هر که خاموش شد از اهل بیان است اینجا

(هر که خاموش شد از اهل بیان است اینجا هر که انداخت سپر تیغ زبان است اینجا)

ادامه مطلب

نوشها درج است در نیش عتاب آلودگان

نوشها درج است در نیش عتاب آلودگان پشه دارد حق بیداری به خواب آلودگان

ادامه مطلب

نخلی که سرکشی نکند پایمال باد!

نخلی که سرکشی نکند پایمال باد! خون گل پیاده به گلچین حلال باد!

ادامه مطلب

می رسد هر دم مرا از نوخطان نیش دگر

می رسد هر دم مرا از نوخطان نیش دگر ریش هیهات است گردد مرهم ریش دگر

ادامه مطلب

مخور فریب محبت ز ناله همه کس

مخور فریب محبت ز ناله همه کس مشو چو شیشه می هم پیاله همه کس

ادامه مطلب

گوش ناقص طینتان را پرده انصاف نیست

گوش ناقص طینتان را پرده انصاف نیست زین سبب در جام معنی جز می ناصاف نیست

ادامه مطلب

گر چه در راه سخن کرده است از سر پا قلم

گر چه در راه سخن کرده است از سر پا قلم سرنیارد کرد از خجلت همان بالا قلم

ادامه مطلب

کجا سرپنجه خورشید گیرد جای دست تو؟

کجا سرپنجه خورشید گیرد جای دست تو؟ به غیر از بهله دستی نیست بر بالای دست تو

ادامه مطلب

غم به آه از سینه افگار برمی آوریم

غم به آه از سینه افگار برمی آوریم ما به نیش عقرب از دل خار برمی آوریم

ادامه مطلب

عرق فشان رخ خود از شراب ساخته ای

عرق فشان رخ خود از شراب ساخته ای ستاره روی کش آفتاب ساخته ای

ادامه مطلب

صبح وصل است و مرا حال چنین می گذرد

صبح وصل است و مرا حال چنین می گذرد شب آدینه مستان به ازین می گذرد

ادامه مطلب

شانه با صد دست از بست و گشادش درهم است

شانه با صد دست از بست و گشادش درهم است قفل وسواسی که می گویند، زلف پر خم است؟

ادامه مطلب

زشت رو چون سازد از خود دور خوی زشت را؟

زشت رو چون سازد از خود دور خوی زشت را؟ لازم افتاده است خوی زشت، روی زشت را

ادامه مطلب

ز خط اندیشه نبود چهره آن سرو قامت را

ز خط اندیشه نبود چهره آن سرو قامت را نمی پوشد حجاب ابر خورشید قیامت را

ادامه مطلب

روزگاری شد دل افسرده دارم در بغل

روزگاری شد دل افسرده دارم در بغل جای دل چون لاله خون مرده دارم در بغل

ادامه مطلب

دلم چون برگ بید از حرف بی هنگام می لرزد

دلم چون برگ بید از حرف بی هنگام می لرزد چو عقل طفل بیند بر کنار بام، می لرزد

ادامه مطلب

در کهنسالی ز نسیان شکوه کفر نعمت است

در کهنسالی ز نسیان شکوه کفر نعمت است هر چه از دل می برد یاد جوانی رحمت است

ادامه مطلب

دایم دلم از دخل نفهمیده غمین است

دایم دلم از دخل نفهمیده غمین است دخلی که مرا هست درین شهر، همین است

ادامه مطلب

خط در دل روشن گهران مهر فزاید

خط در دل روشن گهران مهر فزاید در آینه ها نقش نگین راست نماید

ادامه مطلب

حسن از حجاب، غصه و تشویش می خورد

حسن از حجاب، غصه و تشویش می خورد شهباز چشم بسته دل خویش می خورد

ادامه مطلب

چه حاصل کز غزالان بزم رنگین است مجنون را؟

چه حاصل کز غزالان بزم رنگین است مجنون را؟ سگ لیلی به از آهوی مشکین است مجنون را

ادامه مطلب

چشمم ز پهلوی دل دیوانه پر شده است

چشمم ز پهلوی دل دیوانه پر شده است از دست شیشه ام دل پیمانه پر شده است

ادامه مطلب

تقصیر میانش ز خم و پیچ ندارد

تقصیر میانش ز خم و پیچ ندارد حرفی است که گویند الف هیچ ندارد

ادامه مطلب

پیر را قامت خم سوی عدم راهبرست

پیر را قامت خم سوی عدم راهبرست این کمانی است که از تیر سبکسیرترست

ادامه مطلب

بی تائمل به مقامی دل غافل نرسد

بی تائمل به مقامی دل غافل نرسد هر که نشمرده نهد گام به منزل نرسد

