از کجی ناخنه دیده انور گردی

از کجی ناخنه دیده انور گردی راست شو راست که سرو لب کوثر گردی نعل نان است در آتش ز پی گرسنگان چه ضرورست پی…

ادامه مطلب

از خط به مهربانی ما بدگمان مشو

از خط به مهربانی ما بدگمان مشو ما با لبت نمک به حرامی نخورده ایم

ادامه مطلب

یک سر زلف تو در چین و یکی ماچین است

یک سر زلف تو در چین و یکی ماچین است چشم بد دور ازان ملک که حدش این است ترسم از دور به چشمش بخورند…

ادامه مطلب

هر که چشم رغبت از نظاره مرغوب بست

هر که چشم رغبت از نظاره مرغوب بست بر دل آسوده راه یک جهان آشوب بست از زلیخای هوس بگریز کاین بی آبرو تهمت آلودگی…

ادامه مطلب

نی اگر از دل پررخنه صدایی نزند

نی اگر از دل پررخنه صدایی نزند راه عشاق ترا هیچ نوایی نزند می زند مار به هر عضو، ولی نی ماری است که به…

ادامه مطلب

نغمه و گفتار خوش ارواح را بال و پرند

نغمه و گفتار خوش ارواح را بال و پرند گر به صورت رهزنند اما به معنی رهبرند گل ز شبنم، شبنم از گل یافت چندین…

ادامه مطلب

می بی خبر از نرگس شهلای تو ریزد

می بی خبر از نرگس شهلای تو ریزد خمیازه نمکسود ز لبهای تو ریزد در گوش صدف جای کند از بن دندان هر نکته که…

ادامه مطلب

مصفا چون شود دل در غبار تن نمی گنجد

مصفا چون شود دل در غبار تن نمی گنجد که چون شد صیقلی آیینه در گلخن نمی گنجد به هم پیچید خرسندی زبان شکوه ما…

ادامه مطلب

ماه از حجاب روی تو پروین عرق کند

ماه از حجاب روی تو پروین عرق کند آیینه را شکوه جمال تو شق کند اسکندرست اگر چه بود در لباس فقر هر کس که…

ادامه مطلب

گل ز تیغ غمزه اش در خاک و خون غلطیده است

گل ز تیغ غمزه اش در خاک و خون غلطیده است چشم خورشید از غبار خط او ترسیده است اشک ما در چشم دارد گرد…

ادامه مطلب

گر چنین ابروی او ره می زند اصحاب را

گر چنین ابروی او ره می زند اصحاب را رفته رفته طاق نسیان می کند محراب را از شبیخون حوادث عشقبازان غافلند می کند خون…

ادامه مطلب

کسی که کاوش عشقی درون خود دارد

کسی که کاوش عشقی درون خود دارد همیشه باده لعلی ز خون خود دارد به آتش دگری خشمگین نمی سوزد فتیله داغ پلنگ از درون…

ادامه مطلب

قطع امید ازان زلف دوتا نتوان کرد

قطع امید ازان زلف دوتا نتوان کرد دامن دولت جاوید رها نتوان کرد قاصد و نامه و پیغام نمی خواهد عشق در حرم پیروی قبله…

ادامه مطلب

غبار خط چو به عزم نبرد می خیزد

غبار خط چو به عزم نبرد می خیزد ز آب چشمه خورشید گرد می خیزد ستاره در قدم او سپند می سوزد سبکروی که چو…

ادامه مطلب

طبیب پست فطرت خلق را رنجور می خواهد

طبیب پست فطرت خلق را رنجور می خواهد گدای دوربین فرزند خود را کور می خواهد کمال حسن رسوایی تقاضا می کند، ورنه گل این…

ادامه مطلب

شکست حال پریشان ما چه فایده دارد؟

(شکست حال پریشان ما چه فایده دارد؟ خرابی دل ویران ما چه فایده دارد؟) (بگیر دامنش ای اشک (و) چاره سازی (ما) کن همین گرفتن…

ادامه مطلب

ستم به خویش ز کوتاهی زبان کردیم

ستم به خویش ز کوتاهی زبان کردیم به هر چه شکر نکردیم، یاد آن کردیم بنای خانه به دوشی بلندکرده ماست قفس نبود که ما…

