متفرقات – صائب تبریزی
از کجی ناخنه دیده انور گردی
از کجی ناخنه دیده انور گردی راست شو راست که سرو لب کوثر گردی نعل نان است در آتش ز پی گرسنگان چه ضرورست پی…
از خط به مهربانی ما بدگمان مشو
از خط به مهربانی ما بدگمان مشو ما با لبت نمک به حرامی نخورده ایم
یک سر زلف تو در چین و یکی ماچین است
یک سر زلف تو در چین و یکی ماچین است چشم بد دور ازان ملک که حدش این است ترسم از دور به چشمش بخورند…
هر که چشم رغبت از نظاره مرغوب بست
هر که چشم رغبت از نظاره مرغوب بست بر دل آسوده راه یک جهان آشوب بست از زلیخای هوس بگریز کاین بی آبرو تهمت آلودگی…
نی اگر از دل پررخنه صدایی نزند
نی اگر از دل پررخنه صدایی نزند راه عشاق ترا هیچ نوایی نزند می زند مار به هر عضو، ولی نی ماری است که به…
نغمه و گفتار خوش ارواح را بال و پرند
نغمه و گفتار خوش ارواح را بال و پرند گر به صورت رهزنند اما به معنی رهبرند گل ز شبنم، شبنم از گل یافت چندین…
می بی خبر از نرگس شهلای تو ریزد
می بی خبر از نرگس شهلای تو ریزد خمیازه نمکسود ز لبهای تو ریزد در گوش صدف جای کند از بن دندان هر نکته که…
مصفا چون شود دل در غبار تن نمی گنجد
مصفا چون شود دل در غبار تن نمی گنجد که چون شد صیقلی آیینه در گلخن نمی گنجد به هم پیچید خرسندی زبان شکوه ما…
ماه از حجاب روی تو پروین عرق کند
ماه از حجاب روی تو پروین عرق کند آیینه را شکوه جمال تو شق کند اسکندرست اگر چه بود در لباس فقر هر کس که…
گل ز تیغ غمزه اش در خاک و خون غلطیده است
گل ز تیغ غمزه اش در خاک و خون غلطیده است چشم خورشید از غبار خط او ترسیده است اشک ما در چشم دارد گرد…
گر چنین ابروی او ره می زند اصحاب را
گر چنین ابروی او ره می زند اصحاب را رفته رفته طاق نسیان می کند محراب را از شبیخون حوادث عشقبازان غافلند می کند خون…
کسی که کاوش عشقی درون خود دارد
کسی که کاوش عشقی درون خود دارد همیشه باده لعلی ز خون خود دارد به آتش دگری خشمگین نمی سوزد فتیله داغ پلنگ از درون…
قطع امید ازان زلف دوتا نتوان کرد
قطع امید ازان زلف دوتا نتوان کرد دامن دولت جاوید رها نتوان کرد قاصد و نامه و پیغام نمی خواهد عشق در حرم پیروی قبله…
غبار خط چو به عزم نبرد می خیزد
غبار خط چو به عزم نبرد می خیزد ز آب چشمه خورشید گرد می خیزد ستاره در قدم او سپند می سوزد سبکروی که چو…
طبیب پست فطرت خلق را رنجور می خواهد
طبیب پست فطرت خلق را رنجور می خواهد گدای دوربین فرزند خود را کور می خواهد کمال حسن رسوایی تقاضا می کند، ورنه گل این…
شکست حال پریشان ما چه فایده دارد؟
(شکست حال پریشان ما چه فایده دارد؟ خرابی دل ویران ما چه فایده دارد؟) (بگیر دامنش ای اشک (و) چاره سازی (ما) کن همین گرفتن…
ستم به خویش ز کوتاهی زبان کردیم
ستم به خویش ز کوتاهی زبان کردیم به هر چه شکر نکردیم، یاد آن کردیم بنای خانه به دوشی بلندکرده ماست قفس نبود که ما…
زلف مشکین تو سر در دامن محشر نهاد
زلف مشکین تو سر در دامن محشر نهاد خط گستاخ تو لب را بر لب کوثر نهاد برنمی خیزد ز شور حشر، یارب بخت من…
ز عشق افزون تمنای دل خودکام می گردد
ز عشق افزون تمنای دل خودکام می گردد ز خورشید قیامت این ثمرها خام می گردد ز همواری نگین تا نامور گردید دانستم که هر…
روز قسمت چون ادا فهمی به ابرو داده اند
روز قسمت چون ادا فهمی به ابرو داده اند دلربایی را به آن چشم سخنگو داده اند از کسی پروا ندارد دیده گستاخ من در…
رفت ایام جوانی، شوق در جانم نماند
رفت ایام جوانی، شوق در جانم نماند هایهوی عندلیبان در گلستانم نماند از پشیمانی سخن در عهد پیری می زنم لب به دندان می گزم…
دم گر چه پیش آینه عالم نمی زند
دم گر چه پیش آینه عالم نمی زند آیینه پیش عارض او دم نمی زند از پنبه داغ ما نرود زنده در کفن از بخیه…
دل به منت ز من آن یار جفاکیش گرفت
دل به منت ز من آن یار جفاکیش گرفت گل به رغبت نتوان از کف درویش گرفت کم خود گیر که انگشت نما می گردد…
در کار عشق سعی چو فرهاد می کنم
در کار عشق سعی چو فرهاد می کنم مشق جنون به خامه فولاد می کنم تا فکر کرده است مرا بر سخن سوار در کوه…
داغ سودای ترا بر دل بی کینه نهند
داغ سودای ترا بر دل بی کینه نهند گوهری را که عزیزست به گنجینه نهند بی تو جمعی که نظر آب دهند از گلزار تشنگانند…
