مطبخ بی برگ مرا در سفر

مطبخ بی برگ مرا در سفر نیست بحق نمک اوماج خشک همچو ستونی که بود خیمه را میگذرانیم بکوماج خشک

ادامه مطلب

کسی کز عشق دولتمند گردد

کسی کز عشق دولتمند گردد بیفزاید هزاران اعتبارش نه بینی کو تعتش بلبل مست یکی مرغیست و میخوانی هزارش

ادامه مطلب

ز شعر خویش جز وی و کلاهی

ز شعر خویش جز وی و کلاهی که هریک به قالبی و بی بهایند بدان حضرت فرستادم به تحفه اگر چه صدر عالی را نشاید…

ادامه مطلب

حسام کچل را یکی پیر راه

حسام کچل را یکی پیر راه کلاهی به بخشید و گفت آه آه فتاد از سر سیز ما این کلاه بجایی که هرگز نروید براه

ادامه مطلب

ترک دنیای دون بگیر کمال

ترک دنیای دون بگیر کمال تا جهانیت مرد دین خوانند هر که در بند ریش و دستارست خاص و عامش بهیج نستانند چون کلاه ار…

ادامه مطلب

این خیمه سرداق کمال است

این خیمه سرداق کمال است نقصان ز طناب او گسسته گرد در او ز صبح تا شام اصحاب کمال حلقه بسته زیرا که درو مقیم…

ادامه مطلب

میزند بنگ صاف مرشد خاف

میزند بنگ صاف مرشد خاف غافل از ذوق باده غیبی است گر چه آن شیخ کالنبی گویند کالنبی نیست شیخ کبنی است

ادامه مطلب

قطعه مدح تو گردید ترک شد مکتوب

قطعه مدح تو گردید ترک شد مکتوب عفو فرما ز دعاگو که قلم دیر کشید ورنه آن گفته چون آب روان بود چنان که ببوسید…

ادامه مطلب

ز بنده خسرو فخار اجازتی می‌خواست

ز بنده خسرو فخار اجازتی می‌خواست که در غزل ببرم نام آن دلارا را رقیب گفت زنم مشت و بشکنم زنخش مزن به جان تو…

ادامه مطلب

حافظ نیکخوان نیک نویس

حافظ نیکخوان نیک نویس هرکه حق گویدت شنو سخنش چنگ را بیش بر کنار مزن بسر خود که بر زمین نزنش

ادامه مطلب

پیش چنگ دلخراشت صوفیانرا حافظا

پیش چنگ دلخراشت صوفیانرا حافظا نعره ها باید به وقت نقش بنمودن زدن اردشیری تو اگر در مجلسی آرند چنگ مردم مجلس ترا خواهند فرمودن…

ادامه مطلب

با اکبر مسگر به دکان گفتم من

با اکبر مسگر به دکان گفتم من زانگشت سیه شد به تنت پیراهن گفتا که ز عشق روی احمد سوخت بر آتش دل پیرهن پاره…

ادامه مطلب

مرا یار از شکارستان مشگین

مرا یار از شکارستان مشگین در آهو بره مشگین فرستاد چو افتادند دور از لاله و گل بصحرای عدمشان رخت افتاد گر آهو برگان را…

ادامه مطلب

کیسه مکن پر زر و سیم ای پسر

کیسه مکن پر زر و سیم ای پسر کیسه برانند درین رهگذر کیسه تهی باش و بیاسا کمال هر که تهی کیسه تر آسوده تر

ادامه مطلب

زفاقه ره پر محنت و عذاب سفر

زفاقه ره پر محنت و عذاب سفر طباع مردم دانا بغایت است ملول که از ملال به بیتی نمی کنند شروع که تا نخست به…

ادامه مطلب

حافظ بربط نواز چنگ ساز

حافظ بربط نواز چنگ ساز بامنت از بی نوایی جنگ چیست از برای سوختن از زیر دیگ گفته هیزم ندارم چنگ چیست