ادامه مطلب

زلف مشکین تو سر در دامن محشر نهاد

زلف مشکین تو سر در دامن محشر نهاد خط گستاخ تو لب را بر لب کوثر نهاد برنمی خیزد ز شور حشر، یارب بخت من…

ادامه مطلب

ز عشق افزون تمنای دل خودکام می گردد

ز عشق افزون تمنای دل خودکام می گردد ز خورشید قیامت این ثمرها خام می گردد ز همواری نگین تا نامور گردید دانستم که هر…

ادامه مطلب

روز قسمت چون ادا فهمی به ابرو داده اند

روز قسمت چون ادا فهمی به ابرو داده اند دلربایی را به آن چشم سخنگو داده اند از کسی پروا ندارد دیده گستاخ من در…

ادامه مطلب

رفت ایام جوانی، شوق در جانم نماند

رفت ایام جوانی، شوق در جانم نماند هایهوی عندلیبان در گلستانم نماند از پشیمانی سخن در عهد پیری می زنم لب به دندان می گزم…

ادامه مطلب

دم گر چه پیش آینه عالم نمی زند

دم گر چه پیش آینه عالم نمی زند آیینه پیش عارض او دم نمی زند از پنبه داغ ما نرود زنده در کفن از بخیه…

ادامه مطلب

دل به منت ز من آن یار جفاکیش گرفت

دل به منت ز من آن یار جفاکیش گرفت گل به رغبت نتوان از کف درویش گرفت کم خود گیر که انگشت نما می گردد…

ادامه مطلب

در کار عشق سعی چو فرهاد می کنم

در کار عشق سعی چو فرهاد می کنم مشق جنون به خامه فولاد می کنم تا فکر کرده است مرا بر سخن سوار در کوه…

ادامه مطلب

داغ سودای ترا بر دل بی کینه نهند

داغ سودای ترا بر دل بی کینه نهند گوهری را که عزیزست به گنجینه نهند بی تو جمعی که نظر آب دهند از گلزار تشنگانند…

ادامه مطلب

خنک آن دل که ز وسواس تمنا گذرد

خنک آن دل که ز وسواس تمنا گذرد دامن افشان چو نسیم از سر دنیا گذرد در دل سنگ توان رخنه به همواری کرد رشته…

ادامه مطلب

حجاب بی زبانم رخصت گفتار می خواهد

حجاب بی زبانم رخصت گفتار می خواهد برات بوسه ای زان لعل شکربار می خواهد به حسن بی زوال خویشتن بسیار می نازی گل شبنم…

ادامه مطلب

چه شد دگر که فغان از دلم خروش کشید؟

چه شد دگر که فغان از دلم خروش کشید؟ لباس عافیتم دست غم ز دوش کشید کمان حسن که در بند ماه کنعان بود خط…

ادامه مطلب

چرخ در گردش بود تا دل به جای خود بود

چرخ در گردش بود تا دل به جای خود بود شوق در راه است تا منزل به جای خود بود از شکست شیشه درهم نشکند…

ادامه مطلب

جان چون کمال یافت به جانانه می رسد

جان چون کمال یافت به جانانه می رسد انگور چون رسید به میخانه می رسد طوفان کند شراب در آن سر که مغز نیست فیض…

ادامه مطلب

تار و پود فلک از ناله پیچیده ماست

تار و پود فلک از ناله پیچیده ماست پیله اطلس گردون دل غم دیده ماست نظر همت ما وسعت دیگر دارد آسمان مردمک چشم جهان…

ادامه مطلب

تا به چند از گریه آزار دل جیحون دهم؟

(تا به چند از گریه آزار دل جیحون دهم؟ از دعای بی اثر دردسر گردون دهم) (آشیانی می توانم ساخت در کنج قفس گر ز…

ادامه مطلب

بی تو بر من شش جهت چون خانه زنبور شد

بی تو بر من شش جهت چون خانه زنبور شد چار دیوار عناصر تنگنای گور شد از سر مشق جنون افتاده بودم سالها نوخطی دیدم…

