متراش خط ز چهره خود پر عتاب من

متراش خط ز چهره خود پر عتاب من بر روی خویش تیغ مکش آفتاب من!

ادامه مطلب

گل سر سبد روزگار، خوش خویی است

گل سر سبد روزگار، خوش خویی است کلید گنج سعادت گشاده ابرویی است

ادامه مطلب

کی در تن خاکی دل آگاه گذارند؟

کی در تن خاکی دل آگاه گذارند؟ یوسف نه عزیزی است که در چاه گذارند

ادامه مطلب

کار صوفی چیست، خاطر را مصفا ساختن

کار صوفی چیست، خاطر را مصفا ساختن از قبول نقش ها آیینه را پرداختن

ادامه مطلب

عیب دنیا را نمی بینند کوته دیدگان

عیب دنیا را نمی بینند کوته دیدگان گر چه بی پرده است در چشم نظر پوشیدگان

ادامه مطلب

عرق به چهره اش از تاب می نشسته ببین

عرق به چهره اش از تاب می نشسته ببین به روی آینه عقد گهر گسسته ببین

ادامه مطلب

صد پرده شوختر بود از چشم خال تو

صد پرده شوختر بود از چشم خال تو این نافه پیش پیش دود از غزال تو

ادامه مطلب

سامان دهر را همه اسباب غم شمار

سامان دهر را همه اسباب غم شمار هر چیز کز تو فوت شود مغتنم شمار

ادامه مطلب

ز نخل خشک مریم این رطب بر خاک می بارد

ز نخل خشک مریم این رطب بر خاک می بارد که فرزند سعادتمند با خود رزق می آرد

ادامه مطلب

ز بس گفتار من از دل غبارآلود می خیزد

ز بس گفتار من از دل غبارآلود می خیزد چو بردارم قلم خط غبار از کلک من ریزد!

ادامه مطلب

راحت مرگ فقیران ز اغنیا افزونترست

راحت مرگ فقیران ز اغنیا افزونترست کفش تنگ از پا برون کردن حضور دیگرست

ادامه مطلب

دل خونین چنان آمیخت با فولاد پیکانش

دل خونین چنان آمیخت با فولاد پیکانش که با جوهر یکی شد پیچ و تاب رشته جانش

ادامه مطلب

در دیده ها اگر چه بود راه هند دور

در دیده ها اگر چه بود راه هند دور نزدیکتر بود ز در خانه صدور!

