مثنوی های احمد پروین
طعم خورشید
طعم خورشید طعم خورشید و عطر باران داشت بوسه هایی که بر لبم می کاشت چشمهایش روایت شب بود باغ صد گل و غنچه لب…
رقص آتش
رقص آتش رقص آتش در دلم افتاده است شعله ها در محفلم افتاده است اندکی خوردم ، می نابم گرفت روی بالشت خدا خوابم گرفت…
خواهش
خواهش نفسم توی گیسوانش رفت نرم و بی باک و مست و بازیگوش داغ داغ است شرح این بازی تن من کوره ایست دائم جوش…
نبض عشقم را
نبض عشقم را آشتی کن آشنای آسمان امشب از دیوار بی در خسته ام کنج یک سلول بی در در بدر باز کن هر بند…
خلوت لوت
خلوت لوت اندوه نهفته دارم ای دوست صد درد نگفته دارم ای دوست در هاله ای از سکوت غرقم در خلوت خوب لوت غرقم ای…
مرد شبگرد
مرد شبگرد باز روزی دیگر و دردی دگر قصه های مرد شبگردی دگر باز من با غصه ای بی انتها مانده در تشویش و حیرانی…
اسارت
اسارت هر کجا دانه هست دامی هست ای کبوتر کمی مواظب باش خوش خیالی نکن نگو صیاد از ترحم غذا بریزد کاش دانه خال یار…
باور
باور وقتی آن ماه می زند چشمک مثل خورشید میشوم…اما پشت ابر بهانه چون برود مثل شب می شوم شب یلدا می رمد از دلم…
نیایش
نیایش بوی تردید می دهد دستم چون می آید به ادعای قنوت در زبانم نیایشی جاری مرغ جانم به شاخۀ هپروت پشت خم کرده ام…
جنجال
جنجال حال من هم بهتر از حال تو نیست خانه ام خالی ز جنجال تو نیست من پریشانم پریشان زاده ام هی فریب دوست خوردم…