درین ریاض کسی خوشه اش دو سر دارد

درین ریاض کسی خوشه اش دو سر دارد که غیر اشک دگر دانه ای نمی کارد ازان ز عمر ابد کامیاب شد ابلیس که سر…

ادامه مطلب

در چشم پاکبازان آن دلنواز پیداست

در چشم پاکبازان آن دلنواز پیداست آیینه صاف چون شد آیینه ساز پیداست غیر از خدا که هرگز در فکر او نبودی هر چیز از…

ادامه مطلب

خوشدلی فرش است در هر جا شراب و ساز هست

خوشدلی فرش است در هر جا شراب و ساز هست غم نگردد گرد آن محفل که غم پرداز هست در صدف گوهر جدا باشد ز…

ادامه مطلب

خرقه ای دوختم از داغ جنون بر تن خویش

خرقه ای دوختم از داغ جنون بر تن خویش نیست یک تن به تمامی چو من اندر فن خویش سر مینای می و همت او…

ادامه مطلب

حاجت از خاک مراد در میخانه طلب

(حاجت از خاک مراد در میخانه طلب دم همت ز لب خامش پیمانه طلب) (مشرق گوهر جودست کف ابر بهار هر چه خواهد دلت از…

ادامه مطلب

چند زور آرد جنون بر من، گریبان نیستم

چند زور آرد جنون بر من، گریبان نیستم چند بی تابی کنم، آه غریبان نیستم عهد خوبانم که می غلطم در آغوش شکست شمع صبحم…

ادامه مطلب

جهان را تار و پود هستی از موج خطر باشد

جهان را تار و پود هستی از موج خطر باشد کف این بحر خون آشام از مغز گهر باشد منه دل بر وفای چرخ کجرو…

ادامه مطلب

تیغ کوه همتم، دامن ز صحرا می کشم

تیغ کوه همتم، دامن ز صحرا می کشم می روم تا اوج استغنا، دگر وا می کشم تا دهن بازست چون پیمانه می نوشم شراب…

ادامه مطلب

تا دل از زلفش جدایی کرد از جان سیر شد

تا دل از زلفش جدایی کرد از جان سیر شد نافه تا افتاد دور از ناف آهو پیر شد روزی لب تشنگان را می دهد…

ادامه مطلب

پیش ارباب خرد رسم تکلف باب است

پیش ارباب خرد رسم تکلف باب است در خرابات مغان ترک ادب آداب است عاشق صادق و پروای ملامت، هیهات صبح در سینه خود چاک…

ادامه مطلب

به لب از شوق صدره بیش جان نامه می آید

به لب از شوق صدره بیش جان نامه می آید که حرفی از دهانش بر زبان خامه می آید نمی دانم به پایان چون برم…

ادامه مطلب

به این عنوان اگر قامت کشد سرو دلارایت

به این عنوان اگر قامت کشد سرو دلارایت نماید طوق قمری جلوه خلخال در پایت نخواهی از گزیدن مانع دندان من گشتن اگر دانی چه…

ادامه مطلب

باز دارم نعل در آتش ز پیکان دگر

باز دارم نعل در آتش ز پیکان دگر می کند در سینه کاوش تیر مژگان دگر کشته آن دست و بازویم که در میدان عشق…

ادامه مطلب

ای لعل تو جان بخش ترا ز عیسی مشرب

(ای لعل تو جان بخش ترا ز عیسی مشرب چشم تو فریبنده تر از لولی مشرب) (در خار و گل دهر به یک چشم نظر…

ادامه مطلب

آنچه آن روی لطیف از سایه مژگان کشید

آنچه آن روی لطیف از سایه مژگان کشید کی عذار ماه مصر از سیلی اخوان کشید؟ عاشقان را از تمتع مانعی جز شرم نیست در…

ادامه مطلب

اشک از گرمی آه دل من گلگون است

اشک از گرمی آه دل من گلگون است طره آه من از سلسله مجنون است سرو آورده خطی سبز ز دیوان قضا کز جهان دست…

ادامه مطلب

از دیده حیرت زده چون آب نریزد؟

از دیده حیرت زده چون آب نریزد؟ از دست چسان آینه سیماب نریزد؟ در کلبه من از پی آسایش (من) چرخ گورنگ ز خاکستر سنجاب…

