محمد اسحق فایز
گورِ بابایِ قسمت و تقدیر، گورِ بابایِ جنگِ
گورِ بابایِ قسمت و تقدیر، گورِ بابایِ جنگِ کشور گیر گر نمردی در این فواره خون، دف بزن، رقص کن دوباره بمیر غیرِ آنهم تلی…
قفس آخر قفس باشد،گر از زر هست و پهناور
قفس آخر قفس باشد،گر از زر هست و پهناور نیاسایی در آن گاهی! -تبر بردار و بشکن در! اگر راهی به آزادی، نداری عاقبت روزی…
سالی که گریبانِ تورا گل زده بودم
سالی که گریبانِ تورا گل زده بودم از باغِ صفا، شاخهٔ سنبل زده بودم بالایِ دو تا جادویِ چشمانِ سیاهت گل دسته برآن خرمنِ کاکل…
حتی میانِ خانۀ خود هم مسافرم
حتی میانِ خانۀ خود هم مسافرم از بهر آنکه گفته کسی شخصِ شاعرم ژولیده ام و سکرتِ ارزان به لب کنم مردم همیشه دیده به…
بیابانی در من زاده شده است
بیابانی در من زاده شده است خشکیده تّرّک برداشته و برایِ بیداریِ گیاه و علف در من چیغ می زند: “کجایید های علفهایِ نفس سوخته…
ای درونت از دگر، ای ظاهرت از منِ من
ای درونت از دگر، ای ظاهرت از منِ من چون تو بنشستی مرا در ذروه هایِ جان و تن تو خموشی پیشِ چشمم مثلِ یک…
آرزویی غنچه بست و آرزویی گل نکرد
آرزویی غنچه بست و آرزویی گل نکرد باغِ از خون آبیاری گشته گی، سنبل نکرد آلویِ امیال و سیبِ انتظاری کاشتیم سال ها رفتند و…
یک مشت پوست و گوشتم و یک مشت استخوان
یک مشت پوست و گوشتم و یک مشت استخوان…٭ “آدم” مرا گذاشته، رفته به نا کجا کِرمِ سکوت در دهنم، می خورد زبان حتی که…
ما چه خواستیم در زمانهٔ خویش، نفسی جز برایِ
ما چه خواستیم در زمانهٔ خویش، نفسی جز برایِ آزادی! ای جهاندارِ آفرینشگر، ای گرامی خدایِ آزادی! منتظر ماندیم که بنشیند، سالها بعدِ فصلِ قربانی…
عاطفت را پشتِ شامِ خون چکان گم کرده ام
عاطفت را پشتِ شامِ خون چکان گم کرده ام کو سپیده! کو شفق! من آسمان گم کرده ام دوده هایِ رنج درمن، باد و توفان…
دلواپسِتَم، چشم و چراغِ دلِ من شو
دلواپسِتَم، چشم و چراغِ دلِ من شو! من ریشه ام ای حال و هوایم، گِلِ من شو! بیرون نروم، ساده گیِ کار همین است بیرون…
خدا، کارش شیرین کاریست، تنها ما نمی دانیم
خدا، کارش شیرین کاریست، تنها ما نمی دانیم بشر، پر از خود آزاریست، تنها ما نمی دانیم به راهش می رود آدم، برویِ شانه اش،…
بهارِ عشرتِ من روزِگارِ مهجوریست
بهارِ عشرتِ من روزِگارِ مهجوریست نصیبِ من چقدر نازنین بگو، دوریست گذشت عمرِ من و یادِ تو نرفت از دل نفس کشیدنم حالا ز رویِ…
این روز ها زخمی تر از هر جنگجو هستم
این روز ها زخمی تر از هر جنگجو هستم با خشمِ بی پایانِ خویشم، رو به رو هستم با من چه کرده زندگی، با من…
ابر شد آسمان و از پهناش، دانه دانه گلِ سپید
ابر شد آسمان و از پهناش، دانه دانه گلِ سپید، تکید بر دلِ دشتِ تشنه از باران، غنچه هایِ پُر از امید، تکید شبِ دیجور…
یک رقم هستم به بندِ رنجِ بی پایانِ خویش
یک رقم هستم به بندِ رنجِ بی پایانِ خویش یک رقم با او اسیرِ خَلوتِ پنهانِ خویش او دلش شادان که خونِ من مَکَد هردم…
گریه میکردی و در من شعله ها سر می کشید
گریه میکردی و در من شعله ها سر می کشید هستیِ ناپایدارم، پاک در بر می کشید شعله ای می رفت در بادِ هوا، از…
سودایِ من آیا زچه، سودا شدنی نیست
سودایِ من آیا زچه، سودا شدنی نیست این کورگره از چه دگر وا شدنی نیست دردی که مرا هست ازین محنتِ ایام بی دارویِ دیدار…
دستانِ سردم را کجا و کی رها کردی
دستانِ سردم را کجا و کی رها کردی در کوچه هایِ بی پناهی ام صدا کردی وقتی که من گم کرده بودم رامشِ خود را…
خانه ای خون چکانِ آزادی، بغضِ پر گشته از
خانه ای خون چکانِ آزادی، بغضِ پر گشته از فغان وطنم! پیکرت دردمند و رنج آگین، زیرِ این سقفِ آسمان وطنم! سینه ات کشتِ درد…
به فهمِ سبزِ شکوهمندِ شاخه ها سوگند!
