حسن تو زیردست خط مشکبار شد

حسن تو زیردست خط مشکبار شد این مور رفته رفته سلیمان شکار شد

ادامه مطلب

چون برآید دل ز قید زلف عنبرفام او؟

چون برآید دل ز قید زلف عنبرفام او؟ دانه می گردد گره در حلقه های دام او

ادامه مطلب

چشم مینا ز سیه بختی ما خونریزست

چشم مینا ز سیه بختی ما خونریزست ساغر از شکوه کم ظرفی ما لبریزست

ادامه مطلب

تماشای جمال خود چنان برده است از هوشش

تماشای جمال خود چنان برده است از هوشش که بیرون آورند از خانه آیینه با دوشش!

ادامه مطلب

تا چمن را قد و رخسار تو آراسته است

تا چمن را قد و رخسار تو آراسته است سرو دودی است که از خرمن گل خاسته است

ادامه مطلب

بی خبر از غفلت خویش است تا جان در تن است

بی خبر از غفلت خویش است تا جان در تن است پای خواب آلود بیدارست تا در دامن است

ادامه مطلب

به عادت هر کجا زهری است شیرین چون شکر گردد

به عادت هر کجا زهری است شیرین چون شکر گردد به جز هجران که هر دم تلخی او بیشتر گردد؟

ادامه مطلب

بلایی نیست چون دل واپسی جانهای روشن را

بلایی نیست چون دل واپسی جانهای روشن را که می گردد گره در رشته سنگ راه، سوزن را

ادامه مطلب

بخیل دوربین زان می کند وحشت ز صحبت ها

بخیل دوربین زان می کند وحشت ز صحبت ها که چون اعداد، رجعت در کمین دارد ضیافت ها

ادامه مطلب

ای ز خاک افتادگان کاکلت سنبل یکی

ای ز خاک افتادگان کاکلت سنبل یکی از هواداران رخسارت نسیم گل یکی

ادامه مطلب

آشفته می شود ز نصیحت دماغ من

آشفته می شود ز نصیحت دماغ من دست حمایت است نفس بر چراغ من

ادامه مطلب

از دست کار رفته بود پیش، کار ما

از دست کار رفته بود پیش، کار ما در برگریز جوش زند نوبهار ما

ادامه مطلب

ابر سیاه حامل باران رحمت است

ابر سیاه حامل باران رحمت است راحت درین بساط به مقدار زحمت است

ادامه مطلب

همین ز می نه رخ بزم ها نگارین شد

همین ز می نه رخ بزم ها نگارین شد کز این سهیل، لب بام هم عقیقین شد

ادامه مطلب

هر چه بخشد عالم ناساز می گیرد ز تو

هر چه بخشد عالم ناساز می گیرد ز تو غیر عبرت هر چه گیری باز می گیرد ز تو

ادامه مطلب

ندیده ایم به جز ماه روزه ماه دگر

ندیده ایم به جز ماه روزه ماه دگر که از تمام بود ناقصش مبارک تر!

