واصف باختری
حماسهٔ شعله
حماسهٔ شعله تو ای هم رزم و هم زنجیر و هم سنگر سر از دامان پندار سیاه خویشتن بردار مگر از دشنۀ خون ریز دژ…
خطبه ی د ر خمو شی
خطبه ی د ر خمو شی «ا یا مهاجر بی باز گشت شهر شقا یق که قله ها را با پا ی لنگ پیمو دی…
فاجعه
فاجعه شبي كه قصهء فانوس و باد ميگفتند چراغها همه گي زنده باد ميگفتند ! به جاي مرثيه ، دستانگران باديه ها سبكسرانه غزلهاي شاد…
اشراق شكسته
اشراق شكسته خورشيد گرفت دشت و دره را اندُه نه سزاست جز شب پره را ای غالبه بوی برخيز و بشوی در چشمة نور اين…
چنان مباد!
چنان مباد! مباد بشکند ای رودها غرور شما که اين صحيفه شد آغاز با سطور شما شبان تيرة لب تشنه گان باديه را شکوه صبح…
گنج بادآورد
گنج بادآورد های فقر آلوده گان آن گنج باد آورد کو؟ آن یل گردن فراز پهنة ناورد کو؟ سرخرو، نی سرخ جامه، سبز چون روح…
از زبان آبگينه
از زبان آبگينه چها که بر سر اين تکدرخت پير گذشت وليک جنگل انبوه را ز ياد نبرد به فتحنامة خورشيد کاغذين خنديد چراغ گوشة…
چها که بر سر این تکدرخت پیر گذشت
چها که بر سر این تکدرخت پیر گذشت ولیک جنگل انبوه را ز یاد نبرد به فتحنامة خورشید کاغذین خندید چراغ گوشة اندوه را ز…
کوهسار غمین
کوهسار غمین دل از امید، خم از می، لب از ترانه تهیست امید تازه به سویم میا که خانه تهیست شبی ز روزن رؤیا مگر…
ای انگبین فروش دروغین ترا سزاست
ای انگبین فروش دروغین ترا سزاست این جام شوکران که به لب میکنیم ما ای فصل سرخ ساعقه خاکسترت کجاست؟ یاد از تبار و نسل…
مباد بشکند ای رود ها غرور شما
مباد بشکند ای رود ها غرور شما که این صحیفه شد آغاز با سطور شما شبان تیرهء لب تشنه گان بادیه را شکوه صبحدمان می…
اين جام شوكران
اين جام شوكران ای انگبین فروش دروغین ترا سزاست این جام شوکران که به لب میکنیم ما ای فصل سرخ ساعقه خاکسترت کجاست؟ یاد از…
در وا زه های بستة تقو یم
در وا زه های بستة تقو یم به عنکبو ت بگو ئید به آن ز بان که به جز را و یا ن باد ند…
مباد بشکند ای رودها غرور شما
مباد بشکند ای رودها غرور شما که این صحیفه شد آغاز با سطور شما شبان تیرة لب تشنه گان بادیه را شکوه صبحدمان میدهد حضور…
ايا سه شاخه گل
ايا سه شاخه گل دلم به سوی شما شادمانه مینگرد درخت پیر به سوی جوانه مینگرد به کاخ شه چی کند دردنوش خانه به دوش…
خطبة د ر خمو شی
خطبة د ر خمو شی ا یا مهاجر بی باز گشت شهر شقا یق که قله ها را با پا ی لنگ پیمو دی ستیز…
مگو بسیج شبیخونیان به کام شب است
مگو بسیج شبیخونیان به کام شب است یگانه نام درین روزگار نام شب است به زیر سقف سیه خفته پاسدار، ولی درفش روشن اشراقیان به…
بیا نشیمن شهباز را به گریه نشینیم
بیا نشیمن شهباز را به گریه نشینیم ستیغ و صخرة درواز را به گریه نشینیم لباس سوگ بپوشیم چون بنفشه درین باغ نهالهای سر افراز…
خطابه
خطابه های مردم! کاش امشب مست می بودم بی خبر از هرچه بود و هست می بودم های مردم، هیچ می دانید؟ راست می گویم…
های مردم، کاش امشب مست می بودم
های مردم، کاش امشب مست می بودم بی خبر از هرچه بود و هست می بودم های مردم، هیچ می دانید؟ راست می گویم زانچه…
با سوگواران
با سوگواران ز شهر فجر پیام آوری ظهور نکرد چریک نور ز مرز افق عبور نکرد دگر نداشت توان ستیز مرغ اسیر مگو به پنجره…
دلم به سوی شما شادمانه مینگرد
دلم به سوی شما شادمانه مینگرد درخت پیر به سوی جوانه مینگرد به کاخ شه چی کند دردنوش خانه به دوش چی بی نیاز برین…
های فقر آلوده گان آن گنج باد آورد کو؟
های فقر آلوده گان آن گنج باد آورد کو؟ آن یل گردن فراز پهنة ناورد کو؟ سرخرو، نی سرخ جامه، سبز چون روح بهار آن…
پاسخي از عزلت
پاسخي از عزلت يک چند درين باديه بوديم و گذشتيم با داس هوس خار دروديم و گذشتيم تا چشم اجل را دو سه دم خواب…
دل از امید، خم از می، لب از ترانه تهیست
دل از امید، خم از می، لب از ترانه تهیست امید تازه به سویم میا که خانه تهیست شبی ز روزن رویا مگر توان دیدن…
هاي ميهن
هاي ميهن آنکه شمشیر ستم بر سر ما آخته است خود گمان کرده که برده ست، ولی باخته است های میهن، بنگر پور تو در…
به روز بدرقۀ لحظه ها.