ادامه مطلب

آب بر آتش هر بی سر و پا افشاند

آب بر آتش هر بی سر و پا افشاند چون رسد نوبت ما، دست به ما افشاند من که بر نکهت پیراهن او دارم چشم…

ادامه مطلب

همان خشک است مژگان گر به خوناب دگر غلطد

همان خشک است مژگان گر به خوناب دگر غلطد نگردد رشته تر چندان که در آب گهر غلطد که بیرون می دهد راز گلوسوز محبت…

ادامه مطلب

هر کس که از رخ تو نظر آب می دهد

هر کس که از رخ تو نظر آب می دهد خرمن به برق و خانه به سیلاب می دهد در خون یک جهان دل بی…

ادامه مطلب

نمی کشد دل غمگین به صبحگاه مرا

نمی کشد دل غمگین به صبحگاه مرا که دل ز چهره خندان شود سیاه مرا ز هرزه خندی گل پاکشیدم از گلزار در گشاده نهد…

ادامه مطلب

ناله ام ناخن به داغ عندلیبان می زند

ناله ام ناخن به داغ عندلیبان می زند گریه گرم من آتش در گلستان می زند شمع پا در دامن فانوس پیچید و هنوز شوق…

ادامه مطلب

می بده ساقی که از فیض شراب صبحگاه

می بده ساقی که از فیض شراب صبحگاه نور می بارد ز روی آفتاب صبحگاه نقد انجم را به یک جام صبوحی می دهد خوب…

ادامه مطلب

مردم از افسردگی ای بخت چشمی باز کن

مردم از افسردگی ای بخت چشمی باز کن گریه را آگاه گردان، ناله را آواز کن ای که می بخشی به گلچینان کلید باغ را…

ادامه مطلب

لبش به ظاهر اگر حرف شکرین دارد

لبش به ظاهر اگر حرف شکرین دارد ز خط سبز همان زهر در نگین دارد عجب که پشت زمین خم چو آسمان نشود ز منتی…

ادامه مطلب

گرم نصیحت دل دیوانه خودیم

گرم نصیحت دل دیوانه خودیم سنگیم و در کمینگه پیمانه خودیم همت بلند مرتبه از آبروی ماست ما خوشه چین خرمن بی دانه خودیم

ادامه مطلب

کو می که اختیار خرد را به او دهم؟

کو می که اختیار خرد را به او دهم؟ مستانه دست خویش به دست سبو دهم بر هر طرف که می نگرم حشر آرزوست زلف…

ادامه مطلب

کاکل او درهم است از شورش سودای خویش

کاکل او درهم است از شورش سودای خویش از پریشانی ندارد زلف او پروای خویش نشأه مستی ز عمر جاودانی خوشترست خضر و آب زندگانی،…

ادامه مطلب

فروغ عارضت پروانه سازد شمع بالین را

فروغ عارضت پروانه سازد شمع بالین را پر پرواز گردد چشم شوخت خواب سنگین را ز تاراج هوسناکان بود ایمن گلستانت که شرمت پای خواب…

ادامه مطلب

عشقبازان چو جلای نظر پاک دهند

عشقبازان چو جلای نظر پاک دهند منصب برق جهانسوز به خاشاک دهند مفلسم، حوصله ناز خریدارم نیست می فروشم به بهای دل اگر خاک دهند…

ادامه مطلب

شوربختی ز دو چشم تر ما می بارد

شوربختی ز دو چشم تر ما می بارد تلخکامی ز لب ساغر ما می بارد از دم تیغ تو آسوده دلان محرومند این رگ ابر…

ادامه مطلب

سرو از قد تو کسب رعونت کند هنوز

سرو از قد تو کسب رعونت کند هنوز خورشید از عذار تو حیرت کند هنوز از جوش بلبلان نفس دام تنگ شد صیاد من ز…

ادامه مطلب

ستاره سحر عشق چشم بیدارست

ستاره سحر عشق چشم بیدارست غبار لشکر غم ناله شرربارست دلی که نیست در او شور عشق، ناقوس است رگی که نیست در او پیچ…

