در حق شهاب الدین

جز بنان تو، ای شهاب الدین مشکلات علوم حل نکند آنچه رأی تو کرد در گیتی قرص خورشید در حمل نکند سعد از حاسدت خبر…

ادامه مطلب

در شکایت از دوری

خدایگانا ، رنج فراق مجلس تو دراز گشت ، مرین را نهایتی باید ز بارگاه تو دوری عقوبتیست بزرگ درین مقابله آخر جنایتی باید رشیدالدین…

ادامه مطلب

در مرثیۀ رافع بن علاء

ای رافع علا ، ز وفات توام غمیست کان غم نگشت خواهد هرگز گذارده صد بار گر ببارم از دیده خون دل یک حق نعمت…

ادامه مطلب

طاب بشاه

ندارم جامه ای ، ای شاه عالم که با او نزد هر مردم نشینم زمستانست و چون سیرم برهنه من غر زن مگر در خم…

ادامه مطلب

نیز در حق شمس الدین

ای صدر شرق و غرب خداوند شمس دین خصم ترا مباد ز انده فراغ دل آثار شکر تو فضلا را غذای روح انوار مهر تو…

ادامه مطلب

د رحق فخرالدین

فخر دین ، اعتقاد من دانی که همیشه هوای تو جویم دورم از مجلست و لیک مقیم در مجالس دعای تو گویم سال و مه…

ادامه مطلب

در حق ادیب صابر بن اسمعیل ترمذی

طبعت ، ای صابران اسمعیل هست دریا ، که درهمی زاید لفظ تو گوش و گردن معنی بجواهر همی بیاراید نثر تو شمع انس افروزد…

ادامه مطلب

در حق شمس الدین

آمدم سوی سرای شمس دین بازگشتم چون جمال او نبود من چه خواهم کرد بی او آن سرای؟ تشنه را از ساغر فارغ چه سود؟…

ادامه مطلب

در شکایت

ز آن روز که گفتی : پس ازین جور کنم کم بسیار بیفزودی و کم هیچ نکردی گفتم : نکنم با تو وفا ، ترک…

ادامه مطلب

در مرثیۀ نصرة الدین اتسز

ز مرگ شاهزاده نصرة الدین نه دل را ماند قوت ، نه زبان را جهانی بود در انواع مردی که داند مرثیت گفتن جهان را؟…

ادامه مطلب

ر معارف

از خدمت مخلوق باز کش ای نفس عنا کش ، عنان خویش تا سیر شوی تو ز نان او سیر آمده باشی ز جان خویش…

ادامه مطلب

نیز در حق ملک اتسز

شها ، دست و تیغت در ایوان و میدان یکی زر فشاند، یکی سرفشاند شمال سحرگاه الطاف برت گل باغ آمال را بشکافند سرشک سحاب…

ادامه مطلب

د رحق امیر زنگی حبش

صفدری ، که از هنر اوست معالی دلخوش دولت افگنده بدرگاه رفیعت مفرش میر زنگی حبش ، آنکه حسامش کردست روز اعدا بسیاهی چو رخ…

ادامه مطلب

در حق ادیب صابر بن اسماعیل ترمذی

ملک شاعران بنظم و بنثر خادم صدر خود ، مرا بستود تا بدان نظم و نثر حرمت او نزد اشراف مملکت بفزود نظم و نثری،…

ادامه مطلب

در حق شهاب الدین صابر بن اسمعیل ترمذی

شهاب الدین، سپهر فضل ، صابر فضایل هست ذاتت را بفرمان خرد با جان تو جستست وصلت هنر با طبع تو بستست پیمان شعار تست…

ادامه مطلب

در شکر گزاری از پادشاه

احوال بنده باز نظامی گرفت نو اسباب عیش بنده قوامی گرفت نو بی صیت و نام بود وز عدل خدایگان صیتی گرفت تازه و نامی…

ادامه مطلب

در مرثیۀ نصرة الدین

قطب دین ، گر برفت نصرة دین شد بشمشیر ملک را قاضی خلد الله دولة الباقی قدس الله مهجة الماضی رشیدالدین وطواط

