای کریم با تو گویم یادگیرش ای سلیم فرض حق اول بجای آوردنست والدین از خویش راضی کردنست حکم دیگر چیست با…

ادامه مطلب

در بیان صبر

تا شوی در روزگار از صابران رو مکن از دیدن سختی گران روی خود گر ترش سازی از بلا خویش را از صابران مشمار هلا…

ادامه مطلب

در بیان نیک بختی

شد دلیل نیک بختی چار چیز هرکه این چارش بود باشد عزیز اصل پاک آمد دلیل نیک بخت نیست بی اصل سزای تاج و تخت…

ادامه مطلب

در صفت مجاهد نفس

نفس نتوان گشت الا با سه چیز چون بگویم یاد گیرش ای عزیز خنجر خاموشی و شمشیر جوع نیزهٔ تنهایی و ترک هجوع هرکه را…

ادامه مطلب

در بیان انتباه از غفلت

از خدای خویشتن غافل مباش غافلانه در ره باطل مباش جای گریه است این جهان دروی مخند چشم عبرت برگشای و لب به بند همچو…

ادامه مطلب

در بیان چارچیز که اندر خطر بود

چارچیزست ای برادر با خطر تا توانی باش ازینها بر حذر قربت سلطان و الفت با بدان رغبت دنیا و صحبت با زنان قرب سلطان…

ادامه مطلب

در بیان صلۀ رحم و زیارت خویشاوندان

رو بپرسیدن بر خویشان خویش تا که گردد مدت عمر تو بیش هر که گرداند ز خویشاوند رو بی گمان نقصان پذیرد عمر او هر…

ادامه مطلب

در بیان ورع

در ورع ثابت قدم باش ای پسر گر همی خواهی که گردی معتبر خانهٔ دین گردد آباد از ورع لیک می‌گیرد خرابی از طمع هر…

ادامه مطلب

در صنعت رستگاری

هست بی شک رستگاری در سه چیز با تو گویم یادگیرش ای عزیز زان یکی ترسیدنست از ذوالجلال دوم آمد جستن قوت حلال سیومین رفتن…

ادامه مطلب

در بیان آنکه حقیر داشتن نباید

چارچیز آمد بزرگ و معتبر می‌نماید خرد لیکن درنظر زان یکی خصمت و دیگر آتشست باز بیماری کزو دل ناخوشست چارمین دانش که آراید ترا…

ادامه مطلب

در بیان چارچیز که چارچیز دیگر را می‬زاید

ای پسر هر کس که دارد چارچیز چار دیگر هم شود موجود نیز عاقبت رسوای آید از لجاج خشم را نکند پشیمانی علاج بی‌گمان از…

ادامه مطلب

در بیان علامات شقی

هست ظاهر سه علامت در شقی می‌خورد دایم حرام از احمقی بی‌طهارت باشد و بی گاه خیز هم از اهل علم باشد درگریز ای پسر…

ادامه مطلب

در چارچیز که کم بقا دارد

چارچیز ای خواجه کم دارد بقا گوش دار ای مومن نیکو لقا جور سلطان را بقا کمتر بود پس عتاب دوستان خوشتر بود دیگر آن…

ادامه مطلب

در علامتهای اهل جنت

هر کرا باشد سه خصلت در سرشت باشد آن کس بی شک از اهل بهشت شکر در نعما و صبر اندر بلا می‌دهد آیینهٔ دل…

ادامه مطلب

در بیان آن که از دو کس احتراز می‬باید کرد

ازدو کس پرهیز کن ای هوشیار تا نه‌بینی نکبتی در روزگار اول از دشمن که او استیزه روست انگهی از صحبت نادان دوست خویش را…

ادامه مطلب

در بیان چارچیز که عمر را زیاد کند

می‌فزاید عمر مرد از چارچیز این نصیحت بشنو ای جان عزیز اول آوردن بگوش آواز خوش وانگهی دیدن جمال ماه وش سیوم آمد ایمنی بر…