به فهمِ سبزِ شکوهمندِ شاخه ها سوگند! به نی نوایِ غریبان و کودکانِ وطن، که پا برهنه و نومید و گرسنه سرگردان، به جاده ها…
ای گلِ رویِ صبحگه، پاکی و خوش نماستی
ای گلِ رویِ صبحگه، پاکی و خوش نماستی در نفسِ امیدِ من، روشنیِ خداستی دیر مکن درین افق، پای برون بکش برآ منتظرم نمان دگر،…
آخ آخ دلتنگی
آخ آخ دلتنگی، باغِ ویران شده از پاییز را می ماند. چقدر دلتنگم، باغ پاییزم من؟ محمد اسحق فایز ۸ حمل ۱۳۹۹ کابل
یک کوچه نمانده ست به پایان سفر ها
یک کوچه نمانده ست به پایان سفر ها پایان بده ای دوست به اما و اگر ها آزرده نشینی چقدر دردِ دلت داد از سینه…
گلی دگر ز بهارانِ سبز، سر نزند!؟
گلی دگر ز بهارانِ سبز، سر نزند!؟ ز شاخِ سوخته بادام و سیب، بر نزند! هجومِ فاجعه خواند:” به جنگلِ پگهی کبوترانِ سفر کرده بال…
شده دلتنگم و از سینه برآید نفسم
شده دلتنگم و از سینه برآید نفسم بِبَرَم بر درِ یک دره و بکشا قفسم بُبَر آنجا که فغان برکشم: – “ای داد گرا!” آخ!…
در عشق در انظار چه رسوا شده ماندیم
در عشق در انظار چه رسوا شده ماندیم چون جرحهٔ ناسور دهن واشده ماندیم گرچه نرسیدیم به دلخواسته، گو، کَی زانو به بغل برده و…
حاصلِ روز و شبم در همه جا دلتنگیست
حاصلِ روز و شبم در همه جا دلتنگیست آسمان گِردِ سرم کرده به پا دلتنگیست من که پرسیده ام از علتِ این غایله ها گفت:”…
به یادت این همه بیدارم امشب
به یادت این همه بیدارم امشب حریقِ بسترِ تبدارم امشب تو در خوابی در آن غربت گرفتار من از جانِ خودم، بیزارم امشب دو چشمت…
این غزل از ماه ها پیش است و فراموش شده بود،
این غزل از ماه ها پیش است و فراموش شده بود، استقبال غزل سایه است : چه شد که آشنا کسی، به این گذر نمی…
هیچ کاری نمی توانم کرد، شانه هام رویِ ذهنِ
هیچ کاری نمی توانم کرد، شانه هام رویِ ذهنِ من بار است مغزِ من جوش میخورد از درد، گویی که آشیانِ اژدار است در خودم…
گریخته ام بروم دِه و آسمان بخرم
گریخته ام بروم دِه و آسمان بخرم کمی ستاره و مهتاب و کهکشان بخرم دلم ز دقیِ این تنگنا پریشان است برایِ بال و پرم…
صد بارمن گریخته ام از درونِ خویش
صد بارمن گریخته ام از درونِ خویش از بس که دیده ام جدلِ سرخِ گرگ و میش او می کَشد مرا که مرو زین بساطِ…
در دور دستِ ذهن
در دور دستِ ذهن.. تارَکم زخمِ صد تبر دارد، خوانده ای نقشِ آشنایش را من نیفتاده ام زپا هرکز، _کَی؟ _ کجا؟ رفتم انتهایش را…
چرا سر مانده ایدا رویِ این بالین مرگ اندود؟
چرا سر مانده ایدا رویِ این بالین مرگ اندود؟ ببینید، تا به گردون می رود از پیکرِ تان دود! ببینید ای بخواب اندر ترینان قوم،…
به استاد یحیا جواهری عزیز به امید و آرزوی