ادامه مطلب

طقع اول در حق شمس الدین

شمس الدین ای ز فیض مکرمتت شده اطراف دشت همچو ریاض تویی از روی قدر آن جوهر که ترا هست نه فلک اعراض چشم حق…

ادامه مطلب

نیز در مدح معارف

نگردد رزق خلق افزون بطاعت و نه نقصان پذیرد از معاصی و لیکن طاعت و عصیان دهد بر در آن روزی که یؤخذ بالنواصی رشیدالدین…

ادامه مطلب

در جواب ادیب صابر بن اسمعیل ترمذی

جواب کریم جمال خراسان رسید و بدان انس جان می فزاید ز هر خط او اندهی می گریزد ز هر لفظ او مشکلی می گشاید…

ادامه مطلب

در حق جمال الدوله حری

جمال دولت حری ، بافضل شد اندر خاتم حری نگینه بپیش رأی او خورشید تابان بود چون پیش یاقوت آبگینه فلک با نیک خواه او…

ادامه مطلب

در حق صابر بن اسمعیل ترمذی

ای صابر ، ای سپهر سخن ، ای جهان فضل ای کعبهٔ افاضل ایام کوی تو ای برده نور چشم معنی ز لفظ تو وی…

ادامه مطلب

در صنعت مقطع

از دل راد او رود رادی زان دل راد دارم آزادی زردی از رخ ز دودش آن دل راد ای دل راد ، داد او…

ادامه مطلب

در مطایبه

هرگز آن راحتم نخواهد شد کان نگار از خمار مینالید خفته در روی و چاکری مشفق پشت او را بناز می مالید کیر اندر میان…

ادامه مطلب

طقع پنجم در حق شمس الدین

اجل شمس دین ، ای بچشم عنایت شده حال آزادگان را ملاحظ نه ایام را جز شعار تو زینت نه اسلام را جز جوار تو…

ادامه مطلب

نیز در حق ادیب صابر بن اسمعیل ترمذی

علمت ، ای صابر بن اسمعیل روی عالم همی بیاراید رفعت قدر تو بپای شرف تارک آسمان همی ساید تویی آنکس ، که در بدایع…

ادامه مطلب

در تهنیت وزارت

صدرا ، وزارت از تو جمالی گرفت نو دیوان بمنصب تو جلالی گرفت نو کار ممالک از پس نقصان بی قیاس از نوک خامهٔ تو…

ادامه مطلب

در حق تاج الدیز وزیر

تاج دولت ، تویی که بر سر چرخ خاک پای شریف تو تاجست خاک تو در علو چو گردونست صدر تو در شرف چو معراجست…

ادامه مطلب

در حق کمال الدین

کمال دین رسول، ای مخالفان ترا بدست قهر چنان گوشمال داده چو عود بر فضایل تو کاسدست گوهر و در بر شمایل تو فاسدست عنبر…

ادامه مطلب

در صنعت مقلوب

راز تو با خدای سخت نکوست زین قبل هست کار خصم تو زار رأی عالیت را بحل و بعقل هست تأیید آسمانی یار راغ و…

ادامه مطلب

در معارف

نکند با عدو مدارا سود از بر قرب دور باید بود گرچه داری بناز کژدم را بزند هر کجات یابد، زود رشیدالدین وطواط

ادامه مطلب

طقع اول در حق جمال الدین

ای یگانه جمال دولت و دین دلم از هجر خویش خستستی روی آورده ای بعیش و مرا پشت بی روی خود شکستستی در میان ریاض…

ادامه مطلب

نیز در معارف

خرد نزدیک دولت رفت و گفتا که : می خواهم که با من یار باشی جوابش داد دولت ، گفت : جایی که من باشم…

ادامه مطلب

در حق اتسز خوارزمشاه

تویی ، شاها ، که از مهر و زکینت ولی را عید و دشمن را وعیدست بعیدت تهنیت گفتن نیارم که خود سرتاسر ایام تو…

