شانه در خط معنبر ای صنم داخل مکن

شانه در خط معنبر ای صنم داخل مکن در خط استاد، بی موجب قلم داخل مکن

ادامه مطلب

زنگ از دل ما آن خط شبرنگ زداید

زنگ از دل ما آن خط شبرنگ زداید زنگار که دیده است ز دل زنگ زداید؟

ادامه مطلب

ز لعلش پر می گلرنگ شد پیمانه دلها

ز لعلش پر می گلرنگ شد پیمانه دلها ز چشم سبز او چینی نما شد خانه دلها

ادامه مطلب

ز احسان بنای دولت خود باثبات کن

ز احسان بنای دولت خود باثبات کن دست گشاده را سپر حادثات کن

ادامه مطلب

دلی که آب شد از عشق برقرار بود

دلی که آب شد از عشق برقرار بود که گل گلاب چو گردید پایدار بود

ادامه مطلب

دل از رفیق گرانجان ز عمر سیر شود

دل از رفیق گرانجان ز عمر سیر شود سفر به پای شتر هر که کرد پیر شود

ادامه مطلب

در چمن روزگار فال شکفتن خطاست

در چمن روزگار فال شکفتن خطاست اره نخل حیات خنده دندان نماست

ادامه مطلب

خوبان اگر چه زبده اولاد آدمند

خوبان اگر چه زبده اولاد آدمند چون خط برآورند پریزاد عالمند

ادامه مطلب

حسن عالمسوز دارد بی قرار اندیشه را

حسن عالمسوز دارد بی قرار اندیشه را نقش شیرین نعل در آتش گذارد تیشه را

ادامه مطلب

چون آتش است رغبت بی منتهای حرص

چون آتش است رغبت بی منتهای حرص کز سوختن زیاده شود اشتهای حرص

ادامه مطلب

چند دل ز اندیشه بیش و کم روزی خوریم؟

چند دل ز اندیشه بیش و کم روزی خوریم؟ دیگران روزی خورند و ما غم روزی خوریم

ادامه مطلب

توان به خامشی از عمر کام دل بردن

توان به خامشی از عمر کام دل بردن دراز می شود این رشته از گره خوردن

ادامه مطلب

تا ز می چهره گلرنگ تو افروخته است

تا ز می چهره گلرنگ تو افروخته است جگر لاله عذاران چمن سوخته است

ادامه مطلب

بیداد آسمان چه خیال است کم شود

بیداد آسمان چه خیال است کم شود زور کمان حلقه محال است کم شود

ادامه مطلب

به گلشن چون روی، بنما به گل چاک گریبان را

به گلشن چون روی، بنما به گل چاک گریبان را در باغ نوی بگشای بر رو عندلیبان را

ادامه مطلب

به تمکینی ز جای خویش آن طناز می خیزد

به تمکینی ز جای خویش آن طناز می خیزد که می لرزد عرق بر چهره اش اما نمی ریزد

ادامه مطلب

بر زبان حرف طلب هرگز نمی آریم ما

بر زبان حرف طلب هرگز نمی آریم ما میهمان بی طلب را دوست می داریم ما

ادامه مطلب

با خوی سرکش او آتش سخن پذیرست

با خوی سرکش او آتش سخن پذیرست با خط تازه او ریحان سیاه پیرست

ادامه مطلب

اگر چه لاله طورست روی روشن او

اگر چه لاله طورست روی روشن او چراغ روز بود با بیاض گردن او

ادامه مطلب

از رفتن گل صحن چمن نوحه سرایی است

از رفتن گل صحن چمن نوحه سرایی است هر برگ خزان آینه مرگ نمایی است

ادامه مطلب

از بس که بی گمان به در دل رسیده ام

از بس که بی گمان به در دل رسیده ام باور نمی کنم که به منزل رسیده ام

ادامه مطلب

یک دم که به کف باده گلرنگ نداریم

یک دم که به کف باده گلرنگ نداریم بر چهره چو مینای تهی، رنگ نداریم

ادامه مطلب

یعقوب از فروغ جمال تو چشم باخت

یعقوب از فروغ جمال تو چشم باخت یوسف تمام پیرهن خود فتیله ساخت

ادامه مطلب

نیست شاه آن کس که او را تاج گوهر بر سرست

نیست شاه آن کس که او را تاج گوهر بر سرست هر که را سد رمق هست از جهان، اسکندرست

ادامه مطلب

نغمه شیرین در مذاقم بی شراب تلخ نیست

نغمه شیرین در مذاقم بی شراب تلخ نیست زاهد خشکی است ساز آنجا که آب تلخ نیست

ادامه مطلب

می مدام دل لاله را سیه دارد

می مدام دل لاله را سیه دارد خدا ز عافیت دایمی نگه دارد!