ادامه مطلب

در بیان علامتهای ابلهی

چارچیز آمد نشان ابلهی با تو گویم تا بیابی آگهی عیب خود را ابله نه بیند در جهان باشد اندر جستن عیب کسان تخم بخل…

ادامه مطلب

در سیرت ملوک

چار خصلت ای برادر در جهان پادشاهان را همی دارد زیان پادشه چون در ملا خندان بود بی گمان در هیبتش نقصان بود باز صحبت…

ادامه مطلب

در فضیلت ائمۀ دین

آن امامانی که کردند اجتهاد رحمت بر حق برروان جمله باد بوحنیفه بود امام با صفا آن سراج امتان مصطفا باد فضل حق قرین جان…

ادامه مطلب

در بیان آنکه خواری آورد

چند خصلت آورد خواری بروی با تو گویم گر همی گویی بگوی اول آن باشد که مانند مگس مرد ناخوانده شود مهمان کس هر که…

ادامه مطلب

در بیان چارچیز که صاحب عقل و دانش را ازینها دور باید بود

هر کرا عقلست ودانش ای عزیز دور باید بودنش از چارچیز کار خود با ناسزا نکند رها مردمی نکند بجای ناسزا عقل داری میل بدکاری…

ادامه مطلب

در بیان علامتهای بخیل

سه علامت ظاهر آمد در بخیل با تو گویم یاد گیرش ای خلیل اولا از سایلان ترسان بود وز بلای جوع هم لرزان بود چون…

ادامه مطلب

در صفت اخلاق ذمیمه

چارچیز دیگر ای نیکو سرشت هست از جمله خلایق نیک زشت زان چهار اول حسد کینی بود زان گذشتی عجب و خود بینی بود خشم…

ادامه مطلب

در فواید صحبت صالحان و اجتناب اهل ظلم

همنشین صالحان باش ای پسر هم جدا از فاسقان باش ای پسر جانب ظالم مکن میل از عزیز ورکنی گردی از آن خیل ای عزیز…

ادامه مطلب

در بیان پنج چیز که آبروی را بریزد

دور شو از پنج خصلت ای پسر تا نریزد آب رویت در نظر اولا کم گوی با مردم دروغ زانکه گردی از دروغت بی فروغ…

ادامه مطلب

در بیان چارچیز که از خطاهاست

چارچیز است از خطاها ای پسر گوش دارش با تو گویم سر بسر اول از زن داشتن چشم وفا ساده دل را بس خطا باشد…

ادامه مطلب

در بیان علامتهای احمق

سه علامت دان که در احمق بود اولا غافل زِ یاد حق بود گفتن بسیار عادت باشدش کاهلی اندر عبادت باشدش ای پسر چون احمق…

ادامه مطلب

در صفت بدبختی

چارچیز آثار بدبختی بود جاهلی و کاهلی سختی بود بی کسی و ناکسی هرچار باشد بخت بد را این همه آثار شد هر که در…

ادامه مطلب

در نصایح

خوف و اندوهست قوت بندگان غم شود بار فرح جویندگان هر کرا نبود بدل اندیشهٔ عاقبت بر پای بیند تیشهٔ از چه موجودی بیندیش ای…

ادامه مطلب

در بیان پنج چیز که آب روی از آن می‬افزاید

می‌فزاید آب روی از پنج چیز با تو گویم بشنو ای اهل تمیز چون بکار خویش حاضر بودهٔ آب روی خویش را افزودهٔ از سخاوت…

ادامه مطلب

در بیان چهار چیز که از کرامات حق است

چار چیزست از کرامتهای حق یاد دارش چون ز من گیری سبق اولا صدق زبانست در سخن بعد از آن حفظ امانت فهم کن پس…

ادامه مطلب

در بیان عاقبت اندیشی

از بلا نارسته گردی ای عزیز باز باید داشتن دست از دو چیز رو تو دست ازنفس و دنیا باز دار تا بلاها را نباشد…