ادامه مطلب

به جای قطره باران به کشت طالع ما

به جای قطره باران به کشت طالع ما ز آسمان ستم پیشه مور می آید

ادامه مطلب

بر سر گردون گل انجم سرشک ما زده است

بر سر گردون گل انجم سرشک ما زده است باده گلرنگ ما گل بر سر مینا زده است کیست مجنون تا بود در ناتوانی همچو…

ادامه مطلب

با بخت تیره کوکب ما را چه اعتبار؟

با بخت تیره کوکب ما را چه اعتبار؟ در روز ابر، بال هما را چه اعتبار؟ در کوی دوست نرخ دل از خاک کمترست در…

ادامه مطلب

اهل دعوی خط به حرف اهل معنی می کشند

اهل دعوی خط به حرف اهل معنی می کشند این سگان با آهوان گردن به دعوی می کشند نیست حسن و عشق را از یکدگر…

ادامه مطلب

آغاز خط آن شوخ به عشاق رحیم است

آغاز خط آن شوخ به عشاق رحیم است در آخر بازار، فروشنده کریم است از جلوه بیاسا که ز بیداد خزان سرو آزاد ازان است…

ادامه مطلب

از شرم عشق دیده خونبار بسته ایم

از شرم عشق دیده خونبار بسته ایم سدی میان دیده و دیدار بسته ایم جز آه، تخم سوخته را نیست خوشه ای ما دل عبث…

ادامه مطلب

آخر غبار خط تو گرد کساد شد

آخر غبار خط تو گرد کساد شد جوهر به چشم آینه موی زیاد شد هر عاشقی که شیوه وارستگی شناخت چون بنده گریخته بی اعتماد…

ادامه مطلب

وقت شد تا لشکر خط ماه تا ماهی کشد

وقت شد تا لشکر خط ماه تا ماهی کشد ماجرای دل به زلف او به کوتاهی کشد هر کجا حرفی ازان چاک گریبان بگذرد قصه…

ادامه مطلب

هر که را می نگری شکوه ز قسمت دارد

هر که را می نگری شکوه ز قسمت دارد جز دل ما که به ناداده قناعت دارد قد موزون ترا نیست به مشاطه نیاز مصرع…

ادامه مطلب

نهال قامت او کی مرا از خاک بردارد؟

نهال قامت او کی مرا از خاک بردارد؟ که چون نقش قدم افتاده ای در هر گذر دارد شدم خاک و نیامد بر سر خاکم…

ادامه مطلب

ناله من بزم عشرت را مصیبتخانه کرد

ناله من بزم عشرت را مصیبتخانه کرد اشک شور من نمک در دیده پیمانه کرد تازه شد زخم هواداران، مگر باد صبا زلف مشکین ترا…

ادامه مطلب

می خرامید و صبوح از می بی غش زده بود

می خرامید و صبوح از می بی غش زده بود لاله ای بود که سر از دل آتش زده بود ای مه عید کجا گم…

ادامه مطلب

مس وجود مرا درد کیمیا باشد

مس وجود مرا درد کیمیا باشد طلای بی غش من درد بی دوا باشد حصار عافیت من شده است درویشی دعای جوشن من نقش بوریا…

ادامه مطلب

ما داغ جنون را به سویدا نفروشیم

ما داغ جنون را به سویدا نفروشیم یک ناله زنجیر به دنیا نفروشیم تنگ است سواد نظر مردم عالم تا جنس فراوان نشود ما نفروشیم

ادامه مطلب

گل روی تو چو شبنم نگران ساخت مرا

گل روی تو چو شبنم نگران ساخت مرا خار در پیرهن چشم تر انداخت مرا سرکشی از نمد فقر نکردم، به چه جرم سایه بال…

ادامه مطلب

گر تو با هر خار و خس خواهی چو گل افروختن

گر تو با هر خار و خس خواهی چو گل افروختن از چراغ غیرتم (گل) می کند واسوختن ما چو گل با سینه صد چاک…

ادامه مطلب

کسی را از بزرگان می رسد نخوت به درویشان

کسی را از بزرگان می رسد نخوت به درویشان که بر مبلغ فزاید از تواضع آنچه کم سازد

ادامه مطلب