محمد اسحق فایز
گر بی سخن از سینه برون آمده باشم
گر بی سخن از سینه برون آمده باشم دودم که ز ویرانه برون آمده باشم آسان نرسیدیم به منزلگه ات ای دوست زین راه به…
سپیده یی که افق آکنیده اش خونین، همان حماسهٔ
سپیده یی که افق آکنیده اش خونین، همان حماسهٔ خونینِ ننگِ خانهٔ ماست اگرچه پیگرش از زخمِ این زمانه پراست، چهل سال شده، مانده رویِ…
خوب دگه، از فروغ و سایه را خواندید، غزل هایی
خوب دگه، از فروغ و سایه را خواندید، غزل هایی در اوج. این زمینی را بخوانید: آیینه یی به گریهٔ من گوش می کنی می…
تبِ پروازِ شب، بر خاطرِ پروانه می ماند
تبِ پروازِ شب، بر خاطرِ پروانه می ماند به ذهنش یاد هایِ غنچه در گلخانه، می ماند ز عشقت در گرفتم، انتظاری می کشم، دیدی…
بازنده گانِ بازیی این روزگارانیم
بازنده گانِ بازیی این روزگارانیم بر آسمان داریم نگاه و زیرِ بارانیم خود مار هایِ آستینِ زنده گی، هستیم افسونگرانِ راهِ سبزِ جمله یارانیم بر…
از من پرسید دربیکاری و بی روزگاری، چه می
از من پرسید دربیکاری و بی روزگاری، چه می کنی؟ اینست پاسخ من به آن عزیز: خاطرم، گل کشته حالا باغبانی می کنم باغِ گل…
مرغِ اندوهم که کوی و آشیانم دَر گرفته
مرغِ اندوهم که کوی و آشیانم دَر گرفته شعله ها از جسم و جان ها، تاب برده، پَر گرفته آسمان دلتنگ و دودی، مثلِ شامِ…
کجا بادِ صبا آخر رساند نامه ای ما را
کجا بادِ صبا آخر رساند نامه ای ما را برایِ خاطرش بخشد”…سمرقند و بخارا را” نمی داند اگر او التجایِ خاطرِ ناشاد، نصیبِ او بگرداند…
سختی مکن که تاب و توانی نمانده است
سختی مکن که تاب و توانی نمانده است در جسمِ خسته نیمهی جانی نمانده است آیینه از غبار چه نزدایی ای عزیز کز نقشِ من…
در جوشِ خاطراتِ بدم زیر و رو شوی
در جوشِ خاطراتِ بدم زیر و رو شوی در پشتِ میزِ کافه ز سر گفت و گو شوی خاموش و تلخ رفتی و دیگر نیامدی…
پس از ماه ها خشک ذهنی
پس از ماه ها خشک ذهنی گل هایِ ریزِ دامنکت، یاد می کنم در یادِ خویش، خانه ات آباد می کنم بی خانه ام، برایِ…
با شرمساری از عاشقانه بودنش
با شرمساری از عاشقانه بودنش… در آزارِ تو می سوزم گر از من رو بگردانی درونِ مرغزارِ چشمت – آن آهو بگردانی برایم اضطراب آخر…
از زنده یاد اخوان ثالت
از زنده یاد اخوان ثالت با روزگار ما چه خوب می خواند: سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت… در این هوای سرد زمستانی،مطالعه چند باره…
مویه دارند و زار می رقصند واژه های اسیر در قاموس
مویه دارند و زار می رقصند واژه های اسیر در قاموس بستۀ اسم و مصدر و فاعل، می کشند هی نفیر در قاموس: “دست و…
کجا آخر برم ای آسمان بی آسمانی را
کجا آخر برم ای آسمان بی آسمانی را زمینِ سخت و سختی هایِ تلخِ زنده گانی را مگو، ما ناز پروردِ تنعم بوده ایم، این…
زنده گانیِ ما چو دامنِ شب، زیرِ این آسمانه دود شده
زنده گانیِ ما چو دامنِ شب، زیرِ این آسمانه دود شده تهِ چشمانِ روحِ خستۀ ما، مشت ها خورده و کبود شده کوله بارانِ کوچِ…
