هلال فرشیدورد
هلال فرشیدورد
هلال احمد “ﻣﺤﺐ ﻓﺮﺷﻴﺪﻭﺭﺩ” ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻣﺤﺐ اﻟﻠﻪ ﺷﺎﻋﺮ ﻭ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﻩي ﺟﻮاﻥ ﺑﻪ ﺳﺎل ۱۳۷۱ ﺩﺭ شهرﺳﺘﺎﻥ ﺭﺳﺘﺎﻕ اﺳﺘﺎﻥ ﺗﺨﺎﺭ ﺩﺭﻳﻚ ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩي رﻭﺷﻨﻔﻜﺮ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﻥ…
سرت سلامت، بخیرباشی، حقیقت غم، تو زندگانی
سرت سلامت، بخیرباشی، حقیقت غم، تو زندگانی اگر که باری، ز روی نرمی، نگفته باشی: نمیر ما را هلال فرشیدورد
پیوسته دربهدر
پیوسته دربهدر پامال روزهای پریشانِ بیپدر جانبرزده به کوچه و پسکوچهی گمان از قلب صخرههای جهان سر کشیدهام پیچیده در زمان با روزگار مرده به…
ای روزهای سبز!
ای روزهای سبز! ای رفتهروزهای بلورین عمر من ای روزهای شاد ای لحظههای رفتهی رنگین کامگار ای رفتههای خوب ای یادهای مستِ جدامانده از عبور…
دل سر از فردا به دریا میرود
دل سر از فردا به دریا میرود تاچه پیشآید، خدا را میرود! گر نباشد رسمِ غواصی بلد از سرش خیزابه بالا میرود جز من و…
پرکن دلی ستمکشِ غمپروریده را
پرکن دلی ستمکشِ غمپروریده را پیدا کن آن برادرِ از ما بریده را من ناخدا ز بار چهدردی برون کشم این قایقِ شکستهی دریا ندیده…
ای دزد!
ای دزد! ای دزد سرنوشتِ وطن_ ای وطنفروش ای قاتلِ برادر من ای کفنفروش ای شبپرستِ شُومِ شبآیینِ شبگهر ای ابر دلسیاه سراسر سیاه و…
دیار دردمند
دیار دردمند گلِ من بگو خدا را، چهگناهی دیده از ما که ز روی لطف باری، به دیار دردمندی نچکیده قطره آبی، نتکیده گرد راهی…
پدرود!
پدرود! هوشنگ ابتهاج! ای بامشادِ شعر در آیینهی زمان همخون ارغوان ای پاسدار باغِ غزلهای پارسی _غربتغروبپیرِ پر از آفتاب و تاب_ دیروز اگر به…
انتظار از حسرتِ دستِ خزان آموختیم
انتظار از حسرتِ دستِ خزان آموختیم از نشستِ لاله هرجا ارغوان آموختیم جز دروغی بیش نتوان بود ما را کمدلی سینه از قندیلِ سرخِ کهکشان…
گنهکارم!
گنهکارم! سر از خواب خطا برداشتم، بازآمدم سویت در آن گاهی که با دلبستگان آسمان یکجا به شب پدرود میگفتم ترا ای “برتر از اندیشهها”در…
درد است و داغ و دربهدری هرچه بنگری
درد است و داغ و دربهدری هرچه بنگری مرگ است و جنگ و بیپدری هرچه بنگری این جنگلِ تهی شده از شیر را ببین گرگ…
پیچیده بود کام
پیچیده بود کام بیهوده بود، بُود آسوده بود مرگ در انزوای خفتۀ جنگ ستارگان تا چند و چون میان زمین و زمان شکست نوزادی از…
ای پارسی!
ای پارسی! ای یادگارِ همت مردان سربلند ای آبروی شعر ای روحِ پرنوازشِ حیرانِ رودکی فرهنگِ جاودانهی زرین دوستی پردازشِ شرابیِ شیرازیانِ شوخ منشورِ نعرههای…
یک عمر در کنار تو، دیوانه زیستم
یک عمر در کنار تو، دیوانه زیستم از زندگی بهخوابِ برآشفته خیستم تا در دلت قرار دلم بارور شود بسیار در کشاکش عشقت گریستم با…
در برانداز زمان زمزمه آغاز کنید
در برانداز زمان زمزمه آغاز کنید دستِ جان از غمِ زنجیرِ اجل باز کنید در فراپردهی اسرار خدا خیمه زنید از خودِ بیدلِ بندیشده پرواز…
بهار برگشت
بهار برگشت، ﻭ ﻣﻦ ﺩﺭ اﻧﺘﻆﺎﺭ ﺭﺳﻴﺪﻧﺶ ﺗﺎ واپسین ﻟﺤﻆﻪهای ﺩﺷﻨﺎﻡ ﺗﺒﺮﺑﻪﺩﻭﺷﺎﻥ ﭘﺎﻳﻴﺰ در این سرود در این سرودِ سراسر دود ﻫﺰاﺭ ﻗﺮﻥ اﻧﺪﻭﻩ را…
از این بالاتر از جانِ به خونآغشتهی ما آخ!
