مثنوی صغیر دل – حزین لاهیجی
شبی در نشابور مأوای من
شبی در نشابور مأوای من به تقدیر فرمانده ذوالمنن سرتربت پاک عطار بود دلم آگه و دیده بیدار بود مراقب نشستم چو نیمی ز شب…
شنیدم فریدون با فر و هوش
شنیدم فریدون با فر و هوش نیاسود چشمش، شب از درد گوش به خاصان چنین گفت در بامداد که امشب سزای مرا، گوش داد همانا…
اشارت به سلوک سبیل عجز و مسکینی و ترک خودی و خودبینی
اشارت به سلوک سبیل عجز و مسکینی و ترک خودی و خودبینی اگر بنده را سربلندی رسد ز مسکینی و مستمندی رسد ز خودبینی، ابلیس…
شنیدم که رندی به امّید سود
شنیدم که رندی به امّید سود پدر مرده ای را پسر خوانده بود طمع دوخت چشمش به مال یتیم پسر را بپرورد رند لئیم چو…
آهنگ پرده سازی نیاز به زبان بی زبانی و برگ و ساز راه حجاز
آهنگ پرده سازی نیاز به زبان بی زبانی و برگ و ساز راه حجاز خدایا دلی ده حقیقت شناس زبانی سزاوار حمد و سپاس مرا…
شنیدم که سگ سیرتی از گزند
شنیدم که سگ سیرتی از گزند خیو بر رخ حق پرستی فکند چوگل برشکفت و غنیمت شناخت مگر شبنمی زیب گلبرگ ساخت کف دست بر…
به معروف کرخی، یکی داد پند
به معروف کرخی، یکی داد پند که با رشته انبان جو را ببند که حالی برآیند موران ازا خاک نمایند انبانت از دانه پاک برآشفت…
کام بخشی خامهٔ حکمت نگار به یاد خلاصهٔ ادوار و نقاوهٔ اخیار والد بزرگوار حشره الله مع الاطهار
کام بخشی خامهٔ حکمت نگار به یاد خلاصهٔ ادوار و نقاوهٔ اخیار والد بزرگوار حشره الله مع الاطهار عطارد مرا گشته آموزگار به توصیف علّامهٔ…
اشارت به عدل و انصاف و ترک جور و اعتساف
اشارت به عدل و انصاف و ترک جور و اعتساف میازار تا می توانی کسی که پرزورتر از تو دیدم بسی برآورد گیتی از ایشان…
کنون یاد می آیدم آن زمان
کنون یاد می آیدم آن زمان که شوق آتش افروز شد در نهان مرا کرد، درد طلب بی قرار جهان هفت خوان و دل اسفندیار…
اشارت به کلام هدایت نظام عارف عالی مقام که گفت کن بالخیر موصوفاً لا للخیر وصافاً
اشارت به کلام هدایت نظام عارف عالی مقام که گفت کن بالخیر موصوفاً لا للخیر وصافاً نشستیم با هم به خاک یمن من و عارفی…
گذشتم به شب زنده داری سحر
گذشتم به شب زنده داری سحر ز صحرانشینان آن بوم و بر چو مجنون در آن دشت تنها نشین در اطراف او بود روشن، زمین…
ختم کلام و انسجام مرام
ختم کلام و انسجام مرام حزین از سخن گستری لب ببند نیِ خامه افکن به طاق بلند سراسر جهان پر ز گفتار توست زبان آوری…
مثنوی صفیر دل
مثنوی صفیر دل ثناهای شایسته دلدار را سپاس فراوان ز ما، یار را ثنایی که عالی سپاسان کنند سپاسی که یزدان شناسان کنند به عجز…
جبین سایی خامه بر آستان عشق
جبین سایی خامه بر آستان عشق چه سان مدحت عشق سازم رقم؟ شکافد ز نامش زبان چون قلم در اینجا قلم حکمت اندیش نیست که…
فرود آمد از تخت شاهی قباد
فرود آمد از تخت شاهی قباد که عمر است کاه و اجل تندباد بیاراست پیرایه بخش جهان سریر کیانی به نوشیروان جوان بود شهزادهٔ شیرگیر…
حکایت طفلی که ماری در دست داشت و تشبیه دنیا به آن
حکایت طفلی که ماری در دست داشت و تشبیه دنیا به آن یکی طفل دیدم به شوق و شعف که از ابلهی داشت ماری به…
نخل بندی این دلگشا چمن به ستایش خاقان سخن
نخل بندی این دلگشا چمن به ستایش خاقان سخن قلم اوّلین زادهٔ قدرت است نگارندهٔ دفتر حکمت است بدایع پدید آمد از حرف کن مؤثّر…
حکایت
حکایت من و زشت رویی به عزم حجاز گرفتیم در پیش راه دراز نبستی ز لهو و سقط دم زدن زبان را به یک چشم…
مناجات
مناجات خدایا به جاه خداوندیت که بخشی مقام رضامندیت طمع نیست از کشت بی حاصلم به خشنودیت کار دارد دلم بسی شرمسارم ز نفس فضول…
تذکر این حدیث مصطفی که الدّال علی الخیر کفاعله
تذکر این حدیث مصطفی که الدّال علی الخیر کفاعله سرم بود در جیب فکرت شبی به گوشم رسید از لبی یا ربی اثر کرد بانگ…
نمودم سوال از قوی پنجه ای
نمودم سوال از قوی پنجه ای چه پیش آمدت کاین چنین رنجه ای؟ تو را دیده بودم ازین پیشتر زبون بود در پنجه ات شیر…
دو کس را سر جنگ بود و ستیز
دو کس را سر جنگ بود و ستیز به هم کرده دندان و چنگال تیز یکی زان دو، سامان پیکار کرد قبا جوشن و خود…
نیایش سرور عرش مسیر، نخستین نقش تقدیر، وسیلهٔ کارگاه ایجاد رابطهٔ مبدأ و معاد سلام الله علیه و علی آله الامجاد
نیایش سرور عرش مسیر، نخستین نقش تقدیر، وسیلهٔ کارگاه ایجاد رابطهٔ مبدأ و معاد سلام الله علیه و علی آله الامجاد دل و دیده ها…
ستم پیشه ای را ببستند سخت
ستم پیشه ای را ببستند سخت که بیدادگر بود، برگشته بخت عبور من افتاد از آن رهگذار که گرگ دژم بود در گیر و دار…
نهادیم پای سفر در طریق
نهادیم پای سفر در طریق سفر کرده ای چند، با هم رفیق به شهری رسیدیم از رودبار که بودند از ظلم والی فگار قضا درد…
سفیر خامهٔ بلند صریر به هوش افزایی مرزبانان حکمت پذیر
سفیر خامهٔ بلند صریر به هوش افزایی مرزبانان حکمت پذیر چنین است فرمان که حق را نهان نشاید نمودن ز فرماندهان نماینده راه خیر و…
یکی با کهنسال رنجورگفت
یکی با کهنسال رنجورگفت که دادی به میراث خور مال مفت به صد عجز و زاری ز خواهندگان دربغ آمدت قرص نانی از آن ندادی…
سیه دل امیری، شبی خفت مست
سیه دل امیری، شبی خفت مست سحر بر سرش سقف ایوان نشست به کیفر کمر بست استیزه اش نیامد برون استخوان ریزه اش فقیری در…
یکی طعن و تشنیع می زد بسی
یکی طعن و تشنیع می زد بسی به آزاد مرد حقیقت رسی سخن چین، سخن ها به او باز گفت از آن ژاژخایی چوگل برشکفت…