در وجود ما شراب تلخ باطل می شود

در وجود ما شراب تلخ باطل می شود از زمین شور ما افسوس حاصل می شود

ادامه مطلب

در سوختن زیاده شود آب و تاب من

در سوختن زیاده شود آب و تاب من در آتش است عالم آب (از) کباب من

ادامه مطلب

خط مشکین خواست عذر آن عذار ساده را

خط مشکین خواست عذر آن عذار ساده را سرمه ای در کار بود این چشم برف افتاده را

ادامه مطلب

حسن در دوستی یگانه خوش است

حسن در دوستی یگانه خوش است رنگ معشوق، عاشقانه خوش است خشکی زهد از دماغم ابرهای تر نبرد صندلی شد آبها و توبه در سر…

ادامه مطلب

حاشا که طلبکار حق آرام پذیرد

حاشا که طلبکار حق آرام پذیرد این راه نه راهی است که انجام پذیرد

ادامه مطلب

چنان که جمله عبادات از وضوست تمام

چنان که جمله عبادات از وضوست تمام وجود آدم خاکی به آبروست تمام

ادامه مطلب

تیشه من چون زند دامان جرائت بر کمر

تیشه من چون زند دامان جرائت بر کمر هر رگ سنگی شود انگشت زنهار دگر

ادامه مطلب

تا دل بی تاب من گرم طلب گردیده است

تا دل بی تاب من گرم طلب گردیده است خار صحرای ملامت موی آتشدیده است

ادامه مطلب

بیدار کند بانگ نی افسرده دلان را

بیدار کند بانگ نی افسرده دلان را نی صور سرافیل بود مرده دلان را

ادامه مطلب

به گریه جوهر بینش ز دیده ما ریخت

به گریه جوهر بینش ز دیده ما ریخت بهار عنبر ما در کنار دریا ریخت

ادامه مطلب

به جز دندان کز آب زندگی چون آسیا گردد

به جز دندان کز آب زندگی چون آسیا گردد کدامین آسیا دیدی که از آب بقا گردد؟

ادامه مطلب

بر زمین خط از خیال سرو قدی می کشیم

بر زمین خط از خیال سرو قدی می کشیم اول مشق جنون ماست، مدی می کشیم

ادامه مطلب

با جسم کس به عالم بالا نمی رسد

با جسم کس به عالم بالا نمی رسد دجال خرسوار به عیسی نمی رسد

ادامه مطلب

اشکم همیشه خون به دل آستین کند

اشکم همیشه خون به دل آستین کند هر طفل را که روی دهی این چنین کند

ادامه مطلب

از سرانجام عمارت خوشی از دلها رفت

از سرانجام عمارت خوشی از دلها رفت وسعت از دست و دل خلق به منزلها رفت

ادامه مطلب

از پرده شرم تو دلم داغ و کباب است

از پرده شرم تو دلم داغ و کباب است بر روی شکر گر همه شیرست نقاب است

ادامه مطلب

یکی دو شد ز اجل ماتم روان غریب

یکی دو شد ز اجل ماتم روان غریب دوباره کور شود کور در مکان غریب

ادامه مطلب

یار گندم گون جوی نگذاشت در من عقل و هوش

یار گندم گون جوی نگذاشت در من عقل و هوش خرمنم را سوخت این گندم نمای جوفروش!