در جایِ پایِ شهریارِ زنده یاد، رفته ام
در جایِ پایِ شهریارِ زنده یاد، رفته ام: در هوایِ روشنایی، زندگانی می کنم فصلِ گل، در صبح گه هایِ خزانی می کنم پیشِ تاراجِ…
ترا گُم کرده ام در پشتِ آن گرد و غباری ها
ترا گُم کرده ام در پشتِ آن گرد و غباری ها ترا گُم کرده ام در دشت و کوهِ بی بهاری ها صدایت می کنم…
با سبزه و گل آمده نوروزِ خوش آیین
با سبزه و گل آمده نوروزِ خوش آیین وین هیمنهٔ حِشمت و پیروزِ خوش آیین او، آمده در جانِ طبیعت بِدَمَد دَم از ابر گهر…
از دویدن مانده ام گر، گام گام
از دویدن مانده ام گر، گام گام می شوم در راه سویت ای امید می رسم گر در برت پیرانه سر درد دوری کرده است…
مرا از من برون آور، دریدَستَم پلنگِ خود
مرا از من برون آور، دریدَستَم پلنگِ خود سرم شد سالها گرمست، بی پروا به جنگِ خود اگر چه نوبهاری داشتم، در وحشتِ توفان –…
غمی که در دلِ تو جاکند، همش خواهم، که دردِ
غمی که در دلِ تو جاکند، همش خواهم، که دردِ خاطرِ ناشادمانِ من باشد الهی! مظهرِ عشقِ تمامِ آدمیان، نشانِ تیشهٔ فرهادِ کوه کن باشد!…
دلتنگم و در چنگلِ ما و منِ خویشم
دلتنگم و در چنگلِ ما و منِ خویشم ای درد چه خواهی تو ازین حالِ پریشم در دامنِ طوفان به تقلا شده ام، باز افتاده…
حسِ مغمومِ بی تویی در من، ناله ای زارِ تختِ
حسِ مغمومِ بی تویی در من، ناله ای زارِ تختِ خواب شده نقشِ امید در سراسرِ ذهن، در تموزان شده، سراب شده ای جدا مانده…
پایهٔ تقدیر اگر سست است، تدبیر از شماست!
پایهٔ تقدیر اگر سست است، تدبیر از شماست! ای که دستانِ نیازِ ما بسویت در دعاست! ما گرفتارانِ وادی هایِ دشواری، مدام ضَجه کردیمت، صدا…
با من چه کرده ای که هوایی شده دلم
با من چه کرده ای که هوایی شده دلم پُر بیم از درایِ جدایی شده دلم شب ها نگاهِ من به درِ خانه مانده است…
از زنده جانِ مرده، منم زنده جان هنوز
از زنده جانِ مرده، منم زنده جان هنوز کاینگونه سر ز خرمنِ آوار می کشم، تا چیغِ من بلند شود تا به عرش تو ای…
من، شعرِ سوگ اندودِ خود را، یک شبی،کُشتم
من، شعرِ سوگ اندودِ خود را، یک شبی،کُشتم با خشم کوبیده سرش، با درد، با مشتم با نعشِ مرگ آمیزِ خود، چون سایه، گوییا هی…
قفس ها زنده هستند هیچ گاهی هم نمی میرند
قفس ها زنده هستند هیچ گاهی هم نمی میرند قفس ها دایم از نو زاده هستند، کی، کجا،پیرند؟ قفس ها با من از کویِ بهشتم…
دلِ من بستۀ صد ناتوانیست
دلِ من بستۀ صد ناتوانیست و گورستانِ آمالِ جوانیست زمینش مقتلِ یک عشقِ داغان شبستانِ غریبِ بی نشانیست دراو، مانده اجاقِ سردِ اتراق تپشگاهِ نفسهایِ…
خبرشدم که پیام گیرِ تان خراب شده
خبرشدم که پیام گیرِ تان خراب شده یخی که نامِ من آنجای بود، آب شده شده، ولی چه کنم پاسِ آشنایی ها هنوز مانده بر…
بینی پچق، لندغرم، چشمِ زاری ام
بینی پچق، لندغرم، چشمِ زاری ام! اوزبیکم و بلوچ و پر از بی قراری ام! پشتونِ روزگار خرابم در این قفس تا چند از گدازهٔ…
بر تلخیِ فصلِ نو جوانی، لعنت!
