مقطعات – محمد فضولی
درین حدیقه حرمان ز کثرت اندوه
درین حدیقه حرمان ز کثرت اندوه اگر شود چه عجب عندلیب ناطقه لال کسی نمی شنود زین حدیقه بوی گلی گل نمی شکفد از بهار…
نوجوانان را خدا در اول نشو و نما
نوجوانان را خدا در اول نشو و نما چون ملک از هر خلل پاک و مطهر آفرید شدت تکلیف و طاعت را از ایشان رفع…
بر امید راحت دنیا مکش بسیار رنج
بر امید راحت دنیا مکش بسیار رنج زانکه این مقصد برون از کارگاه خلقت است بر نبی شد عرض هر معنی که صورت بسته معنی…
دی کرد التماس ز من پاک گوهری
دی کرد التماس ز من پاک گوهری کای رند بهر ما صفت زاهدان مگو گفتم مجوی معرفت زاهدان ز من زیرا که من ندیدهام آن…
آدمی را فضل صوری و کمال معنویست
آدمی را فضل صوری و کمال معنویست نیست هر وقتی بهر حالی که باشد بی اثر گاه عرض حسن صورت می کند بر اهل حال…
بسان صفحه رخسار لوح خاطر طفل
بسان صفحه رخسار لوح خاطر طفل لطیف و ساده و پاک است در بدایت حال ز کارهای عبث منع کن مشو غافل طریق علم و…
سخن من بسیست در عالم
سخن من بسیست در عالم جز بد او عدو نمی بیند هر نکویی که هست در نظمم دوست می بیند او نمی بیند بی تکلف…
از سخن خوانی کشیدم پیش اهل روزگار
از سخن خوانی کشیدم پیش اهل روزگار ذوقهای گونه گون در وی ز انواع نعم نیستم شرمنده هر مهمان که آید سوی من خواه از…
بعالم گفتم ای ظالم چرا مشغول خود گردی
بعالم گفتم ای ظالم چرا مشغول خود گردی بزرگی را که من از مخلصان صادق اویم بگفتا ما رقیبان همیم از من مشو غافل مرا…
صانعی کز آب و گل فیض کمال قدرتش
صانعی کز آب و گل فیض کمال قدرتش دلبران لالهرخسار سمنبر آفرید تا نماید صنع او ضایع ز بهر عاشقی دل درون عاشقان درد پرور…
آفرین بر منعمی کز بهر اظهار ثنا
آفرین بر منعمی کز بهر اظهار ثنا فیض توفیق سخن ما را میسر کرده است ملکهای بی حد اصناف نظم و نثر را جمله بر…
بهر دفع دشمن و فتح بلاد و حفظ نفس
بهر دفع دشمن و فتح بلاد و حفظ نفس پادشه را منت خیل و حشم باید کشید محرمان پادشه را از برای عز و جاه…
دوش طفلی پری رخی دیدم
دوش طفلی پری رخی دیدم گفتم ای شوخ شکرین گفتار تو چرا از کمال استغنا فارغی از مشقت همه حار پدر و مادرند در تک…
اگر چه داشت ز کیفیت جمیع لغت
اگر چه داشت ز کیفیت جمیع لغت خبر ز غایت عرفان صفای طبع نبی شرف نگر که فرستاد حضرت ایزد ز بهر نسبت ذاتش کلام…
بد من گفت بدی لیک نمیرنجم از او
بد من گفت بدی لیک نمیرنجم از او لله الحمد مرا خلق نکو میدانند در حق من سخن او چه اثر خواهد داد پیش قومی…
عادت اینست فیض فطرت را
عادت اینست فیض فطرت را در بنای وجود نوع بشر که رسد تا زمان رشد و بلوغ طفل را مهربانی از مادر دهد او را…
یاد دارم که چو آدم شرف خلقت یافت
یاد دارم که چو آدم شرف خلقت یافت شد مشرف بقبول و لقد کرمنا گشت مسجود ملائک ز کمال عزت کرد در روضه جنت بفراغت…
پرسیدم از بتی که ترا در جهان چرا
پرسیدم از بتی که ترا در جهان چرا شام و سحر تعرض عشاق عادت است گفتا که هست رغبت عشق بتان خطا آزار اهل عشق…
عاشق صاف طبع و پاک دلم
عاشق صاف طبع و پاک دلم واله حکمت جلال و جمال با خط حسن دلبران در عشق می کنم مشق تا رسم بکمال فارغم از…
اگر بمن نبود پادشاه را لطفی
اگر بمن نبود پادشاه را لطفی نمی کنم گله کان هم نشان شفقت اوست ز ضعف قالب من واقع است می داند که بار فاقه…
فریاد ازین سپهر ستمگر که در جهان
فریاد ازین سپهر ستمگر که در جهان هرگز نگشته شاد ز دوران او دلی از هر که هست برده فراغت مدار او نه عالمی ازو…
ای دل ملال گوشه عزلت هزار بار
ای دل ملال گوشه عزلت هزار بار بهتر ز همنشینی هر یار و آشناست هر یار و آشنا که شود همدم کسی یا از جماعت…
حضرت مصطفی بسعی تمام
حضرت مصطفی بسعی تمام خانه شرع را نهاد بنا در کمال ثبات و استحکام تا قیامت بری ز بیم فنا حفظ آن فرض بر وضیع…
