متفرقات – صائب تبریزی
چو شبنم آن که دل خویش با صفا سازد
چو شبنم آن که دل خویش با صفا سازد ز گرد بالش خورشید متکا سازد عبث به کینه ما گرم می شود دشمن سموم را…
چند دارم در بغل پنهان دل افسرده را؟
چند دارم در بغل پنهان دل افسرده را؟ چند در فانوس دارم این چراغ مرده را؟ سیر گلشن بی دماغان را نمی آرد به حال…
جوش سخن من بود از جذبه مردان
جوش سخن من بود از جذبه مردان هر خام مرا بر سر گفتار نیارد دلوی که چهل کس نتوانند کشیدن یک کس چه خیال است…
ترخنده از عرق به می ناب زد رخت
ترخنده از عرق به می ناب زد رخت باز این چه نقش بود که بر آب زد رخت یاقوت های راز نهان رنگ باختند زین…
تا چند ناگواری از اندازه بگذرد؟
تا چند ناگواری از اندازه بگذرد؟ اوقات در شکنجه خمیازه بگذرد شایسته هزار شبیخون کوتهی است عمری که چون خمار به خمیازه بگذرد
بی نگاه من نشد در عشق معشوقی تمام
بی نگاه من نشد در عشق معشوقی تمام صحبت فرهاد آدم کرد سنگ خاره را
به گوشه قفس از آشیانه قانع باش
به گوشه قفس از آشیانه قانع باش نه ای حریف میان، با کرانه قانع باش مریض مصلحت خویش را نمی داند به تلخ و شور…
بس که بر رویم غبار کلفت از هر سو نشست
بس که بر رویم غبار کلفت از هر سو نشست گرد از تمثال من آیینه را بر رو نشست تیر آه خاکساران را نمی باشد…
بازآ که بی تو رنگ نیاید به روی گل
بازآ که بی تو رنگ نیاید به روی گل در جیب غنچه زنگ برآورد بوی گل در گلستان حسن تو از جوش عندلیب تنگ است…
ای صبا احوال ما با پاسبان او بگو
ای صبا احوال ما با پاسبان او بگو اشتیاق سجده را با آستان او بگو هر کجا آن شاخ گل را ناز بگشاید کمر شکوه…
امید وقت خوش از جمع دیوان داشتم، غافل
امید وقت خوش از جمع دیوان داشتم، غافل که تصحیح دواوین، خونی اوقات من گردد!
ازان پیوسته می لرزد دل از پاس قدم ما را
ازان پیوسته می لرزد دل از پاس قدم ما را که ناموس سپاهی هست بر سر چون علم ما را شکست دشمن عاجز دلی از…
از خواب، چشم شوخ تو سنگین نمی شود
از خواب، چشم شوخ تو سنگین نمی شود در زیر ابر برق به تمکین نمی شود تلخی پذیر باش که بی آب تلخ و شور…
هیچ کس بی گوشمال روزگار آدم نشد
هیچ کس بی گوشمال روزگار آدم نشد غوطه تا در خون نزد شمشیر صاحب دم نشد نیست گوهر را به از گرد یتیمی کسوتی از…
نیست ناخن در کف و مشکل گشایی می کنم
نیست ناخن در کف و مشکل گشایی می کنم کار عالم را به این بی دست و پایی می کنم نیست مانند سپند از سوختن…
نگه دارد خدا آن سیمتن را از گزند ما!
نگه دارد خدا آن سیمتن را از گزند ما! که اخگر در گریبان دارد آتش از سپند ما ز گیرودار ما آسوده باش ای آهوی…
میان نور و ظلمت عالمی دارم، نمی دانم
میان نور و ظلمت عالمی دارم، نمی دانم که شامم صبح یا صبح امیدم شام می گردد به گمنامی قناعت کن دل روشن اگر خواهی…
من آن بخت از کجا دارم که با او همسفر گردم؟
من آن بخت از کجا دارم که با او همسفر گردم؟ زهی دولت اگر در رهگذارش پی سپر گردم همان خجلت کشم، با عمر جاویدان…
مرا به نیم تبسم خراب کرد و گذشت
مرا به نیم تبسم خراب کرد و گذشت نگاه گرم عنان را به خواب کرد و گذشت فغان که دولت پا در رکاب خوبی را…
گنج در ویرانه من مار ارقم می شود
گنج در ویرانه من مار ارقم می شود زعفران در سینه من ریشه غم می شود از عصای خود خطر دارند کوران وقت جنگ بی…
گریه ما دل به طوفان می دهد
گریه ما دل به طوفان می دهد ناله ما جان به افغان می دهد بلبلان را داغ دارد باغبان کاو سزای هرزه گویان می دهد
کند چه نشو و نما دانه زمین گیری
کند چه نشو و نما دانه زمین گیری که در گذار ندیده است ابر تصویری مبرهن است ز شبنم ربایی خورشید که در بساط فلک…
کاوش مژگان او از بس که دست انداز کرد
کاوش مژگان او از بس که دست انداز کرد صفحه آیینه را چون سینه شهباز کرد چون نگردد آب حیوان در مذاق خضر تلخ؟ تیغ…
غم روزی نخورد هر که دلش آزاده است
غم روزی نخورد هر که دلش آزاده است روزی اهل تو کل همه جا آماده است جان روشن ندهد تن به کدورت، چه کند تیرگی…
عجب نباشد اگر دل ز آسمان بگریزد
