تا سر خود به گریبان نتوانی بردن

تا سر خود به گریبان نتوانی بردن گوی توفیق ز میدان نتوانی بردن

ادامه مطلب

پریزادی است دست آموز زلف مشکبار او

پریزادی است دست آموز زلف مشکبار او که یک دم بر زمین ننشیند از دوش و کنار او

ادامه مطلب

به می خشکی ز طبع زاهدان زایل نمی گردد

به می خشکی ز طبع زاهدان زایل نمی گردد به آب زندگانی این زمین قابل نمی گردد

ادامه مطلب

به خاموشی سرآور روزگار زندگانی را

به خاموشی سرآور روزگار زندگانی را اگر دربسته می خواهی بهشت جاودانی را

ادامه مطلب

برات رزق ترا از زراعت ایزد پاک

برات رزق ترا از زراعت ایزد پاک به خط سبز نوشته است بر صحیفه خاک

ادامه مطلب

این نه خط است سیه کرده بناگوش ترا

این نه خط است سیه کرده بناگوش ترا سایه گرد یتیمی است در گوش ترا

ادامه مطلب

اگر عزیز توان شد به آبروی کسان

اگر عزیز توان شد به آبروی کسان نماز نیز قبول است با وضوی کسان

ادامه مطلب

از روی عرقناک تو خورشید کباب است

از روی عرقناک تو خورشید کباب است آتش ز تماشای تو یک چشم پر آب است

ادامه مطلب

از تراش آن خط مشکین جلوه زان رخسار کرد

از تراش آن خط مشکین جلوه زان رخسار کرد آب تیغ این سبزه خوابیده را بیدار کرد

ادامه مطلب

یوسف از دیدن رخسار تو خودبین نشود

یوسف از دیدن رخسار تو خودبین نشود کافرست آن که ترا بیند و بی دین نشود!

