ز نظم نکته را نان سلف هست

ز نظم نکته را نان سلف هست اگر چه در دل مردم شکوهی دگر هم داستان سنجان نازک که حالا در میان باشد گروهی اگر…

ادامه مطلب

هر آنکه از همه اشخاص پر مشقت دهر

هر آنکه از همه اشخاص پر مشقت دهر برید و ساخت وطن در حریم تنهایی اگر چه هیچ ندارد مشابهت بنسب بواحدی که مسلم باوست…

ادامه مطلب

ز حوض ماهیان دزدند ماهی

ز حوض ماهیان دزدند ماهی که از خلق اوفتاده بر کرانه کسی کو حفظ سازد ماهیانرا مقرر سازم او را ماهیانه

ادامه مطلب

ای فلان سوختی خلایق را

ای فلان سوختی خلایق را ملک را شدت تو ویران کرد آتشی را که چون تو سوزنده است جز به کشتن علاج نتوان کرد

ادامه مطلب

صحبت شاه را چو آتش دان

صحبت شاه را چو آتش دان که برافروزدت حرارت او لیکن از وی بیک شرر سوزی در تو گر اوفتد شرارت او

ادامه مطلب

صحت ار خواهی مکن میل طعام

صحت ار خواهی مکن میل طعام تا نباشد اشتهای غالبت لیک باید دست ازو وقتی کشی کش بخوردن نفس باشد طالبت

ادامه مطلب

به نزد عقل ز حیوان کم است انسانی

به نزد عقل ز حیوان کم است انسانی که نبودش اثر از دلپذیری آواز در اشتران عرب بین چه نوع پاکوبان بوجد و حال روند…

ادامه مطلب

سرائی دهر که هر لحظه کاروان دگر

سرائی دهر که هر لحظه کاروان دگر در او نزول کند بهر خوردن و خفتن مقیم ناشده طبل رحیل کوبد باز بدین جهت شودش کاروان…

ادامه مطلب

بلبلا مشعوف عشق گل مشو

بلبلا مشعوف عشق گل مشو یاد کن از شدت خار فراق زانکه بندد بار گل در پنج روز سالی افتد بر دلت بار فراق

ادامه مطلب

فانیا گر شادیت باید طمع بگسل ز خلق

فانیا گر شادیت باید طمع بگسل ز خلق زانکه از رنج طمع دل را رسد هر دم غمی گر بود در خاطرت رازی فرو خور…

ادامه مطلب

تتبع کردن فانی در اشعار

تتبع کردن فانی در اشعار نه از دعوی و نی از خودنمائیست چو ارباب سخن صاحبدلانند مرادش از در دل ها گدائیست

ادامه مطلب

کتاب آن کس که از کس عاریت جست

کتاب آن کس که از کس عاریت جست مکن ز اهل خرد دیگر شمارش که هست آن مونس محبوب کس را گهی اندر بغل گه…

ادامه مطلب

توکل هر که سازد پیشه خویش

توکل هر که سازد پیشه خویش ز بار منت مردم خلاص است که نبود بار مردم را دران بزم که او بر خوان نعمتهاش خاص…

ادامه مطلب

کاتبی کز نقطه ای بیجا گهش

کاتبی کز نقطه ای بیجا گهش خوب شکل چوب گیرد نیک ننگ باید آن ننگ خلائق را شکست هم به چوب انگشت ها هم سر…

ادامه مطلب

جوانمرد از کرم مفلس نگردد

جوانمرد از کرم مفلس نگردد سخی را از عطا چین نیست در چهر به پاشیدن چه نقص آید بدریا؟ بافشاندن چه کم گردد زر مهر؟

ادامه مطلب

گر کسی یار موافق دارد ای دل باک نیست

گر کسی یار موافق دارد ای دل باک نیست گر ز دوران مخالف خان زاری باشدش در دو غم نبود کسی را از جفای دهر…

ادامه مطلب

چو عالم از پی بالا نشستن

چو عالم از پی بالا نشستن بهر مجلس رود خوش پای کوبان نه عالم جاهلش دان زانکه او را نماید خوش به جز بالای خوبان

ادامه مطلب

معنی شیرین و رنگینم به ترکی بیحد است

معنی شیرین و رنگینم به ترکی بیحد است فارسی هم لعل و درهای ثمین گر بنگری گوئیا در رسته بازار سخن بگشوده ام یک طرف…

ادامه مطلب

خوش آنکو اندرین دیر مخالف

خوش آنکو اندرین دیر مخالف به کس یاری نه افتاد اتفاقش که گر بر طبع دوران اوفتد یار بلای دل بود هر دم نفاقش و…

ادامه مطلب

نکوئی با بدان کمتر کن اما

نکوئی با بدان کمتر کن اما به نیکان بیشتر کن نیکی خویش به نیک و بد برابر گر کنی لطف فتد با نیکوان کم با…

ادامه مطلب

درین منزلگه فانی شهان را

درین منزلگه فانی شهان را به لشکرگه که هر سو کوس و پیل است بدان لشکر پگه در وقت شبگیر ز طبل نوبتی کوس رحیل…

ادامه مطلب

هر کرا گفتی انیس و ساختی مأیوس طبع

هر کرا گفتی انیس و ساختی مأیوس طبع از غمش صد داغ بر جان جفاکش بوده است انس با هر کس گرفتم سوخت جانم را…

ادامه مطلب

دشمنت گر حسود شد نیک است

دشمنت گر حسود شد نیک است که برنج آید او ز فعل بدش فعل او یار و دشمنش باشد از پی قصد جسم و جان…

ادامه مطلب

هر که او راست گشت و روشن دل

هر که او راست گشت و روشن دل در سیه روز دهر بد روز است شمع کو راست است و بزم افروز تا دم مردنش…

ادامه مطلب

ز آشنایان آن قدر رنج و الم دیدم که نیست

ز آشنایان آن قدر رنج و الم دیدم که نیست میل آن اکنون که با خود نیز باشم آشنا دل خراش و جان عنا بیند…

ادامه مطلب

هست عاشق به نمودار چو خاک

هست عاشق به نمودار چو خاک لیک معشوق بود چون آتش این هم افتاده بود هم پامال آن هم افروخته و هم سرکش

ادامه مطلب

دلا در دور گردون گوشه ای گیر

دلا در دور گردون گوشه ای گیر که از گرداب به جستن کناری کناره گر میسر نیست خود را میفکن اندر این غرقاب باری

ادامه مطلب

یا رب چه بناست اینکه باشد

یا رب چه بناست اینکه باشد بالای نهم فلک رواقش گردون بهلال و بحر با چنگ دو تا و کشند زیر طاقش

ادامه مطلب

چو عزت بایدت ترک طمع کن

چو عزت بایدت ترک طمع کن گدایان را ازین معنی است خواری مه از خورشید روشن چون ضیا خواست سیه رو گشت از آن بی…

ادامه مطلب

از عوام تیره پر حرص دنیا دور باش

از عوام تیره پر حرص دنیا دور باش گر همی خواهی که گردد صد مشقت از تو رفع دور بودن به ز غوغای مگس زانرو…

ادامه مطلب