ادامه مطلب

می شود در دور خط عاشق ز جانان کامیاب

می شود در دور خط عاشق ز جانان کامیاب بیشتر گردد دعا در دامن شب مستجاب

ادامه مطلب

مزن ای سرو با شمشاد او لاف از خرام خود

مزن ای سرو با شمشاد او لاف از خرام خود که رسوایی ندارد تیغ چوبین در نیام خود

ادامه مطلب

ما آبروی فقر به گوهر نمی دهیم

ما آبروی فقر به گوهر نمی دهیم سد رمق به ملک سکندر نمی دهیم

ادامه مطلب

گر شود گویا به ذکر حق لب خندان تو

گر شود گویا به ذکر حق لب خندان تو مصحف ناطق شود سی پاره دندان تو

ادامه مطلب

کریم سایل خود را غنی کند یکبار

کریم سایل خود را غنی کند یکبار دو بار لب نگشاید صدف به ابر بهار

ادامه مطلب

غیرت خسرو چو خواهد رشک فرمایی کند

غیرت خسرو چو خواهد رشک فرمایی کند یاد شکر داغ شیرین را نمک سایی کند

ادامه مطلب

عشق هر چند مجازی است خوش است

عشق هر چند مجازی است خوش است سلطنت گر چه به بازی است خوش است

ادامه مطلب

صد در صد آفاق، بیابان جنون است

صد در صد آفاق، بیابان جنون است کی عقل تنک مایه به سامان جنون است؟

ادامه مطلب

سوز داغ دلم ای لاله تو نشناخته ای

سوز داغ دلم ای لاله تو نشناخته ای ورقی چند به بازیچه سیه ساخته ای

ادامه مطلب

زخم زبان به جوش نیارد فسرده را

زخم زبان به جوش نیارد فسرده را نشتر سبک عنان نکند خون مرده را

ادامه مطلب

ز پیری حاصل من مد آه است

ز پیری حاصل من مد آه است که دود شمع کافوری سیاه است

ادامه مطلب

روز در جام می آویز که در شب می ناب

روز در جام می آویز که در شب می ناب همچو آبی است که لب تشنه بنوشد در خواب

ادامه مطلب

دلم ربوده خط شکسته بسته اوست

دلم ربوده خط شکسته بسته اوست که مومیایی دلها خط شکسته اوست

ادامه مطلب

در گریه بی رخت مژه را اختیار نیست

در گریه بی رخت مژه را اختیار نیست در رشته گسسته گهر را قرار نیست

ادامه مطلب

در جوهر نهفته من سرسری مبین

در جوهر نهفته من سرسری مبین آیینه ام، به جامه خاکستری مبین

ادامه مطلب

خرد دانست آن که جرم خویش را بیچاره شد

خرد دانست آن که جرم خویش را بیچاره شد آدم از جنت برای گندمی آواره شد

ادامه مطلب

حسن هیهات است بردارد نظر از روی خویش

حسن هیهات است بردارد نظر از روی خویش گل ز شبنم می نهد آینه بر زانوی خویش

ادامه مطلب

چه شد که مجلس ما را ز شمع زیور نیست

چه شد که مجلس ما را ز شمع زیور نیست بیاض گردن مینا ز صبح کمتر نیست

ادامه مطلب

چشم صیاد تو ترسانده است چشم ناز را

چشم صیاد تو ترسانده است چشم ناز را بی زبان کرده است سحر غمزه ات اعجاز را

ادامه مطلب

تکیه گاه خلق، لطف حق تعالی بس بود

تکیه گاه خلق، لطف حق تعالی بس بود بستر و بالین ماهی آب دریا بس بود

ادامه مطلب

پیوسته ما ز فکر دو عالم مشوشیم

پیوسته ما ز فکر دو عالم مشوشیم ما از دو خانه همچو کمان در کشاکشیم

ادامه مطلب

بی حیا گر غوطه در گوهر زند بی مایه است

بی حیا گر غوطه در گوهر زند بی مایه است شرم روی نیکوان را بهترین پیرایه است

ادامه مطلب

به ظاهر چین در ابرو گرچه آن نازآفرین دارد

به ظاهر چین در ابرو گرچه آن نازآفرین دارد به قدر بند نی تنگ شکر در آستین دارد

ادامه مطلب

به آسانی شود دلها مسخر گوشه گیران را

به آسانی شود دلها مسخر گوشه گیران را ید طولاست در صید مگس ها عندلیبان را

ادامه مطلب

بر جام باده چشم ندارد حباب من

بر جام باده چشم ندارد حباب من حسن برشته است شراب و کباب من

ادامه مطلب

این شور در جهان نه از افلاک و انجم است

این شور در جهان نه از افلاک و انجم است هر فتنه ای که هست (به) زیر سر خم است

ادامه مطلب

از موی چو کافور دلم بیت حزن شد

از موی چو کافور دلم بیت حزن شد سررشته خوشحالی من تار کفن شد

ادامه مطلب

از خود گسسته، بار به دنیا نمی شود

از خود گسسته، بار به دنیا نمی شود مریم گران ز حمل مسیحا نمی شود

ادامه مطلب

آبروی دیده ها باشد ز اشک آتشین

آبروی دیده ها باشد ز اشک آتشین کاسه دریوزه می گردد نگین دان بی نگین

ادامه مطلب

وقت خواب ناز، آن مژگان بود خونریزتر

وقت خواب ناز، آن مژگان بود خونریزتر پشت این تیغ سیه تاب است از دم تیزتر

ادامه مطلب

هر داغ درین لاله ستان خیمه لیلی است

هر داغ درین لاله ستان خیمه لیلی است هر خار بنی پنجره شمع تجلی است

ادامه مطلب

نشاط ظاهر از دل کی برد غم های پنهان را؟

نشاط ظاهر از دل کی برد غم های پنهان را؟ گره نگشاید از دل خنده سوفار پیکان را

ادامه مطلب

می چکد چون شمع آتش از زبان خامه ام

می چکد چون شمع آتش از زبان خامه ام می کشد بر سیخ مرغ نامه بر را نامه ام

ادامه مطلب

مرا از شکر نه کفران نعمت بسته لب دارد

مرا از شکر نه کفران نعمت بسته لب دارد که شکر آشکارا بویی از حسن طلب دارد

ادامه مطلب