ادامه مطلب

پهلوان فقاعی ار ناگاه

پهلوان فقاعی ار ناگاه زیر یخ رفت و داد جان و نفیس پسرش را بگو بگور پدرش برد الله مضجعه بنویس

ادامه مطلب

ای طالب معانی در شاعری ز هر در

ای طالب معانی در شاعری ز هر در در حجره معاذی چون آیی و نشینی از بس تواضع او را کوچک دل شناسی لیکن برادر…

ادامه مطلب

ما ز تشریف میر عبدالله

ما ز تشریف میر عبدالله نیک اسوده و قوی شادیم نیست ما را ز صحبتش گله ای لیکن از گوش او بفریادیم

ادامه مطلب

طبع من هر چه بسازد بسر خوان سخن

طبع من هر چه بسازد بسر خوان سخن قسمت تست اگر بد سازد بنده در هر غزلی کرد ادا قول کمال تا بتصنیف ترا معتقد…

ادامه مطلب

ذاکر حق که دل روشنت از بیداریست

ذاکر حق که دل روشنت از بیداریست همدم صبح سحر خیز و خنک جان و تنت گر تو در ذکری و فکری شده زانسان مشغول…

ادامه مطلب

حاجی کل از بر ما گر چه سوی قبله رفت

حاجی کل از بر ما گر چه سوی قبله رفت نیست ازو حاشا و کلا عازم بیت الحرام طاس بنگان را چو بازاری شنید اندر…

ادامه مطلب

پنج بیت قطعه ات کز گنج آمد فزون

پنج بیت قطعه ات کز گنج آمد فزون من چه گویم چون نظامی را جوابش حد نبود تو سخن کردی روانه نزد من من بنده…

ادامه مطلب

ای زه نم کلک شکر بار تو

ای زه نم کلک شکر بار تو تازه و تر باغ سخن را نهال تا شده روشن ز تو آب سخن سرد شده بر دا…

ادامه مطلب

مرا هست اکثر غزل هفت بیت

مرا هست اکثر غزل هفت بیت چو گفتار سلمان نرفته زیاد که حافظ همی خواندش در عراق بلند و روان همچو سبع شداد به بنیاد…

ادامه مطلب

عمارت چرا میکند چیم آقا

عمارت چرا میکند چیم آقا درین شهر ویران انده فزای یکی خانه او را مگر بس نبود که دو خانه میسازد اندر سرای

ادامه مطلب

دی عزیزی بعلاالدین گفت

دی عزیزی بعلاالدین گفت که ازین نکته شدستم غمناک کانگه حافظ نبود خاک خورد همه اعضاش چو افتد به مغاک بنده هم یاد بگیرد قرآن…

ادامه مطلب

حاجی احمد گله میکرد که در خانه مرا

حاجی احمد گله میکرد که در خانه مرا نیست برگ و شده ام راضی ازین غصه به مرگ گفتم ای کله کدو فهم نشد اینقدرت…

ادامه مطلب

بود وقتی کمال اسماعیل

بود وقتی کمال اسماعیل شرف روزگار اهل سخن به کمال تو در سخن کامروز آن بزرگ این شرف نداشت که من

ادامه مطلب

ای حافظ عندلیب آهنگ

ای حافظ عندلیب آهنگ آهنگ تو رفته نیم فرسنگ گر زهره بر آسمان زند عود سهلست تو بر زمین بزن چنگ

ادامه مطلب

محبت تو اماما فریضه چون روزه است

محبت تو اماما فریضه چون روزه است اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی کمال گو به تراویح بعد فرض عشا من از روی…

ادامه مطلب

طبع تو کمال کیمیایی است

طبع تو کمال کیمیایی است کز وی سخن تو همچو زر شد دیوان تو دی یکی همی خواند دیدم که دهانش پر شکر شد

ادامه مطلب

دی بمن شیرین لبی گفت این لغت

دی بمن شیرین لبی گفت این لغت گر بمن نا اهل و دانا گویمت چیست قبل دانی و حتی اقول گفتمش بوسی بده تا گویمت

