غزل ۱

غزل ۱ باده‌ای هست و پناهی و شبی شسته و پاک جرعه‌ها نوشم و ته جرعه فشانم بر خاک نم نمک زمزمه واری، رهش اندوه…

ادامه مطلب

گرگ هار

گرگ هار گرگ هاری شده‌ام هرزه پوی و دله دو شب درین دشت زمستان زدهٔ بی همه چیز می‌دوم، برده ز هر باد گرو چشم‌هایم…

ادامه مطلب

نظاره

نظاره ۱ با نگهی گمشده در کهنه خاطرات پهلوی دیوار ترک خورده‌ای سپید بر لب یک پله چوبین نشسته‌ام با سری آشفته، دلی خالی از…

ادامه مطلب

آن پنجره

آن پنجره امشب چو ز شب اغلبی سر آید و آفاق لب از گفت و گو ببندد تا از پس ِ آن قلهٔ جنوبی فانوس…

ادامه مطلب

پاسخ

پاسخ چه می‌کنی؟ چه می‌کنی؟ درین پلید دخمه‌ها سیاه‌ها، کبودها بخارها و دودها؟ ببین چه تیشه می‌زنی به ریشهٔ جوانیت به عمر و زندگانیت به…

ادامه مطلب

داوری

داوری هر که آمد بار خود را بست و رفت ما همان بدبخت و خوار و بی نصیب ز آن چه حاصل، جز دروغ و…

ادامه مطلب

زمستان

زمستان سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت، سرها در گریبان است کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را نگه جز پیش پا…

ادامه مطلب

غزل ۲

غزل ۲ تا کند سرشار شهدی خوش هزاران بیشهٔ کندوی یادش را می‌مکید از هر گلی نوشی بی خیال از آشیان سبز، یا گلخانهٔ رنگین…

ادامه مطلب

گزارش

گزارش خدایا! پر از کینه شد سینه‌ام چو شب رنگ درد و دریغا گرفت دل پاکروتر ز آیینه ام دلم دیگر آن شعلهٔ شاد نیست…

ادامه مطلب

ناگه غروب کدامین ستاره؟

ناگه غروب کدامین ستاره؟ با آنکه شب شهر را دیرگاهی ست با ابرها و نفس دودهایش تاریک و سرد و مه آلود کرده ست و…

ادامه مطلب

آنگاه پس از تندر

آنگاه پس از تندر نمی‌دانی چه شب‌هایی سحر کردم بی آنکه یکدم مهربان باشند با هم پلک‌های من در خلوت خواب گوارایی و آن گاهگه…

ادامه مطلب

پرستار

پرستار شب از شب‌های پاییزی ست از آن همدرد و با من مهربان شب‌های اشک آور ملول و خسته دل گریان و طولانی شبی که…

ادامه مطلب

در آن لحظه

در آن لحظه در آن لحظه که من از پنجره بیرون نگاه کردم کلاغی روی بام خانهٔ همسایهٔ ما بود و بر چیزی، نمی‌دانم چه،…

ادامه مطلب

زندگی

زندگی بر زمین افتاده پخشیده ست دست و پا گسترده تا هر جا از کجا؟ کی؟ کس نمی‌داند و نمی‌داند چرا حتی سال‌ها زین پیش…

ادامه مطلب

غزل ۳

غزل ۳ ای تکیه گاه و پناه زیباترین لحظه‌های پر عصمت و پر شکوه تنهایی و خلوت من ای شط شیرین پر شوکت من ای…

ادامه مطلب

گفت و گو

گفت و گو … باری، حکایتی ست حتی شنیده‌ام بارانی آمده ست و به راه اوفتاده سیل هر جا که مرز بوده و خط،‌ پاک…

ادامه مطلب