فضیلت نسب و اصل خارج ذاتست
فضیلت نسب و اصل خارج ذاتست بفضل غیر خود ای سفله افتخار مکن بانتساب سلاطین و خدمت امرا که زایلست مزن تکیه اعتبار مکن بصنعتی…
اول عمرم که هنگام سرور و ذوق بود
اول عمرم که هنگام سرور و ذوق بود عاری از علم و عمل در جهل و نادانی گذشت از طفولیت چو بگذشتم اسیر غم شدم…
حمد بیحد احدی را که کمال کرمش
حمد بیحد احدی را که کمال کرمش داد سرمایه توفیق خرد انسان را داد سر رشته اقبال بدست خردش کرد تعلیم باو قاعده ایمان را…
گفت احمد حیدر است از من چو هارون از کلیم
گفت احمد حیدر است از من چو هارون از کلیم این بیان شرک امر و کمال عزت است ای که می گویی علی را در…
ای سخن پرور ز نظم خویشتن غافل مشو
ای سخن پرور ز نظم خویشتن غافل مشو نیست فرزندی درین عالم ازین بهتر ترا گر بود در وی فسادی قابل اصلاح هست سر نمی…
در دیار ما ندارد هیچ قدر
در دیار ما ندارد هیچ قدر نظم جان بخش لطیف آبدار هست نظم من لطیف اما چه سود هرزه می گویند اهل این دیار
مردم این دیار را با من
مردم این دیار را با من اثر شفقت و عنایت نیست یا درین قوم نیست معرفتی یا مرا هیچ قابلیت نیست
ای ظریفان روم شکر کنید
ای ظریفان روم شکر کنید که فلک داده است کام شما با شما نیست نسبتی ما را هست برتر ز ما مقام شما ما غلامان…
در صدف صدق جناب متولی
در صدف صدق جناب متولی کز رای منیرش عتباتست منور عمریست دماغ دل سکان مشاهد از رایحه مکرمت اوست معطر پاکیزه نهادی که مراد دو…
گفتم ای چرخ تو بر سینه من سوخته
گفتم ای چرخ تو بر سینه من سوخته این همه داغ که حصر و حد و پایانش نیست گفت بر سینه ترا گر ز منست…
ای که از جهل مقید شده بر صورت
ای که از جهل مقید شده بر صورت این صفت در روش اهل خرد بی معنیست هر که شد واله صورت بهوای دل خود هیچ…
تعرضی بفلک دوش کردم و گفتم
تعرضی بفلک دوش کردم و گفتم که ای نیافته کس از تعرض تو امان کدام شیوه گزینم چه کار گیرم پیش که عاقبت نرسانی مرا…
مرده دیدم پریشان گشته اجزای تنش
مرده دیدم پریشان گشته اجزای تنش کرده منزل استخوان کله اش از مار و مور طبع را از فکر اوصاف غم افزایش ملال دیده را…
ای غره بر لطافت حسن و جمال خود
ای غره بر لطافت حسن و جمال خود آیا چرا جنون تو بر عقل غالب است شان تو مستعد کمالات معنوی ذات تو مستحق علو…
دام دردست و بلا دایره قید جهان
دام دردست و بلا دایره قید جهان عارف آنست کزین دایره بیرون باشد همه عمر براحت گذراند اوقات فارغ از دغدغه گردش گردون باشد نه…
من از اقلیم عرب حیرتی از ملک عجم
من از اقلیم عرب حیرتی از ملک عجم هر دو کردیم به اظهار سخن کام طلب یافتیم از دو کرم پیشه مراد دل خویش او…
ای که داری خرد بدان که ترا
ای که داری خرد بدان که ترا با دو کس اختلاط دشوارست اول آن کس که نیست طالب تو از تو و دیدن تو بیزارست…
دو گروهند خلق این عالم
دو گروهند خلق این عالم علمایند و مردم جاهل جاهلان شعر را نمی دانند زانکه هستند از هنر غافل پیش عالم خطاست گفتن شعر بلکه…
میانه سگ و گربه شبی نزاع افتاد
میانه سگ و گربه شبی نزاع افتاد بگربه گفت سگ ای کاسه لیس لقمه شمار تویی که نیست ترا بویی از طریق ادب تویی که…
ای که رای روشنت آیینه گیتی نماست
ای که رای روشنت آیینه گیتی نماست هیچ سری نیست کز رای تو باشد در حجاب در نقاب عنبرین هر دم عروس خامه ات شاهد…
در مقامی گر شود جان عزیزت منزجر
در مقامی گر شود جان عزیزت منزجر رحم بر جان عزیزت کن برو جای دگر بر تو آسانست تغییر مکان کردن ولی نیست آسان بی…
وقت سحر سوی چمن انداختم گذر
وقت سحر سوی چمن انداختم گذر تا رفع گردد از گل و سبزه ملال من چون پا بروی سبزه نهادم بطعنه گفت کای بی خبر…
بر هر چه دل نهادم و گشتم اسیر آن
بر هر چه دل نهادم و گشتم اسیر آن چون اشتداد الفت من دید روزگار از من ربود و سوخت دلم را بداغ هجر گفت…