از این بالاتر از جانِ به خونآغشتهی ما آخ! الا ای زندگی، ای دیو، ای اژدر چهمیخواهی! هلال فرشیدورد
هرشب که تا تلاوت خوی تو میکنم
هرشب که تا تلاوت خوی تو میکنم با زندهگی تفاهمِ سوی تو میکنم دیوانهوار، ای حرمِ پاک، در خیال! لب را کلیدِ قفلِ گلوی تو…
در این غروبِ غمآلود
در این غروبِ غمآلود در این جنگل که شاخهها همه زخمی و غنچهها پرپر و بادها همه سرمست و ابرها قنتر دریغها همه در بود…
پایبست شرف از غیر ندارد طلبی
پایبست شرف از غیر ندارد طلبی دردم از زور به بالاست ننوشم چهکنم؟ هلال فرشیدورد
از آفرینش، به تیرهبختی، ندیده گیتی، نظیر ما
از آفرینش، به تیرهبختی، ندیده گیتی، نظیر ما را به روی آتش، کی نقشبسته، دمِ فگارِ اخير ما را؟ دلی صدا شد، صدا رها شد،…
ﻭﻃﻦ
ﻓﺮﻳﺎﺩﻡ اﺯ ﺳﻜﻮﺕ ﺗﻮ ﻣﺎﺗﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ اﻧﺪﻭﻩ ﺩﺭﻭﻥ ﺳﻴﻨﻪی ﻣﻦ ﻏﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ ﺧﻮﻥ میﭼﻜﺪ ﺯ ﺩﻳﺪﻩی ﻧﺎﻣﻮﺳﺖ ای ﻭﻃﻦ ﺩﺳﺖ ﺗﺮا ﻏﺮﻭﺭ ﻗﻀﺎ…
در امتداد هیچ
در امتداد هیچ پروندای دریغ شماطۀ بلوغِ فلک را به زنگ باد تکرار میزند پیغمبران شعر من از جلگههای هوش افسانۀ مکاشفۀ انجماد را در…
بهار
بهار زمین در قافِ مغروری زمان هموار فضا در قبهی رنگین هستی غرقه در امواج زیبایی و خورشید آن گشنانشای گردشگر حسابش پاک شگفتا! این…
آغاز
آغاز من آغازم تو آغازی و هرچه هست آغاز است نه کفری میکشم بردوش نه ایمانی به کف دارم نه از آنسوی دیوارِ اگردارِ شعورِ…
گریبان ابتذال
گریبان ابتذال ای وانشستهگان فرو خفته در سکوت! انجام چیست؟ جز اینکه از کرشمهی آغازهای پوچ آغاز میشود در شاید و نباید و باید عبور…
خون خراسان
خون خراسان در این بازی اگر حیرانِ حیرانم کند بازی قلم پیوسته در دستان لرزانم کند بازی هرازگاهی که بر ناگفتههای خویش میتازم به سازِ…
پاییز
پاییز: پاییز! ای دخترِ قشنگِ گلآویزِ غصهخیز! نقاشِ نسخههای دلانگیزِ بوسهریز ای رنگ رنگ رنگ! پرنقش چون پلنگ بازآمدی بازآمدی ای یادبودِ رازِ بهاران خوشآمدی!…
گریه میکنم
گریه میکنم “اینروزها بهحال خودم، گریه میکنم” در فرقت وصال خودم، گریه میکنم دلگیرم از حقیقت این لحظههای شُوم با شعر، با خیال خودم، گریه…
دربهدر بر درِ ما دربهدری در زده است
دربهدر بر درِ ما دربهدری در زده است دد و دیوانهی دین، دامنِ کین بر زده است زندهام زندهای اندوهزده در دامِ دعا داغ در…
به درد آمد دلِ پرخون شاعر
به درد آمد دلِ پرخون شاعر دگرگون شد رخ محزون شاعر برآمد اژدرِ لبلابِ اندوه به قافِ قامتِ مجنون شاعر کسی جز «درد» و «دلتنگی»،…
غمین و خسته و بس ناصبورم
غمین و خسته و بس ناصبورم ندارد نالهای جز غم، چَگُورم در این اوضاعِ بیمادر، برادر! مکن با دستهای خود تو گورم هلال فرشیدورد
خطابه
خطابه برخیز خیزابهی خزیده در آغوش آبها؟ مستی بِآفرین و دلِ صخرهها شکاف ره باز کن ره باز کن دست هنر به جانب جوهر دراز…