عجب نباشد اگر دل ز آسمان بگریزد که تیر راست رو از صحبت کمان بگریزد گل حمایت (و) مظلوم پروری است شجاعت وگرنه گرگ چرا…
شود رد خلایق هر که را الله می خواهد
شود رد خلایق هر که را الله می خواهد نگردد گرد گوهر هیچ کس تا شاه می خواهد به عیاری توان جان بردن از دست…
سرزلف سخن آن روز به دستم دادند
سرزلف سخن آن روز به دستم دادند که به هر مو چو سر زلف شکستم دادند پرده دیده من کاغذ سوزن زده شد تا سر…
زهی رخ تو نموداری از بهشت خدا
زهی رخ تو نموداری از بهشت خدا نهال قد تو برهان عالم بالا گرفته راهی عشق از ملال خاطر ماست حباب در گره افکنده کار…
ز کویت رفتم و الماس طاقت بر جگر بستم
ز کویت رفتم و الماس طاقت بر جگر بستم تو با اغیار خوش بنشین که من بار سفر بستم همان بهتر که روگردان شوم از…
ز حیرت بهره عاشق ز خوبان بیشتر باشد
ز حیرت بهره عاشق ز خوبان بیشتر باشد ازین گلشن گل آن چیند که دستش زیر سر باشد نمی گیرد عنان قرب هدف تیر سبکرو…
رنگ من کرده به بال و پر عنقا پرواز
رنگ من کرده به بال و پر عنقا پرواز نیست ممکن که به چندین بط می آید باز می شود صاحب آوازه ز یکدستی، شعر…
دور قدح را مه تمام ندارد
دور قدح را مه تمام ندارد روشنی ماه این دوام ندارد بر لب کوثر شکسته است سبویش هر که به کف وقت صبح جام ندارد…
دل روبرو به خنجر مژگان چرا شود
دل روبرو به خنجر مژگان چرا شود با برق، خار دست و گریبان چرا شود؟ جان داد صبح بر سر یک خنده خنک دندان کس…
در گلشن وجود ره بوالفضول نیست
در گلشن وجود ره بوالفضول نیست برگ خزان رسیده او بی اصول نیست داغ است عشق از دل بی آرزوی من خون می خورد کریم…
در جوش خلق کعبه حاجات گم شده است
در جوش خلق کعبه حاجات گم شده است در توبه شکسته خرابات گم شده است آن طفل مشربیم که در مشت خاک ما بس گوهر…
خیال زلف او در دیده خونبار می زیبد
خیال زلف او در دیده خونبار می زیبد خرام موج در دامان دریا بار می زیبد ز پیش چشم دل بردن، به زیر چشم دل…
خالش بلای جان ز خط مشکبار شد
خالش بلای جان ز خط مشکبار شد پرهیز ازان ستاره که دنباله دار شد انصاف نیست سوختن از تشنگی مرا کز خون من عقیق لبت…
چون غنچه گر زبان تو با دل موافق است
چون غنچه گر زبان تو با دل موافق است بر کاینات از ته ل خنده لایق است در وقت صبح چرخ نفس راست می کند…
چنان ز ساده دلی ها رمیده ام ز کتاب
چنان ز ساده دلی ها رمیده ام ز کتاب که بوی خون به مشامم رسید ز سرخی باب! تمام شب به خیال تو عشق می…
جمعی که سر خویش به فتراک تو بستند
جمعی که سر خویش به فتراک تو بستند چندان که به گردش بود این دایره، هستند شد پنجه سیمین تو در مهد، نگارین از رشته…
ترا که خط بناگوش ابجد نازست
ترا که خط بناگوش ابجد نازست چه وقت توبه حسن کرشمه پردازست؟ دو چشم واله قربانیان پس از تسلیم دو شاهدست که انجام به ز…
تا چند ز رسوا شدن راز توان سوخت؟
تا چند ز رسوا شدن راز توان سوخت؟ از بی تهی اشک نظرباز توان سوخت مردیم درین خانه دلگیر قفس، چند از شوق هم آغوشی…
بی سبب بر سرم ای عربده ساز آمده ای
بی سبب بر سرم ای عربده ساز آمده ای از دل من چه به جا مانده که باز آمده ای؟ ز ره صبر چه پوشم،…
به دل علاقه نداریم تا به جان چه رسد
به دل علاقه نداریم تا به جان چه رسد گذشته ایم ز خود تا به دیگران چه رسد فقیر را ز غنی کاهش است قسمت…
به آه سرد دل خود دو نیم باید کرد
به آه سرد دل خود دو نیم باید کرد چو غنچه خنده به روی نسیم باید کرد ندا کند به زبان بریده زلف ایاز که…
ای فتنه از سپاه تو تیری ز ترکشی
ای فتنه از سپاه تو تیری ز ترکشی از خنده تو شور قیامت نمکچشی میدان بی قراری ما را کنار نیست دل یک سپندو عشق…
امروز حسن خط به رخ او مسلم است
امروز حسن خط به رخ او مسلم است یاقوت از شکسته آن زلف، درهم است در چشم داغ من که به ماتم نشسته است هر…
از ما به گفتگو دل و جان می توان گرفت
از ما به گفتگو دل و جان می توان گرفت این ملک را به تیغ زبان می توان گرفت ما را بس است گوشه ابروی…
از چمن رفتی و گل با حسرت بسیار ماند
از چمن رفتی و گل با حسرت بسیار ماند چشم بلبل در پی آن طره دستار ماند روی حرف طوطیان هر چند با آیینه است…