ادامه مطلب

به روی نرم، کار از اهل دنیا برنمی آید

به روی نرم، کار از اهل دنیا برنمی آید که بی آهن شرار از سنگ خارا برنمی آید

ادامه مطلب

بس که سرزد شکوه رزق از لب گویای تو

بس که سرزد شکوه رزق از لب گویای تو شد دل گندم دو نیم از بدگمانی های تو

ادامه مطلب

باده لعلی ز لعل و شیشه از کان خوشترست

باده لعلی ز لعل و شیشه از کان خوشترست بی تکلف شیشه می از بدخشان خوشترست

ادامه مطلب

اول و آخر الله ازان آه بود

اول و آخر الله ازان آه بود که ازو آه نصیب دل آگاه بود

ادامه مطلب

از گرانخوابی چو چشم دام آزادیم ما

از گرانخوابی چو چشم دام آزادیم ما غفلت ما نیست غفلت، خواب صیادیم ما

ادامه مطلب

از حیات آنچه ترا صرف به طاعات شود

از حیات آنچه ترا صرف به طاعات شود چون رسد وقت، شفیع همه اوقات شود

ادامه مطلب

آب حیوان با لب لعل تو خون مرده ای است

آب حیوان با لب لعل تو خون مرده ای است پیش تمکین تو حیرت آهوی رم خورده ای است

ادامه مطلب

هست با قد دو تا برگ اقامت ساختن

هست با قد دو تا برگ اقامت ساختن زیر دیوار شکسته رخت خواب انداختن

ادامه مطلب

نیست پروای کدورت دل بی کینه ما را

نیست پروای کدورت دل بی کینه ما را زنگ پیراهن تن می شود آیینه ما را

ادامه مطلب

ناز آن لبها ز خط از قدردانی می کشم

ناز آن لبها ز خط از قدردانی می کشم از سیاهی ناز آب زندگانی می کشم

ادامه مطلب

می کند آتش زبان دفع گزند خویشتن

می کند آتش زبان دفع گزند خویشتن مصرع برجسته خود باشد سپند خویشتن

ادامه مطلب

مخالفت نبود در جهان تنهایی

مخالفت نبود در جهان تنهایی من و ملازمت آستان تنهایی

ادامه مطلب

گل گلاب از هرزه خندی شد درین نیلی حصار

گل گلاب از هرزه خندی شد درین نیلی حصار خنده بیجاست برق گریه بی اختیار

ادامه مطلب

گر باغبان زکات زر گل برون کند

گر باغبان زکات زر گل برون کند باد خزان طراوت گلشن فزون کند

ادامه مطلب

کجا چشم بد از دود سپندم در گزند افتد؟

کجا چشم بد از دود سپندم در گزند افتد؟ به بخت من گره در کار آتش از سپند افتد

ادامه مطلب

غرض از خوردن می مستی بالادست است

غرض از خوردن می مستی بالادست است باده را هر که به اندازه خورد بدمست است!

ادامه مطلب

عدالت عمر جاویدان دهد فرمانروایان را

عدالت عمر جاویدان دهد فرمانروایان را سبیل خضر کن همچون سکندر آب حیوان را

ادامه مطلب

شیوه چشم کبود از چشم ها دلکشترست

شیوه چشم کبود از چشم ها دلکشترست خانه چینی نما را آب و تاب دیگرست

ادامه مطلب

سر تسلیم خرد بر خط جام است اینجا

(سر تسلیم خرد بر خط جام است اینجا آفتاب نقش بر لب بام است اینجا)

ادامه مطلب

ز نقصان گهر باشد گران خیزی بزرگان را

ز نقصان گهر باشد گران خیزی بزرگان را که خودداری میسر نیست گوهرهای غلطان را

ادامه مطلب

ز ذکر جهر مکن منع صوفیان لله

ز ذکر جهر مکن منع صوفیان لله که عاشقند به بانگ بلند برالله

ادامه مطلب

رگ جان من و آن زلف به هم پیوسته است

رگ جان من و آن زلف به هم پیوسته است پیچ و تاب من و آن سلسله با هم بسته است

ادامه مطلب

دل را ز زلف آن بت پرفن گرفته ام

دل را ز زلف آن بت پرفن گرفته ام این سنگ را ز چنگ فلاخن گرفته ام

ادامه مطلب

در علم ظاهری چه کنی عمر خود تباه؟

در علم ظاهری چه کنی عمر خود تباه؟ دل را سفید کن، چه ورق می کنی سیاه؟

ادامه مطلب

در آن محفل که برخیزد نقاب از روی گلپوشش

در آن محفل که برخیزد نقاب از روی گلپوشش سپند از جای خود برخاستن گردد فراموشش

ادامه مطلب