دیشب که با پیراهنت هم ساز رقصیدیم

دیشب که با پیراهنت هم ساز رقصیدیم مثل دو قمری در قفس، هم راز رقصیدیم دنیای ما، ویران تر از دنیای آدم بود با هفت…

ادامه مطلب

آنی که از من یادها را می برد با خود

آنی که از من یادها را می برد با خود عاش قترین فریادها را می برد با خود او که سکوتم لای موهایش شکست، امشب…

ادامه مطلب

صدا کنید، که پروان هها دگر نروند!

صدا کنید، که پروان هها دگر نروند! به شهر شعله دگر هی چگاه سفر نروند! صدا کنید، به این کاروان بی برگشت پی حیات خود…

ادامه مطلب

آن روز نام دیگر تهران که کابل بود

آن روز نام دیگر تهران که کابل بود اصلاً نه، معنای همین ایران که کابل بود غزنی، دوشنبه، اصفهان، شیراز با فرخار مشهد، بخارا، بلخ،…

ادامه مطلب

شبی که از صفای شیشۀ ما سنگ می لنگید

شبی که از صفای شیشۀ ما سنگ می لنگید تمد نباوری در پای این فرهنگ می لنگید چه گونه صلح را باور کنم از مستی…

ادامه مطلب

بت ها شکستنی ست، تبر را خبر کنید

بت ها شکستنی ست، تبر را خبر کنید ای نشب نرفتنی ست، سحر را خبر کنید سهراب، ناخلف شده، این بار ب یدرنگ بر کشتنش،…

ادامه مطلب

شعری نخوانده ایم، شعوری ندید هایم

شعری نخوانده ایم، شعوری ندید هایم ما، در بهشت عاطفه حوری ندید هایم انگار… هفت شهر هنر را گرفت هاند صد جلوه آتش آمده، طوری…

ادامه مطلب

این همه قصۀ تقدیر شنیدن تاکی؟

این همه قصۀ تقدیر شنیدن تاکی؟ آن هیولای پس پرده ندیدن تاکی؟ به خدا، این همۀ فاجعه پروردۀ ماست! پای بیگانه به این قضیه کشیدن…

ادامه مطلب

قصه از آخرخط، آخر فروردین است

قصه از آخرخط، آخر فروردین است گردن سرو، در این معرکه ها پایین است با زبان نگه ام، هرچه که گفتم، بپذیر… اکثر فلسفه های…

ادامه مطلب

به سکوتی که به رقص آورد امشب دل را

به سکوتی که به رقص آورد امشب دل را کاش چیزی نبرد یک شبه این منزل را آن که از هستی لیلایی ما تن می…

ادامه مطلب

لطفاً این قصۀ امروز به فردا مبرید

لطفاً این قصۀ امروز به فردا مبرید قطره ها را به د لآسایی دریا مبرید خشت ما راست تر از فلسفۀ معمار است ب یهدف…

ادامه مطلب

بیگانه می رویم به راهی که هیچ نیست

بیگانه می رویم به راهی که هیچ نیست بی هوده می کنیم گناهی که هیچ نیست یوسف شدن، بدون برادر میسر است با عشق می…

ادامه مطلب

شرمنده پیش عکس تو افتاده قاب ها

شرمنده پیش عکس تو افتاده قاب ها «ذالکِ » چشم های تو دارد «کتا ب »ها «لاریب فیه »؛ پاک تر از شیش ههاستی ترسم…

ادامه مطلب

تصویر چشمت می شوم وقتی نگاهم م یکنی

تصویر چشمت می شوم وقتی نگاهم م یکنی ای نکه منم، یا تو منی، پُر اشتباهم م یکنی تعبیر خواب یوسفی، ای بانوی افسانه ها…

ادامه مطلب

در آستانۀ دریا سکوت بنویسید

در آستانۀ دریا سکوت بنویسید به عالم دگر از من هبوط بنویسید تمام فصل پریشان خاطرات مرا بهار کُشته و درگیر حوت بنویسید به سرزمین…

ادامه مطلب

والعصر اندک است و لفی خسر بی شتر

والعصر اندک است و لفی خسر بی شتر این گونه سرنوشت مرا خوانده پی شتر ملا از اژدهای پس از مرگ گفت وهی ما را…

ادامه مطلب

تصویرها جداست ولی قاب مشترک

تصویرها جداست ولی قاب مشترک دریا و موج و راه، ولی آب مشترک فرهنگ ما، تمدن ما و زبان ما شیراز تا به کابل و…

ادامه مطلب

دردها مانده و تنها سخنم را بردند

دردها مانده و تنها سخنم را بردند از تن مُرده شکوه کفنم را بردند واژ هها قرض گرفتم که بگویم از تو حرف ناگفت هترینم،…

ادامه مطلب

مثل یک پنجر هیی از دل من باز شدی

مثل یک پنجر هیی از دل من باز شدی شب نشین دل ما را تو سحر ساز شدی دست در دست من از وادی دل…

ادامه مطلب

تفنگ داده به دست رقیب، م یخندد

تفنگ داده به دست رقیب، م یخندد به ناتوانی ما هم عجیب م یخندد گن هنکرده ترین قوم عفو م یخواهند در این معامله ها…

ادامه مطلب

خيال پنجره دیشب گشود ایوان را

خيال پنجره دیشب گشود ایوان را به دست باد رها کرد موی پیچان را درين حوالي کوچک مگر گذر كردي؟ نوا و شور و فغان…