ادامه مطلب

در حق امیر مسعود

ای گرانمایه تربت میمون ای مکان امیر مسعودی تازه بادی چو خلد عدن ، که تو خوابگاه شجاعت و جودی از بقاع زمین نه ای…

ادامه مطلب

در حق فخر الدین

اجل فخر دین ، ای کریم جهان ترا داد یزدان همه جاه هستی بفضل و کرم دست گیرم ، که در غم مرا کشت اندیشهٔ…

ادامه مطلب

در مدح احمد بن سعد

مایهٔ حمد و سعد ، احمد سعد که همه سوی محمدت یازد هم ایادی ازو همی بالد هم معالی باو همی نازد سعی گردون بخیر…

ادامه مطلب

در وصف قصر خوارزمشاه اتسز

زهی ! قصر خوارزمشاهی ، که دولت ندارد مگر سوی او رخ نهاده ز سقفش ستاره بعبرت بمانده ز وهمش زمانه بحیرت فتاده چو او…

ادامه مطلب

طقع چهارم در حق شمس الدین

شمس دین ، ای خدمت درگاه تو بر همه آزادگان فرخ شده از مهمات هدی امر ترا سمع و طاعت از هدی پاسخ شده در…

ادامه مطلب

هم در حق شمس الدین

ایا ثنای تو بر جملهٔ خلایق فرض کم از بزرگی تو آسمان بطول و بعرض تو شمس دینی و بر شمس آسمان گشتست نماز بردن…

ادامه مطلب

در حق اتسز

خدایگانا ، سی سال شد که من بنده غلام صدر توام ، مادح جناب توام بشرق و غرب جهان ، هر کجا کشی رایت منم…

ادامه مطلب

در حق تاج الدین

تاج دین ، در بسیط عالم نیست بی ثنای تو هیچ دانایی نه چو قدر تو هست گردونی نه چو جود تو هست دریایی اختران…

ادامه مطلب

در حق فرید الدین

بر بدایع نظم تو ، ای فریدالدین طویله های گهر را نماند مقداری نه باغ طبع ترا هست جز ادب شجری نه شاخ لفظ ترا…

ادامه مطلب

در مدح امام حمیدالدین ابوبکر بن عمر محمودی

حمیدالدین ، در انواع محامد که از مادر نظیر تو نزادست ره آزادگی خلقت نمودست در فرزانگی طبعت گشادست تویی گردون فراز دهر و در…

ادامه مطلب

دربارۀ ملک اتسز

شاها ، خدایگانا ، آنی که لحظه ای از بیم خنجر تو نیارد غنود چرخ در روزگار دولت تو همچو ماتمی پوشد ز هیبت تو…

ادامه مطلب

طقع دوم در حق شمس الدین

بزرگوار جهان ، شمس دین ، بزرگ کریم تویی ، که هست بتو بیضهٔ هدی محروس رفیع قدر ترا آفتاب برده سبق عریض جاه تو…

ادامه مطلب

هم در حق مجدالدین نجیب الملک یوسف

دیار بلخ چون مصرست خرم بمجدالدین نجیب الملک یوسف خداوندی ، مه خصمش را ز نیکی نصیبی نیست جز رنج و تأسف بزرگی را بجاه…

ادامه مطلب

در حق حاسدان خویش

مرا نقصی نیابد، گر سفیهان بنقض من فراوان ژاژ خایند چو پیشانی شیر بیشه بینند سگان کاهدان در بانگ آیند رشیدالدین وطواط

ادامه مطلب

در حق مجد الدین صاحب وزیر

صاحب ، ای فاضلی ، که از دانش بندهٔ تست صاحب عباد همت تست پیشوای علوم فکرت تست مقتدای رشاد همه محض محامدی و شرف…

ادامه مطلب

در عشق گوید

آه ! از عشق بی کران ، کین عشق همه رنج دلست و دردسرست خبر درد من به عالم رفت ای دریغا ! که یار…

ادامه مطلب