ادامه مطلب

نیل چشم زخم باشد زنگ کلفت سینه را

نیل چشم زخم باشد زنگ کلفت سینه را ناخن شیرست صیقل در نظر آیینه را

ادامه مطلب

نغمه های جانفزا در پرده نی مدغم است؟

نغمه های جانفزا در پرده نی مدغم است؟ یا دم روح القدس در آستین مریم است

ادامه مطلب

می کند در پرده شب جلوه دایم روز ما

می کند در پرده شب جلوه دایم روز ما بی سیاهی نیست هرگز داغ عالمسوز ما

ادامه مطلب

مرو از راه به احسان خسیسانه خلق

مرو از راه به احسان خسیسانه خلق که گلوگیرتر از دام بود دانه خلق

ادامه مطلب

ما به رنجش اکتفا از تندخویان کرده ایم

ما به رنجش اکتفا از تندخویان کرده ایم ما به پشت کار صلح از زشت رویان کرده ایم

ادامه مطلب

گردد دو نیم، دل ز گلستان ملول را

گردد دو نیم، دل ز گلستان ملول را تیغ دو دم بود لب خندان ملول را

ادامه مطلب

کلید فتح بود از دل شکسته گدا را

کلید فتح بود از دل شکسته گدا را در گشاده روزی است چشم بسته گدا را

ادامه مطلب

فیض روشن گوهران از ارتحال افزون شود

فیض روشن گوهران از ارتحال افزون شود سایه خورشید تابان از زوال افزون شود

ادامه مطلب

عمر چون از چل گذشت از وی وفاجستن خطاست

عمر چون از چل گذشت از وی وفاجستن خطاست در نشیب از آب خودداری طمع کردن خطاست

ادامه مطلب

طریق کفر و دین در شاهراه دل یکی گردد

طریق کفر و دین در شاهراه دل یکی گردد دو راه است این که در نزدیکی منزل یکی گردد

ادامه مطلب

شانه در خط معنبر ای صنم داخل مکن

شانه در خط معنبر ای صنم داخل مکن در خط استاد، بی موجب قلم داخل مکن

ادامه مطلب

زنگ از دل ما آن خط شبرنگ زداید

زنگ از دل ما آن خط شبرنگ زداید زنگار که دیده است ز دل زنگ زداید؟

ادامه مطلب

ز لعلش پر می گلرنگ شد پیمانه دلها

ز لعلش پر می گلرنگ شد پیمانه دلها ز چشم سبز او چینی نما شد خانه دلها

ادامه مطلب

ز احسان بنای دولت خود باثبات کن

ز احسان بنای دولت خود باثبات کن دست گشاده را سپر حادثات کن

ادامه مطلب

دلی که آب شد از عشق برقرار بود

دلی که آب شد از عشق برقرار بود که گل گلاب چو گردید پایدار بود

ادامه مطلب

دل از رفیق گرانجان ز عمر سیر شود

دل از رفیق گرانجان ز عمر سیر شود سفر به پای شتر هر که کرد پیر شود

ادامه مطلب

در چمن روزگار فال شکفتن خطاست

در چمن روزگار فال شکفتن خطاست اره نخل حیات خنده دندان نماست

ادامه مطلب

خوبان اگر چه زبده اولاد آدمند

خوبان اگر چه زبده اولاد آدمند چون خط برآورند پریزاد عالمند

ادامه مطلب

حسن عالمسوز دارد بی قرار اندیشه را

حسن عالمسوز دارد بی قرار اندیشه را نقش شیرین نعل در آتش گذارد تیشه را

ادامه مطلب

چون آتش است رغبت بی منتهای حرص

چون آتش است رغبت بی منتهای حرص کز سوختن زیاده شود اشتهای حرص

ادامه مطلب

چند دل ز اندیشه بیش و کم روزی خوریم؟

چند دل ز اندیشه بیش و کم روزی خوریم؟ دیگران روزی خورند و ما غم روزی خوریم

ادامه مطلب

توان به خامشی از عمر کام دل بردن

توان به خامشی از عمر کام دل بردن دراز می شود این رشته از گره خوردن

ادامه مطلب

تا ز می چهره گلرنگ تو افروخته است

تا ز می چهره گلرنگ تو افروخته است جگر لاله عذاران چمن سوخته است

ادامه مطلب

بیداد آسمان چه خیال است کم شود

بیداد آسمان چه خیال است کم شود زور کمان حلقه محال است کم شود

ادامه مطلب

به گلشن چون روی، بنما به گل چاک گریبان را

به گلشن چون روی، بنما به گل چاک گریبان را در باغ نوی بگشای بر رو عندلیبان را

ادامه مطلب

به تمکینی ز جای خویش آن طناز می خیزد

به تمکینی ز جای خویش آن طناز می خیزد که می لرزد عرق بر چهره اش اما نمی ریزد

ادامه مطلب

بر زبان حرف طلب هرگز نمی آریم ما

بر زبان حرف طلب هرگز نمی آریم ما میهمان بی طلب را دوست می داریم ما

ادامه مطلب

با خوی سرکش او آتش سخن پذیرست

با خوی سرکش او آتش سخن پذیرست با خط تازه او ریحان سیاه پیرست

ادامه مطلب

اگر چه لاله طورست روی روشن او

اگر چه لاله طورست روی روشن او چراغ روز بود با بیاض گردن او

ادامه مطلب

از رفتن گل صحن چمن نوحه سرایی است

از رفتن گل صحن چمن نوحه سرایی است هر برگ خزان آینه مرگ نمایی است

ادامه مطلب

از بس که بی گمان به در دل رسیده ام

از بس که بی گمان به در دل رسیده ام باور نمی کنم که به منزل رسیده ام

ادامه مطلب

یک دم که به کف باده گلرنگ نداریم

یک دم که به کف باده گلرنگ نداریم بر چهره چو مینای تهی، رنگ نداریم

ادامه مطلب