بازنشر
بازنشر #شعر_من: (پنجگانی) جامِ خودبینِ دلانگیزِ جنون موجِ فریادِ فرایندِ سکون اشکِ یخبستهی رخسار یتیم ضجهی مادرِ افتاده به خون نردبانِ غم و اندوه جهان…
فریاد جان بهگوش جهان پا نمیشود
فریاد جان بهگوش جهان پا نمیشود غمناکم از سکوتی که نجوا نمیشود کو بشنود خروشِ خموشانهام یکی جانجبریام، به ظرفِ زبان جا نمیشود آسودگی به…
خراسان
خراسان: خراسانم، سراپا سرخ سراپا تلخ سراپا درد سراپا زرد میتابد چه بیکس در کنشهای پلیدِ فتنهبرپایان ویرانگر خراسان عزیز من، چو کوه هردم فرو…
برف میبارد
برف میبارد سالروز سرگذشتِ تلخِ تاریخ است یادِ بازآوردِ دردآلودهروزانِ سیاه سرگذشتِ روزهای سرد برف میبارد هرطرف پا میگذارم برف من گرفتارم، گرفتارِ حضور قلههای…
شب شد سپاه سردِ سیاهی سوارِ خون
شب شد سپاه سردِ سیاهی سوارِ خون در دامن عزیز خراسان دردمند با قامتِ سرشته از آفات دم گرفت پامیر از تجمع فریادِ آفتاب خالی…
خشمِ خاموشِخطاپوشِ خروشم چهکنم؟
خشمِ خاموشِخطاپوشِ خروشم چهکنم؟ بازتابِ غمِ فرداست به دوشم چهکنم؟ پایبست شرف از غیر ندارد طلبی دردم از زور به بالاست ننوشم چهکنم؟ غنچه همبسترِ…
برای دختران مکتب
برای دختران مکتب در این وطن! در این وطن که نام دیگرش کفن. هزار آفرین به زن، هزار آفرین به زن تو ای زن ای…
شَغَرنامه
شَغَرنامه شاغَرّانی در نمایی شاعری آبرویِ شعر را دزدیدهاند این خوداستادانِ شاغَر ای دریغ! دستوپایِ واژهگان ببریدهاند هرکجا این شاخَرانِ غمدرون بر لباسِ پاکِ شاعر…
چه میخواهی
چه میخواهی به سر در بیشدی بردن دمد محشر چه میخواهی جلو از نیستی در بندگی کیفر چه میخواهی برائت از ضرر در زندگی مرگ…
ایا ای هیچ لب در بوق
ایا ای هیچ لب در بوق زمین افسرده انسان کو؟ صدا در خاکِ گوش هوش کس اینجا نمیروید سرودِ ارغنونیهای فریادِ عدم در سودِ سودای…
شاعر
شاعر دل از سنگینیِ بار تباهی ریخت در پایم کسوفی سخت در راه است شفق پا مانده پشتِ صورتِ دروازههای خفته در تردید جهان سر…
خدایِ من!
خدایِ من! نَفَس ته میزند در گردش این وضع_ جانم را مرا بخشید ای خوبانِ شعرآلود اگر گم میکنم گاهی روندِ گردشِ سازِ بیانم را……
ای شعر
ای شعر، ای شکستهترین سنگر امید -نیروی استقامت فردای آفتاب- در غربتِ غریبِ غمآلود بیکسی، از هیچ این زمانهی زنگی نشانهگیر در جان من بتاب…
سفر در سوگ و شب در اوج و دل در خون و خون در
سفر در سوگ و شب در اوج و دل در خون و خون در کار سپهر آلوده، خاک افسرده، دم کوتاه و ره دشوار افقها…
چند سطر از شعر جهانیان
چند سطر از شعر “جهانیان” جهانیان! جهانیان عزیز! جهانیان همآوا جهانیان جوان سفر کنید برای ظرفیت باهمی به پا خیزید ز روی واقعیت خویش پرده…
ای سرزمین خسته در اندوه بیکسی!
ای سرزمین خسته در اندوه بیکسی! ای بیقرار! ای موج رنج در دل دریای انتظار! لب تشنه در مسیر حقیقت همیشهدم خاک از دوچشم سرخ…