ادامه مطلب

در چار خصلت که ترک کردن می‬باید

درگذر از چار خصلت زینهار تا نسوزد مر ترا بسیار نار لذت عمرت اگر باید بدهر باش دایم برحذر از خشم و قهر چون نگردد…

ادامه مطلب

در مناجات

پادشاها جرم ما را در گذار ما گنه کاریم و تو آمرزگار تو نکوکاری و ما بد کرده‌ایم جرم بی‌پایان و بیحد کرده‌ایم سالها در…

ادامه مطلب

در بیان پنج چیز که عمر از او بکاهد

عمر مردم را بکاهد پنج چیز یاددارش چون شنیدی ای عزیز شد یکی زان پنج در پیری نیاز پس غریبی وانگهی رنج دراز هر که…

ادامه مطلب

در بیان حاجت خواستن

حاجت خود را مجوی از زشت روی آنکه دارد روی خوب از وی بجوی مؤمنی را با تو چون افتاده کار تا توانی حاجت او…

ادامه مطلب

در بیان علامتهای منافق

دور باش ای خواجه از اهل نفاق در جهنم دان منافق را وثاق سه علامت در منافق ظاهرست زان سبب مقهور قهر قاهرست وعده‌های او…

ادامه مطلب

در تواضع و صحبت درویشان

گر ترا عقلست با دانش قرین باش درویش و بدرویشان نشین همنشینی جز بدرویشان مکن تا توانی غیبت ایشان مکن حب درویشان کلید جنت است…

ادامه مطلب

در علامتهای سخت دل

سخت دل را سه علامت یافتم چون بدیدم روی ازو برتافتم بر ضعیفان باشدش جور و ستم هم قناعت نبودش با بیش و کم موعظت…

ادامه مطلب

در بیان تجرید و تفرید

گر صفا می‌بایدت تجرید شو گر خرد داری ز اهل دید شو ترک دعوی هست تجرید ای پسر فهم کن معنی تفرید ای پسر اصل…

ادامه مطلب

در بیان حاصل شدن چارچیز از چارچیز

چارچیزت بردهد از چار چیز نشنود این نکته جز اهل تمیز هر که زو صادر شود این چارکار بیند آن چار دگر بی‌اختیار هر که…

ادامه مطلب

در بیان علامتهای متقی

سه علامت باشد انرد متقی کی شود نسبت تقی را با شقی بر حذر باش ای تقی از یار بد تا نیندازد ترا در کار…

ادامه مطلب

در صفت علامتهای فاسق

هست فاسق را سه خصلت در نهاد باشد اول در دلش حب فساد حرفه‌اش آزردن خلق خداست دور دارد خویش را از راه راست عطار

ادامه مطلب

در نعمت سید المرسلین

سید الکونین ختم المرسلین آخر آمد بود فخر الاولین آنکه آمد نه فلک معراج او انبیاء و اولیاء محتاج او شد وجودش رحمة للعالمین مسجد…

ادامه مطلب

در بیان تعظیم مهمان

ای برادر دار مهمان را عزیز تا بیابی رحمت از رحمن تو نیز مؤمنی کو داشت مهمان را نکو حق گشاید باب رحمت را برو…

ادامه مطلب

در بیان رعایت یتیم ونصایح دیگر

بر سر بالین بیماران گذر زانکه هست این سنت خیرالبشر تا توانی تشنه را سیراب کن در مجالس خدمت اصحاب کن خاطر ایتام را دریاب…

ادامه مطلب

در بیان فقر و صحبت درویشان

فقر می‌دانی چه باشد ای پسر با تو گویم گر نداری زان خبر گرچه باشد بی‌نوا در زیر دلق خویش را منعم نماید پیش خلق…

ادامه مطلب

در صفت ذکر الله تعالی

باش دایم ای پسر با یاد حق گر خبر داری ز عدل و داد حق زنده دار از ذکر صبح و شام را در تغافل…

ادامه مطلب

خاتمه الکتاب

هر که آرد این نصیحتها بجای در دو عالم رحمتش بخشد خدای ور نیارد این وصیت را بجا دور ماند بی شکی او از خدا…

ادامه مطلب