مهدی اخوان ثالث
قصه ای از شب
قصه ای از شب شب است شبی آرام و باران خورده و تاریک کنار شهر بی غم خفته غمگین کلبهای مهجور فغانهای سگی ولگرد میاید…
مرداب
مرداب عمر من دیگر چون مردابی ست راکد و ساکت و آرام و خموش نه از او شعله کشد موج و شتاب نه در او…
منزلی در دوردست
منزلی در دوردست منزلی در دوردستی هست بی شک هر مسافر را اینچنین دانسته بودم ، وین چنین دانم لیک ای ندانم چون و چند…
وداع
وداع سکوت صدای گامهایم را باز پس میدهد با شب خلوت به خانه میروم گلهای کوچک از سگها بر لاشهٔ سیاه خیابان میدوند خلوت شب…
برف
برف پاسی از شب رفته بود و برف میبارید چون پر افشانی پر پهای هزار افسانهٔ از یادها رفته باد چونان آمری مأمور و ناپیدا…
جرقه
جرقه به چشمان سیاه و روی شاداب و صفای دل گل باغ شب و دریا و مهتاب است پنداری درین تاریک شب، با این خمار…
درین همسایه ۲
درین همسایه ۲ درین همسایه مرغی هست، گویا مرغ حق نامش نمیدانم و شاید جغد، شاید مرغ کوکو خوان درین همسایه، نامش هر چه، مرغی…
شعر
شعر چون پرندهای که سحر با تکانده حوصلهاش میپرد ز لانهٔ خویش با نگاه پر عطشی میرود برون شاعر صبحدم ز خانهٔ خویش در رهش،…
قاصدک
قاصدک قاصدک! هان، چه خبر آوردی؟ از کجا وز که خبر آوردی؟ خوش خبر باشی، اما،اما گرد بام و در من بی ثمر میگردی انتظار…
من این پاییز در زندان
من این پاییز در زندان درین زندان، برای خود هوای دیگری دارم جهان، گو بی صفا شو، من صفای دیگری دارم اسیرانیم و با خوف…
آب و آتش
آب و آتش آب و آتش نسبتی دارند جاویدان مثل شب با روز، اما از شگفتیها ما مقدس آتشی بودیم و آب زندگی در ما…
برای دخترکم لاله و آقای مینا
برای دخترکم لاله و آقای مینا با دستهای کوچک خوش بشکاف از هم پردهٔ پاک هوا را بشکن حصار نور سردی را که امروز در…
چاووشی
چاووشی بسان رهنوردانی که در افسانهها گویند گرفته کولبار ِ زاد ِ ره بر دوش فشرده چوبدست خیزران در مشت گهی پُر گوی و گه…
راستی، ای وای، آیا
راستی، ای وای، آیا دگر ره شب آمد تا جهانی سیا کند جهانی سیاهی با دلم تا چهها کند بیامد که باز آن تیره مفرش…
شکار (یک منظومه)
شکار (یک منظومه) ۱ وقتی که روز آمده، اما نرفته شب صیاد پیر، گنج کهنسال آزمون با پشتواره ای و تفنگی و دشنهای ناشسته رو،…
قصه شهر سنگستان
قصه شهر سنگستان دو تا کفتر نشستهاند روی شاخهٔ سدر کهنسالی که روییده غریب از همگنان در دامن کوه قوی پیکر دو دلجو مهربان با…