به استاد یحیا جواهری عزیز به امید و آرزوی سلامتی زودتر شان! گر پرچمِ زمانه نیابد نشان، بد است دردت اگر نهفته بماند، زبان بد…
انگار که در چشمِ تو من زُل زده باشم
انگار که در چشمِ تو من زُل زده باشم یا دست برآن حلقهٔ کاکل زده باشم دست و نگهم رنگِ نسیمیست که در ذهن از…
یادواره زنده یاد استاد زریاب
یادواره زنده یاد استاد زریاب شنیده ام به تنت رخنه کرده بیماری! خدای در دهد این دردِ خاطر آزاری! مباد آن که فلک روزِ مان…
گریبانِ خودم را می کشم، داد از خودم گیرم
گریبانِ خودم را می کشم، داد از خودم گیرم: _”چه کردی عشق با من، تو، که دل بشکسته و پیرم” نفس می سوزَدَم تا بر…
سویِ آبادیِ دل، بویِ خزانم، می رسد
سویِ آبادیِ دل، بویِ خزانم، می رسد اندوهی دارد که با بادِ وزانم، می رسد از درونِ چون اثیری، گنگ، آوایِ دگر از پر و…
در خیالت زنده گی را زرنگاری میکنم
در خیالت زنده گی را زرنگاری میکنم یادی از ایامِ شادِ سردچاری میکنم خلوتی دارم و با این آستین و دستِ پاک گر فقیرم، مشقِ…
جهان! با تلخکامی می کُشیدَم، من
جهان! با تلخکامی می کُشیدَم، من … چه جان دارم جز این “او” در درون، گو، کو؟ چه چیزی در نهان دارم مرا، دیروزم و…
برخیز مادر
برخیزمادر! برخیز مادر! _ زنده گی دارِ پریشانیست! بی تو تمامِ زنده گی بازارِ ویرانیست! بر خیز مادر این سخن با غصه می گویم: _…
این بوی زلف کیست که جان می دهد به من
این بوی زلف کیست که جان می دهد به من سایه(هوشنگ ابتهاج) “این بویِ زلفِ کیست که جان می دهد…” مرا این زخمِ دل، چگونه…
نمیدانم کجا با خود برم من دل کشالی را
نمیدانم کجا با خود برم من دل کشالی را و این من – این هماوازِ خراب و لاابالی را فتادم گرچه ازچشمت، شبانگه مویه خواهم…
گذشت ازمن بهار و گلشنی از من نروییده
گذشت ازمن بهار و گلشنی از من نروییده! بیابانِ دلم را کس، پیِ خاری نجوییده! برادرها، مرا خوراکِ گرگان گفته اند، آری که می گوید…
صد بار بادِ صبحدم آمد، بغیرِ تو
صد بار بادِ صبحدم آمد، بغیرِ تو از شب پیامِ دمبدم آمد، بغیرِ تو گویی که درد خوابِ تو را دیده بود، که – –…
درختِ سرخِ طوفان می دمد سرمایِ سوزان را
درختِ سرخِ طوفان می دمد سرمایِ سوزان را نگهدارید یاران هرمِ سبزِ نیمه روزان را! بهشتِ داغِ این نو دولتان، دیری نمی پاید خدا ازما…
چرا دریغ کُنمت دیگر، غزل که در تو فراوان بود
چرا دریغ کُنمت دیگر، غزل که در تو فراوان بود به بیت هایِ تو پاک وصاف، درخششِ دُر و مرجان بود شکوهِ واژه و آبادی…
به حالِ ابترِ ما، گریه شاد می خندد
به حالِ ابترِ ما، گریه شاد می خندد ستاره شب زده تا بامداد می خندد غمت شکوفه زده در دلی که خانهٔ توست جنون گرفته…