ادامه مطلب

دارد از سبقت ز چشم بد خطرها جان من

دارد از سبقت ز چشم بد خطرها جان من هر که پیش افتد ز من، باشد بلاگردان من

ادامه مطلب

خال است این که بر لب او چشم دوخته است؟

خال است این که بر لب او چشم دوخته است؟ یا شبنمی در آتش یاقوت سوخته است

ادامه مطلب

حاصل جمعیت عالم پریشانی بود

حاصل جمعیت عالم پریشانی بود بیشتر بیماری مردم ز مهمانی بود

ادامه مطلب

چه خیال است کند مست ترا باده ناب

چه خیال است کند مست ترا باده ناب مستی چشم ترا آب خمارست شراب

ادامه مطلب

جز سرکشی از آدم بی درد چه خیزد؟

جز سرکشی از آدم بی درد چه خیزد؟ از خاک فرومایه به جز گرد چه خیزد؟

ادامه مطلب

تا نقاب از رخ برافکنده است در مشکین پرند

تا نقاب از رخ برافکنده است در مشکین پرند چشم مجمر آب آورده است از دود سپند

ادامه مطلب

پلنگ اگر چه ز خشم آتش فروخته ای است

پلنگ اگر چه ز خشم آتش فروخته ای است نظر به گرمی خویت ستاره سوخته ای است

ادامه مطلب

به هیچ جا نرسد زهد خشک صومعه داران

به هیچ جا نرسد زهد خشک صومعه داران که پای آبله دارست دست سبحه شماران

ادامه مطلب

به چشم عاقبت بین هر که خود را دید در دنیا

به چشم عاقبت بین هر که خود را دید در دنیا به میزان قیامت خویش را سنجید در دنیا

ادامه مطلب

بعد سالی در گلستان جلوه ای گل کرد و رفت

بعد سالی در گلستان جلوه ای گل کرد و رفت خنده ای بر بی قراری های بلبل کرد و رفت

ادامه مطلب

با دل پر خون برون زان زلف شبگون آمدن

با دل پر خون برون زان زلف شبگون آمدن هست با دست تهی از هند بیرون آمدن

ادامه مطلب

اگر نه اشک مرادست بر گلو گیرد

اگر نه اشک مرادست بر گلو گیرد غبار خاطر من ماه را فرو گیرد

ادامه مطلب

از شهد جهان جز غم و تشویش چه خیزد؟

از شهد جهان جز غم و تشویش چه خیزد؟ از زاده زنبور به جز نیش چه خیزد؟

ادامه مطلب

از جلوه ات ز هوش من زار می روم

از جلوه ات ز هوش من زار می روم چندان که می روی تو من از کار می روم

ادامه مطلب

یکی صد شد ز خط کیفیت چشم خراب تو

یکی صد شد ز خط کیفیت چشم خراب تو مگر خط می کند بیهوشدارو در شراب تو؟

ادامه مطلب

هر که از لاغری انگشت نما شد چو هلال

هر که از لاغری انگشت نما شد چو هلال چون مه بدر رسد زود به معراج کمال

ادامه مطلب

نیست پروای علایق طبع وحشت دیده را

نیست پروای علایق طبع وحشت دیده را خار نتواند گرفتن دامن برچیده را

ادامه مطلب

میم در جام، اخگر در گریبان است پنداری

میم در جام، اخگر در گریبان است پنداری گلم در دست، آتش در نیستان است پنداری

ادامه مطلب

موی سفید صبحدم جان غافل است

موی سفید صبحدم جان غافل است قد خمیده صیقل آیینه دل است

ادامه مطلب

ماهی که عرض می دهد از فلس، مال خویش

ماهی که عرض می دهد از فلس، مال خویش محضر کند درست به خون حلال خویش

ادامه مطلب

گریه امروز به رنگ دگرم می آید

گریه امروز به رنگ دگرم می آید (دل) سوختگی از جگرم می آید بوی

ادامه مطلب

که دارم غیر خط تا از رخ او داد من گیرد؟

که دارم غیر خط تا از رخ او داد من گیرد؟ به جز گلچین که خون عندلیبان از چمن گیرد؟

ادامه مطلب

قسمت روشندلان از زندگانی کلفت است

قسمت روشندلان از زندگانی کلفت است چشمه حیوان ز آه خود نهان در ظلمت است

ادامه مطلب

عیب مردم بر هنر تا چند بگزینی، بس است

عیب مردم بر هنر تا چند بگزینی، بس است چون مگس بر عضو فاسد چند بنشینی، بس است

ادامه مطلب

عالمی از منع زینت خرم و دلشاد شد

عالمی از منع زینت خرم و دلشاد شد زین مدد خرج لباسی مملکت آباد شد

ادامه مطلب

شکرفروش مصر حلاوت زبان توست

شکرفروش مصر حلاوت زبان توست پرورده کنار نزاکت میان توست

ادامه مطلب

ساده لوحانی که رو در کنج عزلت کرده اند

ساده لوحانی که رو در کنج عزلت کرده اند وعده گاه عالمی را نام خلوت کرده اند

ادامه مطلب

ز مستی دیگران را می کنی تکلیف می نوشی

ز مستی دیگران را می کنی تکلیف می نوشی به عیب دیگران خواهی که عیب خویش را پوشی

ادامه مطلب

ز بدگویان امان خواهی، ز غیبت پاک کن لب را

ز بدگویان امان خواهی، ز غیبت پاک کن لب را به از ترک گزیدن نیست افسون مارو عقرب را

ادامه مطلب

ذات حق را چون توان در این جهان ادراک کرد؟

ذات حق را چون توان در این جهان ادراک کرد؟ در مکان چون لامکانی را توان ادراک کرد؟

ادامه مطلب

دل به صحبت ذوق خلوت دیده را در بند نیست

دل به صحبت ذوق خلوت دیده را در بند نیست این نهال خوش ثمر را حاجت پیوند نیست

ادامه مطلب

در دل معشوق جای خود ادب وا می کند

در دل معشوق جای خود ادب وا می کند بهله از کوتاه دستی بر کمر جا می کند

ادامه مطلب

داستان عمر طی شد حرف او آخر نشد

داستان عمر طی شد حرف او آخر نشد برگریزان زبان شد گفتگو آخر نشد

ادامه مطلب

حسنت هلال را به سر آسمان شکست

حسنت هلال را به سر آسمان شکست می خواست چله (را) بنشاند، کمان شکست

ادامه مطلب

چون سویداست نهان در دل شب کوکب ما

چون سویداست نهان در دل شب کوکب ما خط بیزاری صبح است سواد شب ما

ادامه مطلب

چنین از می گر آن سیب زنخدان لاله گون گردد

چنین از می گر آن سیب زنخدان لاله گون گردد سرانگشت سهیل از زخم دندان جوی خون گردد

ادامه مطلب

جای برگ گل به بستر اشک رنگینم بس است

جای برگ گل به بستر اشک رنگینم بس است شعله آواز بلبل شمع بالینم بس است

ادامه مطلب