ادامه مطلب

چون علاالدین ما بوقوت سماع

چون علاالدین ما بوقوت سماع در فغان و خروش میآید گوییا از حرارت انگشت دیگ طوسی بجوش می آید

ادامه مطلب

بهر بریان امیر زاده ما

بهر بریان امیر زاده ما گوسفندی خرید و فربه و خوش زود با ورجیان مطبخ وی گو سپند افکنند در آتش

ادامه مطلب

ای پاره ز چنگت به تن صوفی دلق

ای پاره ز چنگت به تن صوفی دلق درشان تو آیت یزید فی الحق چنگت به سپاه طوقتمش می ماند کاشکستن او شد سبب راحت…

ادامه مطلب

هفت بیت آمد غزلهای کمال

هفت بیت آمد غزلهای کمال پنج گنج از لطف آن عشر عشیر هفت بیتیهای یاران نیز هست هر یک پاک و روان و دلپذیر لیک…

ادامه مطلب

ما بتدریج در مقام سلوک

ما بتدریج در مقام سلوک خیمه در پهلوی ملک زده ایم بر سر خوان آرزو همه شب شکم آز را نمک زده ایم بر فلک…

ادامه مطلب

طاس بازی بدیدم از بغداد

طاس بازی بدیدم از بغداد چون جنید از سلوکش آگاهی رفت در جبه وقت بازی و گفت لیس فی جبتی سوی اللهی

ادامه مطلب

دوش گفتم خلیل اچکو را

دوش گفتم خلیل اچکو را تا کی این لهو و چند عیش و نشاط گفت شیخا برو تو خود را باش کل شاه برجلها استنباط

ادامه مطلب

چو همدمی و مصاحب بجای چنگ ای نی

چو همدمی و مصاحب بجای چنگ ای نی تو آن نه ای که دل از صحبت تو برگیرند بگو به صاحب نی مطربا کزان تیزی…

ادامه مطلب

به سمع معجری ای پیک عاشقان برسان

به سمع معجری ای پیک عاشقان برسان حدیث شوق ملاقات و آرزمندی ز بعد آنکه زدی حلقه بر در و خود را در آن جناب…

ادامه مطلب

ای آنکه دفتر ما دیدی پر از حواشی

ای آنکه دفتر ما دیدی پر از حواشی دانم که با دل خود گفتی چهاست اینها بسیار دیده باشی خاشاک بر لب بحر از بحر…

ادامه مطلب

نکهت پیراهنت آمد بمن

نکهت پیراهنت آمد بمن یافتم جان نوی از رایحه خوانده بودم فاتحه وصل ترا شد قبول الحمدالله فاتحه

ادامه مطلب

گله کردی که زرنجور نکردی پرسش

گله کردی که زرنجور نکردی پرسش تو ببرس از من بیدل که بروزان و شبان مونسی نیست مرا در بر و مشهور است این دلبری…

ادامه مطلب

صوفیی علم لغت میکرد بحث

صوفیی علم لغت میکرد بحث جز جدل هیچش نبود از علم بهر در لغت گفتا چه باشد موت و سم گفتمش تا چند گویی مرگ…

ادامه مطلب

دوش مهمان لب جانان شدم

دوش مهمان لب جانان شدم عذر گفت و منتم بر جان نهاد کامشبم چیزی چنان در خورد نیست تا توان پیش چنین مهمان نهاد گفتم…

ادامه مطلب

چوحاجی احمد کل از در شیخ

چوحاجی احمد کل از در شیخ جدا افتاد زو افغان برآمد روان بر منظر آن حاجی نی زن طربناک و خوش و خندان برآمد چو…

ادامه مطلب

به نی گفت در خانقه صوفیی

به نی گفت در خانقه صوفیی که دارند جمعی به بانگ هوس نی انگشت بر دیده بنهاد و گفت کمتر بسته ام دل به قبول…

ادامه مطلب

ای بلبل خوش نغمه ز ما باد سلامت

ای بلبل خوش نغمه ز ما باد سلامت مرغ که در سدره همین نغمه سراید هر نام تو از آن شد خرد از ما در…

ادامه مطلب