ادامه مطلب

مرا که هست میسر سبو به دوش کشم

مرا که هست میسر سبو به دوش کشم چرا کباده خمیازه تا به گوش کشم؟

ادامه مطلب

ما همچو شرر تلخی غربت نکشیدیم

ما همچو شرر تلخی غربت نکشیدیم در نقطه آغاز به انجام رسیدیم

ادامه مطلب

گریبان چاک در گلشن چو آن طناز می آید

گریبان چاک در گلشن چو آن طناز می آید ز شاخ گل تذرو رنگ در پرواز می آید

ادامه مطلب

کم کم کن آشنا به لب زخم دشنه را

کم کم کن آشنا به لب زخم دشنه را سیراب می کنند به تدریج تشنه را

ادامه مطلب

فراغبال محال است راست کیشان را

فراغبال محال است راست کیشان را نشانه تنگ کند بر خدنگ میدان را

ادامه مطلب

عمر اهل دولت از احسان دو چندان می شود

عمر اهل دولت از احسان دو چندان می شود رشته هستی دو تا از مد احسان می شود

ادامه مطلب

صنوبر قامتی کز خاک می روید گرفتارش

صنوبر قامتی کز خاک می روید گرفتارش خیابان می کشد چون سرو قد از شوق رفتارش

ادامه مطلب

سیه مستان غفلت را فلک هشیار می سازد

سیه مستان غفلت را فلک هشیار می سازد درشتان را به گردش آسیا هموار می سازد مژگان زرد، خانه برانداز سینه است الماس در خراش…

ادامه مطلب

زردرویی می کشد مهر از ترنج غبغبت

زردرویی می کشد مهر از ترنج غبغبت بوسه در پرواز می آید ز تحریک لبت

ادامه مطلب

ز شعر خویش نتوان فیض شعر دیگران بردن

ز شعر خویش نتوان فیض شعر دیگران بردن تمتع بیش از فرزند مردم می توان بردن

ادامه مطلب

روی از عالم بگردان، روی در دیوار کن

روی از عالم بگردان، روی در دیوار کن وضع ناهموار عالم را به خود هموار کن

ادامه مطلب

دلی کز خامشی روشن شود مردن نمی داند

دلی کز خامشی روشن شود مردن نمی داند خموشی آتش سنگ است، افسردن نمی داند

ادامه مطلب

در ماه روزه سیر مه ما نکرده ای

در ماه روزه سیر مه ما نکرده ای چشم گرسنه مست تماشا نکرده ای

ادامه مطلب

در چمن چون باغدار لاله گون خود گذشت

در چمن چون باغدار لاله گون خود گذشت غنچه گل از سر یک مشت خون خود گذشت

ادامه مطلب

خون تاک از شوق می جوشد اگر ساغرزنی

خون تاک از شوق می جوشد اگر ساغرزنی غنچه شادی مرگ می گردد اگر بر سر زنی

ادامه مطلب

حسن خط از حلقه گشتن ها زیادت می شود

حسن خط از حلقه گشتن ها زیادت می شود خط ز پیچ و تاب قلاب محبت می شود

ادامه مطلب

چه غم اگر تهی از باده جام و شیشه ماست؟

چه غم اگر تهی از باده جام و شیشه ماست؟ که چشم پرفن ساقی هزار پیشه ماست

ادامه مطلب

چرخ می داند عیار آه پرتائثیر را

چرخ می داند عیار آه پرتائثیر را می توان در زخم دیدن جوهر شمشیر را

ادامه مطلب

تواضع خصم بالادست را بی زور می سازد

تواضع خصم بالادست را بی زور می سازد به خم گردیدن از خود سیل را پل دور می سازد

ادامه مطلب

تا دل از دستم شراب ارغوانی برده است

تا دل از دستم شراب ارغوانی برده است خضر را پندارم آب زندگانی برده است!

ادامه مطلب

بی فسادی نیست گر رو در صلاح آرند خلق

بی فسادی نیست گر رو در صلاح آرند خلق بهر خواب روز، شب را زنده می دارند خلق

ادامه مطلب

به عزم صید چنان گرم خاست شهبازش

به عزم صید چنان گرم خاست شهبازش که خنده در دهن کبک سوخت پروازش

ادامه مطلب

به پرگار از توکل شد چنان برگ و نوای من

به پرگار از توکل شد چنان برگ و نوای من که از خود آب چون دندان برآرد آسیای من

ادامه مطلب

بر دل موری درین عبرت سرا غافل مخور

بر دل موری درین عبرت سرا غافل مخور دل بخور چندان که می خواهی، ولی بر دل مخور

ادامه مطلب