بر تلخیِ فصلِ نو جوانی، لعنت! بر نومیدی و کامرانی، لعنت! گر عمر بود سرایِ غم خوردن ها بر پدّرِ کلِ زندگانی، لعنت! ۶ ثور…
از کوچه هایِ زخمی و پر گرد، برخیزیم
از کوچه هایِ زخمی و پر گرد، برخیزیم زین دوزخِ بی آسمان و سرد، برخیزیم با مرده هایِ مان بگوییم یک نفس بدرود از دشت…
یک بغل بوییدمت، کابل بهار آلوده ماند
یک بغل بوییدمت، کابل بهار آلوده ماند چون بیابان کوچه هایش پر ز مشکِ سوده ماند سنبل از موهایِ تو تا ریخت بر دامانِ شب…
گورِ بابایِ قسمت و تقدیر، گورِ بابایِ جنگِ
گورِ بابایِ قسمت و تقدیر، گورِ بابایِ جنگِ کشور گیر گر نمردی در این فواره خون، دف بزن، رقص کن دوباره بمیر غیرِ آنهم تلی…
قفس آخر قفس باشد،گر از زر هست و پهناور
قفس آخر قفس باشد،گر از زر هست و پهناور نیاسایی در آن گاهی! -تبر بردار و بشکن در! اگر راهی به آزادی، نداری عاقبت روزی…
سالی که گریبانِ تورا گل زده بودم
سالی که گریبانِ تورا گل زده بودم از باغِ صفا، شاخهٔ سنبل زده بودم بالایِ دو تا جادویِ چشمانِ سیاهت گل دسته برآن خرمنِ کاکل…
حتی میانِ خانۀ خود هم مسافرم
حتی میانِ خانۀ خود هم مسافرم از بهر آنکه گفته کسی شخصِ شاعرم ژولیده ام و سکرتِ ارزان به لب کنم مردم همیشه دیده به…
بیابانی در من زاده شده است
بیابانی در من زاده شده است خشکیده تّرّک برداشته و برایِ بیداریِ گیاه و علف در من چیغ می زند: “کجایید های علفهایِ نفس سوخته…
ای درونت از دگر، ای ظاهرت از منِ من
ای درونت از دگر، ای ظاهرت از منِ من چون تو بنشستی مرا در ذروه هایِ جان و تن تو خموشی پیشِ چشمم مثلِ یک…
آرزویی غنچه بست و آرزویی گل نکرد
آرزویی غنچه بست و آرزویی گل نکرد باغِ از خون آبیاری گشته گی، سنبل نکرد آلویِ امیال و سیبِ انتظاری کاشتیم سال ها رفتند و…
یک مشت پوست و گوشتم و یک مشت استخوان
یک مشت پوست و گوشتم و یک مشت استخوان…٭ “آدم” مرا گذاشته، رفته به نا کجا کِرمِ سکوت در دهنم، می خورد زبان حتی که…
ما چه خواستیم در زمانهٔ خویش، نفسی جز برایِ
ما چه خواستیم در زمانهٔ خویش، نفسی جز برایِ آزادی! ای جهاندارِ آفرینشگر، ای گرامی خدایِ آزادی! منتظر ماندیم که بنشیند، سالها بعدِ فصلِ قربانی…
عاطفت را پشتِ شامِ خون چکان گم کرده ام
عاطفت را پشتِ شامِ خون چکان گم کرده ام کو سپیده! کو شفق! من آسمان گم کرده ام دوده هایِ رنج درمن، باد و توفان…
دلواپسِتَم، چشم و چراغِ دلِ من شو
دلواپسِتَم، چشم و چراغِ دلِ من شو! من ریشه ام ای حال و هوایم، گِلِ من شو! بیرون نروم، ساده گیِ کار همین است بیرون…
خدا، کارش شیرین کاریست، تنها ما نمی دانیم
خدا، کارش شیرین کاریست، تنها ما نمی دانیم بشر، پر از خود آزاریست، تنها ما نمی دانیم به راهش می رود آدم، برویِ شانه اش،…
بهارِ عشرتِ من روزِگارِ مهجوریست
بهارِ عشرتِ من روزِگارِ مهجوریست نصیبِ من چقدر نازنین بگو، دوریست گذشت عمرِ من و یادِ تو نرفت از دل نفس کشیدنم حالا ز رویِ…
این روز ها زخمی تر از هر جنگجو هستم
این روز ها زخمی تر از هر جنگجو هستم با خشمِ بی پایانِ خویشم، رو به رو هستم با من چه کرده زندگی، با من…
ابر شد آسمان و از پهناش، دانه دانه گلِ سپید
ابر شد آسمان و از پهناش، دانه دانه گلِ سپید، تکید بر دلِ دشتِ تشنه از باران، غنچه هایِ پُر از امید، تکید شبِ دیجور…