خنک آن دل که ز وسواس تمنا گذرد
خنک آن دل که ز وسواس تمنا گذرد دامن افشان چو نسیم از سر دنیا گذرد در دل سنگ توان رخنه به همواری کرد رشته…
حجاب بی زبانم رخصت گفتار می خواهد
حجاب بی زبانم رخصت گفتار می خواهد برات بوسه ای زان لعل شکربار می خواهد به حسن بی زوال خویشتن بسیار می نازی گل شبنم…
چه شد دگر که فغان از دلم خروش کشید؟
چه شد دگر که فغان از دلم خروش کشید؟ لباس عافیتم دست غم ز دوش کشید کمان حسن که در بند ماه کنعان بود خط…
چرخ در گردش بود تا دل به جای خود بود
چرخ در گردش بود تا دل به جای خود بود شوق در راه است تا منزل به جای خود بود از شکست شیشه درهم نشکند…
جان چون کمال یافت به جانانه می رسد
جان چون کمال یافت به جانانه می رسد انگور چون رسید به میخانه می رسد طوفان کند شراب در آن سر که مغز نیست فیض…
تار و پود فلک از ناله پیچیده ماست
تار و پود فلک از ناله پیچیده ماست پیله اطلس گردون دل غم دیده ماست نظر همت ما وسعت دیگر دارد آسمان مردمک چشم جهان…
تا به چند از گریه آزار دل جیحون دهم؟
(تا به چند از گریه آزار دل جیحون دهم؟ از دعای بی اثر دردسر گردون دهم) (آشیانی می توانم ساخت در کنج قفس گر ز…
بی تو بر من شش جهت چون خانه زنبور شد
بی تو بر من شش جهت چون خانه زنبور شد چار دیوار عناصر تنگنای گور شد از سر مشق جنون افتاده بودم سالها نوخطی دیدم…
به جای قطره باران به کشت طالع ما
به جای قطره باران به کشت طالع ما ز آسمان ستم پیشه مور می آید
بر سر گردون گل انجم سرشک ما زده است
بر سر گردون گل انجم سرشک ما زده است باده گلرنگ ما گل بر سر مینا زده است کیست مجنون تا بود در ناتوانی همچو…
با بخت تیره کوکب ما را چه اعتبار؟
با بخت تیره کوکب ما را چه اعتبار؟ در روز ابر، بال هما را چه اعتبار؟ در کوی دوست نرخ دل از خاک کمترست در…
اهل دعوی خط به حرف اهل معنی می کشند
اهل دعوی خط به حرف اهل معنی می کشند این سگان با آهوان گردن به دعوی می کشند نیست حسن و عشق را از یکدگر…
آغاز خط آن شوخ به عشاق رحیم است
آغاز خط آن شوخ به عشاق رحیم است در آخر بازار، فروشنده کریم است از جلوه بیاسا که ز بیداد خزان سرو آزاد ازان است…
از شرم عشق دیده خونبار بسته ایم
از شرم عشق دیده خونبار بسته ایم سدی میان دیده و دیدار بسته ایم جز آه، تخم سوخته را نیست خوشه ای ما دل عبث…
آخر غبار خط تو گرد کساد شد
آخر غبار خط تو گرد کساد شد جوهر به چشم آینه موی زیاد شد هر عاشقی که شیوه وارستگی شناخت چون بنده گریخته بی اعتماد…
وقت شد تا لشکر خط ماه تا ماهی کشد
وقت شد تا لشکر خط ماه تا ماهی کشد ماجرای دل به زلف او به کوتاهی کشد هر کجا حرفی ازان چاک گریبان بگذرد قصه…
هر که را می نگری شکوه ز قسمت دارد
هر که را می نگری شکوه ز قسمت دارد جز دل ما که به ناداده قناعت دارد قد موزون ترا نیست به مشاطه نیاز مصرع…
نهال قامت او کی مرا از خاک بردارد؟
نهال قامت او کی مرا از خاک بردارد؟ که چون نقش قدم افتاده ای در هر گذر دارد شدم خاک و نیامد بر سر خاکم…
ناله من بزم عشرت را مصیبتخانه کرد
ناله من بزم عشرت را مصیبتخانه کرد اشک شور من نمک در دیده پیمانه کرد تازه شد زخم هواداران، مگر باد صبا زلف مشکین ترا…
می خرامید و صبوح از می بی غش زده بود
می خرامید و صبوح از می بی غش زده بود لاله ای بود که سر از دل آتش زده بود ای مه عید کجا گم…
مس وجود مرا درد کیمیا باشد
مس وجود مرا درد کیمیا باشد طلای بی غش من درد بی دوا باشد حصار عافیت من شده است درویشی دعای جوشن من نقش بوریا…
ما داغ جنون را به سویدا نفروشیم
ما داغ جنون را به سویدا نفروشیم یک ناله زنجیر به دنیا نفروشیم تنگ است سواد نظر مردم عالم تا جنس فراوان نشود ما نفروشیم
گل روی تو چو شبنم نگران ساخت مرا
گل روی تو چو شبنم نگران ساخت مرا خار در پیرهن چشم تر انداخت مرا سرکشی از نمد فقر نکردم، به چه جرم سایه بال…
گر تو با هر خار و خس خواهی چو گل افروختن
گر تو با هر خار و خس خواهی چو گل افروختن از چراغ غیرتم (گل) می کند واسوختن ما چو گل با سینه صد چاک…
کسی را از بزرگان می رسد نخوت به درویشان
کسی را از بزرگان می رسد نخوت به درویشان که بر مبلغ فزاید از تواضع آنچه کم سازد