به روز بدرقۀ لحظه ها. بیا نشیمن شهباز را به گریه نشینیم ستیغ و صخرة درواز را به گریه نشینیم لباس سوگ بپوشیم چون بنفشه…
دگر نه چشم به راه بهار آینه ام
دگر نه چشم به راه بهار آینه ام که سنگ خورده ترین یادگار آینه ام مرا کتیبه خوانای روزگار مخوان خطوط مبهم لوح مزار آینه…
يكي ز شيشه فروشان.
يكي ز شيشه فروشان. تموز ما چه غريبانه و چه سرد گذشت کبود جامه ازين تنگناي درد گذشت نسيم آنسوي ديوار نيز زخمي بود چو…
به سرنوشت غم آلود دانه های انار
به سرنوشت غم آلود دانه های انار دلم چو هیمه میان تنور می سوزد که هر کی دست فرا برد پی رهاندنشان از شکنج پرده…
سرنوشت ميهن من
سرنوشت ميهن من ايا که بي خبری از سرشت ميهن من به دست کس نفتد سرنوشت ميهن من هزار واحهء ديگر در اين بيابانست تو…
يکی ز شيشه فروشان
يکی ز شيشه فروشان تموز ما چه غريبانه و چه سرد گذشت کبود جامه ازين تنگنای درد گذشت نسيم آنسوی ديوار نيز زخمی بود چو…
به روز بدرقۀ لحظه ها
به روز بدرقۀ لحظه ها بیا نشیمن شهباز را به گریه نشینیم ستیغ و صخرة درواز را به گریه نشینیم لباس سوگ بپوشیم چون بنفشه…
شب شكستن فانوس
شب شكستن فانوس شبی که قصة فانوس و باد میگفتند چراغها همه گی زنده باد میگفتند! به جای مرثیه، دستانگران بادیه ها سبکسرانه غزلهای شاد…
يادگار آينه
يادگار آينه دگر نه چشم به راه بهار آينه ام که سنگ خورده ترين يادگار آينه ام مرا کتيبه خوانای روزگار مخوان خطوط مبهم لوح…
تموز ما چه غریبانه و چه سرد گذشت
تموز ما چه غریبانه و چه سرد گذشت کبود جامه ازین تنگنای درد گذشت نسیم آنسوی دیوار نیز زخمی بود چو از قبیلة اشباح خوابگرد…
سلام بر كاشفان آتش
سلام بر كاشفان آتش جهنم است جهنم، نه نيمروزانست گلوي كوچه چو دلهاي كينه توزانست به هر كرانه كه بيني كفن فروشانند كه گفته است…
یک چند درین بادیه بودیم و گذشتیم
یک چند درین بادیه بودیم و گذشتیم با داس هوس خار درودیم و گذشتیم تا چشم اجل را دو سه دم خواب رباید افسانة بیهوده…
جهنم است، جهنم نه نیمروزانست
جهنم است، جهنم نه نیمروزانست گلوی کوچه چو دلهای کینه توزانست به هر کرانه که بینی کفن فروشانند که گفته است که این شهر جامه…
شب شکستن فانوس
شب شکستن فانوس شبی که قصهء فانوس و باد میگفتند چراغ ها همگی زنده باد میگفتند به جای مرثیه، دستانگران بادیه ها سبکسرانه غزلهای شاد…
از آ نسوی آ ئینه
از آ نسوی آ ئینه شب هنگام د ر و ن بیشه های نیلی خا ور گیا هی خواب می بیند گوزنی باز تاب رویش…
جهنم است، جهنم
جهنم است، جهنم جهنم است، جهنم نه نیمروزانست گلوی کوچه چو دلهای کینه توزانست به هر کرانه که بینی کفن فروشانند که گفته است که…
ز شهر فجر پیام آوری ظهور نکرد
ز شهر فجر پیام آوری ظهور نکرد چریک نور ز مرز افق عبور نکرد دگر نداشت توان ستیز مرغ اسیر مگو به پنجره ها حمله…
یک غزل حماسی
یک غزل حماسی آنکه شمشیر ستم بر سر ما آخته است خود گمان کرده که برده ست، ولی باخته است های میهن، بنگر پور تو…
چرا به سوی فلقها دری گشوده نشد
چرا به سوی فلقها دری گشوده نشد سرود فجر ز گلدسته ها شنوده نشد چه بذرها که فشاندیم در کویر خیال یکی جوانه نبست و…
شبی که قصة فانوس و باد میگفتند
شبی که قصة فانوس و باد میگفتند چراغها همه گی زنده باد میگفتند! به جای مرثیه، دستانگران بادیه ها سبکسرانه غزلهای شاد میگفتند منادیان که…
آن که شمشیر ستم بر سر ما آخته است
آن که شمشیر ستم بر سر ما آخته است خود گمان کرده که برده است ولی باخته است های مهین بنگر پور تو در پهنهء…
تنها خواهشی که دارم
تنها خواهشی که دارم ننگ برمن باد! نفرین برمن باد! اگر از شما چیزی بخواهم تنها خواهشی که دارم اینست که به روسپیان سیاسی نیز…