ادامه مطلب

زبان شانه درازست بر سر عالم

زبان شانه درازست بر سر عالم به این که خدمت زلف تو حق شمشادست جفای چرخ فلک را هم از تو می دانم که شوخ…

ادامه مطلب

ز رخسار تو خونها در دل گل می توان کردن

ز رخسار تو خونها در دل گل می توان کردن ز زلفت حلقه ها در گوش سنبل می توان کردن ز بس خون جگر مکتوب…

ادامه مطلب

رهروان چون بر میان دامان استغنا زنند

رهروان چون بر میان دامان استغنا زنند هر چه پیش آید به غیر از دوست، پشت پا زنند با گناه ما چه سازد آتش دوزخ،…

ادامه مطلب

راه نشاط بر دل دیوانه بسته ایم

راه نشاط بر دل دیوانه بسته ایم ما راه آشنایی بیگانه بسته ایم از چشم زخم توبه مبادا شکسته دل عهدی که ما به شیشه…

ادامه مطلب

دلبستگیی با دل بی کینه نداریم

دلبستگیی با دل بی کینه نداریم آن روز دل از ماست که در سینه نداریم ای صافدلان عیب مرا فاش بگویید ما روی دل امید…

ادامه مطلب

درگذشت از خاکساری دشمن از آزار من

درگذشت از خاکساری دشمن از آزار من شد حصار عافیت کوتاهی دیوار من سخت جانی داردم از شکوه گردون خموش خنده کبک است شور سیل…

ادامه مطلب

در چشم و دل پاک ز دنیا خبری نیست

در چشم و دل پاک ز دنیا خبری نیست در عالم حیرت ز تماشا خبری نیست آسوده بود سرو ز بی طاقتی آب این سر…

ادامه مطلب

خون به جوشم ز خط غالیه گون می آید

خون به جوشم ز خط غالیه گون می آید این بهاری است کز او بوی جنون می آید عشق را خلوت خاصی است که از…

ادامه مطلب

خطر از قاطعان راه، رهبر بیشتر دارد

خطر از قاطعان راه، رهبر بیشتر دارد که پیرو پیش رو از پیشرو دایم سیر دارد منم کز سوختن دود از نهادم برنمی خیزد وگرنه…

ادامه مطلب

چون گل پی رنگینی دستار نباشم

چون گل پی رنگینی دستار نباشم چون آب روان تشنه رفتار نباشم اشکم که به هر تنگ نظر گرم نجوشم آهم که به هر سردنفس…

ادامه مطلب

چه حاجت است به می لعل سیر رنگ ترا؟

چه حاجت است به می لعل سیر رنگ ترا؟ نظر به پرتو خورشید نیست رنگ ترا دم از ثبات قدم می زند ز ساده دلی…

ادامه مطلب

جلوه ای مستانه زان گلگون قبا می خواستم

جلوه ای مستانه زان گلگون قبا می خواستم زان گلستان یک نسیم آشنا می خواستم با گواهان لباسی دعوی خون باطل است ورنه خون خود…

ادامه مطلب

ترسم که مرا عشق به مردی نرساند

ترسم که مرا عشق به مردی نرساند دل را به شفاخانه دردی نرساند امشب نفسم مضطرب از سینه برون رفت بر آینه حسن تو گردی…

ادامه مطلب

تا عشق هست ناله به فریاد می رسد

تا عشق هست ناله به فریاد می رسد تا هست آتشی مدد باد می رسد ای تیشه کامرانی خسرو ز حد گذشت زورت همین به…

ادامه مطلب

پرده بر حسن عمل از دامن تر می کشم

پرده بر حسن عمل از دامن تر می کشم چون صدف دامان تر در آب گوهر می کشم مهر گل را بر گلاب انداختن کار…

ادامه مطلب

به کوی عشق زاهد دشمن ناموس می گردد

به کوی عشق زاهد دشمن ناموس می گردد اگر زاغ آید اینجا غیرت طاوس می گردد خوشا بخت گلستانی که صید خود کند ما را…

ادامه مطلب

بس که تند و تلخ و خشم آلود آن بدخو نشست

بس که تند و تلخ و خشم آلود آن بدخو نشست چین چو جوهر عاقبت بر تیغ آن ابرو نشست رو به دیوار آورد هر…

ادامه مطلب