ادامه مطلب

هر که با بی نسبتان گردد طرف، دیوانه است

هر که با بی نسبتان گردد طرف، دیوانه است روی گردانیدن اینجا حمله مردانه است

ادامه مطلب

نلرزد چون دل از دهشت چو برگ بیدپیران را؟

نلرزد چون دل از دهشت چو برگ بیدپیران را؟ که عینک هست میزان قیامت دوربینان را

ادامه مطلب

نجست ناوک آهی درست از شستم

نجست ناوک آهی درست از شستم به غبغب هدفی آشنا نشد دستم

ادامه مطلب

موی سفید ریشه آه ندامت است

موی سفید ریشه آه ندامت است پیری خمیرمایه چندین کدورت است

ادامه مطلب

ما را کنار و بوس توقع ز یار نیست

ما را کنار و بوس توقع ز یار نیست دریای بی قراری ما را کنار نیست

ادامه مطلب

گردون سنگدل نبود مرد جنگ ما

گردون سنگدل نبود مرد جنگ ما پروای تیغ کوه ندارد پلنگ ما

ادامه مطلب

کیم، به وادی فقر و سلوک نزدیکی

کیم، به وادی فقر و سلوک نزدیکی چو تیغ کرده قناعت به آب باریکی

ادامه مطلب

کجا اندیشه عقباست عقل ذوفنونت را؟

کجا اندیشه عقباست عقل ذوفنونت را؟ که دارد فکر نان و جامه بیرون و درونت را

ادامه مطلب

عمر گویی است سبک، قامت خم چوگانش

عمر گویی است سبک، قامت خم چوگانش که به یک زخم برون می برد از میدانش

ادامه مطلب

طول امر از دل چه خیال است برآید؟

طول امر از دل چه خیال است برآید؟ این ریشه ازین خاک محال است برآید

ادامه مطلب

شکر را نی به ناخن می کند دشنام تلخ تو

شکر را نی به ناخن می کند دشنام تلخ تو به شور حشر چشمک می زند بادام تلخ تو

ادامه مطلب

زهی ز روزن داغ تو روشنایی دلها

زهی ز روزن داغ تو روشنایی دلها شکست طرف کلاه تو مومیایی دلها

ادامه مطلب

ز شرم افزون توان گل از عذار دلستان چیدن

ز شرم افزون توان گل از عذار دلستان چیدن خوشا باغی که گل از باغبانش می توان چیدن

ادامه مطلب

ز اهل عقل همواری به مجنونان فزون تر کن

ز اهل عقل همواری به مجنونان فزون تر کن به ترخانان درگاه الهی با ادب سر کن

ادامه مطلب

دیدار یار در گره چشم بستن است

دیدار یار در گره چشم بستن است بند نقاب او ز دو عالم گسستن است

ادامه مطلب

دل از سفید گشتن مو ناامید شد

دل از سفید گشتن مو ناامید شد عالم سیه به چشمم ازین پی سفید شد

ادامه مطلب

در حفظ آن کسی که ز می بی خبر شود

در حفظ آن کسی که ز می بی خبر شود هر برگ تاک، دست دعای دگر شود

ادامه مطلب

خموش هر که شد از قیل و قال وارسته است

خموش هر که شد از قیل و قال وارسته است نمی زنند دری را که از برون بسته است

ادامه مطلب

خدنگ بی غرضان را خطا نمی باشد

خدنگ بی غرضان را خطا نمی باشد ز ترک داعیه بهتر دعا نمی باشد

ادامه مطلب

چون فروزان ز می آن آینه طلعت گردد

چون فروزان ز می آن آینه طلعت گردد آب در دیده خورشید قیامت گردد

ادامه مطلب

چند غم از دل به اشک لاله گون شوید کسی؟

چند غم از دل به اشک لاله گون شوید کسی؟ تا به کی از ساده لوحی خون به خون شوید کسی؟

ادامه مطلب

توجه نیست با دلهای سنگین عشق سرکش را

توجه نیست با دلهای سنگین عشق سرکش را نمی باشد به هم آمیزشی یاقوت و آتش را

ادامه مطلب

تا کی از عمامه خواهی کوس دانایی زدن؟

تا کی از عمامه خواهی کوس دانایی زدن؟ بر سر بازار شهرت طبل رسوایی زدن

ادامه مطلب

بیخودی فرش است در چشم و دل بی تاب ما

بیخودی فرش است در چشم و دل بی تاب ما چون ره خوابیده بیداری ندارد خواب ما

ادامه مطلب

به ماتم هر که کام خود ز افغان تلخ می سازد

به ماتم هر که کام خود ز افغان تلخ می سازد شکرخواب عدم را بر عزیزان تلخ می سازد

ادامه مطلب

به چشم مردم آگاه، این فرسوده قالبها

به چشم مردم آگاه، این فرسوده قالبها سوارانند در راه عدم افکنده مرکبها

ادامه مطلب

بر گردن است خون دو صد کشته چون منش

بر گردن است خون دو صد کشته چون منش خون خوردن است بوسه گرفتن ز گردنش

ادامه مطلب

با چهره شکسته و با چشم اشکبار

با چهره شکسته و با چشم اشکبار ته جرعه خزانم و سرجوش نوبهار

ادامه مطلب

اگر ز دست تهی، کام برنمی آید

اگر ز دست تهی، کام برنمی آید چگونه بهله برون زان کمر نمی آید؟

ادامه مطلب

از رگ ابر هوا دسته سنبل شده است

از رگ ابر هوا دسته سنبل شده است از گل و لاله زمین یک طبق گل شده است

ادامه مطلب

از تاج باج خواه فریدون حذر کنید

از تاج باج خواه فریدون حذر کنید از کاسه گدایی وارون حذر کنید

ادامه مطلب

یک سر مو منت از اخوان کم فرصت مکش

یک سر مو منت از اخوان کم فرصت مکش گر به چه باید فتاد از چشم خود منت مکش

ادامه مطلب

هر سر موی تو در کاوش دل مژگان است

هر سر موی تو در کاوش دل مژگان است خط ریحان تو گیرنده تر از قرآن است

ادامه مطلب

نمی آیی به بیداری چو در آغوش من شبها

نمی آیی به بیداری چو در آغوش من شبها رها کن تا بدزدم بوسه ای در خواب ازان لبها

ادامه مطلب

می کند عیب نمایان را هنرپرور کمال

می کند عیب نمایان را هنرپرور کمال تنگ چشمی می شود در دانه گوهر کمال

ادامه مطلب

مطرب مکن ز صافی آواز انتعاش

مطرب مکن ز صافی آواز انتعاش چون زلف بی شکن بود آواز بی خراش

ادامه مطلب

ما در جهان قرار اقامت نداده ایم

ما در جهان قرار اقامت نداده ایم چون سرو سالهاست به یک پا ستاده ایم

ادامه مطلب

گر می نمی ستانی ای زاهد ریایی

گر می نمی ستانی ای زاهد ریایی بستان ز چشم ساقی پیمانه خدایی

ادامه مطلب

کند گل جمع خود را چون تو در گلزار می آیی

کند گل جمع خود را چون تو در گلزار می آیی خیابان می کشد قد چون تو در رفتار می آیی

ادامه مطلب

قد رعنای ترا تا دید، از شرمندگی

قد رعنای ترا تا دید، از شرمندگی قمریان را سرو شد سوهان طوق بندگی

ادامه مطلب