ادامه مطلب

ما رهزن عشقیم، ما پیوند م یدزدیم

ما رهزن عشقیم، ما پیوند م یدزدیم از کاروان زند هگی ه موند م یدزدیم با بمب های بوسه در جغرافیای مهر از شهر لب…

ادامه مطلب

تیغ استعمار ما را از وسط دو نیم کرد

تیغ استعمار ما را از وسط دو نیم کرد اصفهان و کابل و کولاب را تقسیم کرد زیر نام دین، روی دست مان شمشیر ماند…

ادامه مطلب

دکمه ها بگشود و حرف سینه اش را چاک گفت

دکمه ها بگشود و حرف سینه اش را چاک گفت با لبش خشخاش در من کشت و از تریاک گفت دختر انگور، با یک پنجره…

ادامه مطلب

هر کجا مرز کشیدند، شما پُل بزنید

هر کجا مرز کشیدند، شما پُل بزنید حرف تهران و سمرقند و سرپُل بزنید هرکه از جنگ سخن گفت، بخندید بر او حرف از پنجرۀ…

ادامه مطلب

حاصل یک شب تنهایی من آه شود

حاصل یک شب تنهایی من آه شود بشکند غیرت و این بار کُهی، کاه شود مانده ام تا به سرافرازی دریای سکوت من صدایی بکشم،…

ادامه مطلب

دیدی رفیق؟ شهر پُر از کینه داشتیم

دیدی رفیق؟ شهر پُر از کینه داشتیم آوار سنگ در دل آیینه داشتیم دیدی رفیق؟ عاطفه در ما نبود، بود؟ فرمان روای فاجعه در سینه…

ادامه مطلب

هی گرفتم نقشه را طرحی دگر انداختم!

هی گرفتم نقشه را طرحی دگر انداختم! مرز را برداشتم؛ زیر و زبر انداختم دَور سه کشور کشیدم حلقه و شیراز را- پهلوی کولاب و…

ادامه مطلب

چه ساده ساده شکستید، آه شانۀ ما

چه ساده ساده شکستید، آه شانۀ ما چه ساده ساده گرفتید آشیانۀ ما گشود هایم به پرواز پَر، ولی صیّاد- به میله های قفس برده…

ادامه مطلب

در دلم درد می شود پنهان، حس یک انفجار را دارم

در دلم درد می شود پنهان، حس یک انفجار را دارم ساز غم می زنم به هرجایی، سرنوشت قطار را دارم ای که پاییز می…

ادامه مطلب

وسعت این درد را، ه مدرد م یداند فقط

وسعت این درد را، ه مدرد م یداند فقط حس سرما را نگاه سرد م یداند فقط او که تیری م یزند، لبخند هم شاید…

ادامه مطلب

مخمسی از نجیب بارور بر یکی از غزل‌های شهید قهار عاصی

مخمسی از نجیب بارور بر یکی از غزل‌های شهید قهار عاصی زیباترین روایتِ دنیاست پارسی نغز است و نوعروس و دل‌آراست پارسی شهد است و…

ادامه مطلب

سکوت کرده زنی و قطار منتظر است

سکوت کرده زنی و قطار منتظر است خزان شکسته و اینک بهار منتظر است شبی نگفتم «انالموی یار » فهمیدم- که حلقه حلقه به اقرار،…

ادامه مطلب

یکی ریش تا ناف و مو تا

یکی ریش تا ناف و مو تا کمر به منبر بِرفت و بِگفت ای‌بشر به جز عید، شادی نباشد روا دو عید است ما را…

ادامه مطلب

سری شکست و شگفتا به سنگ خندیدیم

سری شکست و شگفتا به سنگ خندیدیم به جای فطر تجنگی، به جنگ خندیدیم چه میش ها که دریدند برۀ خود را به شیر و…

ادامه مطلب

از ابابیلی بگویم یا شکوه فیل ها؟

از ابابیلی بگویم یا شکوه فیل ها؟ فردها بردند از ما وحدت فامیل ها صرف ابراهیم قصد کُشتن فرزند داشت کشت هایم اما من و…

ادامه مطلب

شام یکروز که بر من قفسی ساخته شد

شام یکروز که بر من قفسی ساخته شد بعد در سینۀ تنگم نفسی ساخته شد شکر من از «منّ وسلوی » چ هقدر کم م…

ادامه مطلب

از بخارایم، اصیلاً تاجکستان یستم

از بخارایم، اصیلاً تاجکستان یستم شهروند مشهد و شیراز، ایران یستم رستم و سهراب و فردوسی، منم کاخ بلند رودکی ام، جامی ام، اشعار خاقان…

ادامه مطلب

یکی ریش تا ناف و مو تا

یکی ریش تا ناف و مو تا کمر به منبر بِرفت و بِگفت ای‌بشر به جز عید، شادی نباشد روا دو عید است ما را…

ادامه مطلب

یکی ریش تا ناف و مو تا

یکی ریش تا ناف و مو تا کمر به منبر بِرفت و بِگفت ای‌بشر به جز عید، شادی نباشد روا دو عید است ما را…

ادامه مطلب

چون روح ما بیت‌المقدس نیز غمگین است

چون روح ما بیت‌المقدس نیز غمگین است در جان ما این‌روزها، زخمِ فلسطین است بیداد صهیونیسم از امروز و حالا نیست این کفر را بنیان…

ادامه مطلب