حجاب بی زبانم رخصت گفتار می خواهد

حجاب بی زبانم رخصت گفتار می خواهد برات بوسه ای زان لعل شکربار می خواهد به حسن بی زوال خویشتن بسیار می نازی گل شبنم…

ادامه مطلب

چه شد دگر که فغان از دلم خروش کشید؟

چه شد دگر که فغان از دلم خروش کشید؟ لباس عافیتم دست غم ز دوش کشید کمان حسن که در بند ماه کنعان بود خط…

ادامه مطلب

چرخ در گردش بود تا دل به جای خود بود

چرخ در گردش بود تا دل به جای خود بود شوق در راه است تا منزل به جای خود بود از شکست شیشه درهم نشکند…

ادامه مطلب

جان چون کمال یافت به جانانه می رسد

جان چون کمال یافت به جانانه می رسد انگور چون رسید به میخانه می رسد طوفان کند شراب در آن سر که مغز نیست فیض…

ادامه مطلب

تار و پود فلک از ناله پیچیده ماست

تار و پود فلک از ناله پیچیده ماست پیله اطلس گردون دل غم دیده ماست نظر همت ما وسعت دیگر دارد آسمان مردمک چشم جهان…

ادامه مطلب

تا به چند از گریه آزار دل جیحون دهم؟

(تا به چند از گریه آزار دل جیحون دهم؟ از دعای بی اثر دردسر گردون دهم) (آشیانی می توانم ساخت در کنج قفس گر ز…

ادامه مطلب

بی تو بر من شش جهت چون خانه زنبور شد

بی تو بر من شش جهت چون خانه زنبور شد چار دیوار عناصر تنگنای گور شد از سر مشق جنون افتاده بودم سالها نوخطی دیدم…

ادامه مطلب

به جای قطره باران به کشت طالع ما

به جای قطره باران به کشت طالع ما ز آسمان ستم پیشه مور می آید

ادامه مطلب

بر سر گردون گل انجم سرشک ما زده است

بر سر گردون گل انجم سرشک ما زده است باده گلرنگ ما گل بر سر مینا زده است کیست مجنون تا بود در ناتوانی همچو…

ادامه مطلب

با بخت تیره کوکب ما را چه اعتبار؟

با بخت تیره کوکب ما را چه اعتبار؟ در روز ابر، بال هما را چه اعتبار؟ در کوی دوست نرخ دل از خاک کمترست در…

ادامه مطلب

اهل دعوی خط به حرف اهل معنی می کشند

اهل دعوی خط به حرف اهل معنی می کشند این سگان با آهوان گردن به دعوی می کشند نیست حسن و عشق را از یکدگر…

ادامه مطلب

آغاز خط آن شوخ به عشاق رحیم است

آغاز خط آن شوخ به عشاق رحیم است در آخر بازار، فروشنده کریم است از جلوه بیاسا که ز بیداد خزان سرو آزاد ازان است…

ادامه مطلب

از شرم عشق دیده خونبار بسته ایم

از شرم عشق دیده خونبار بسته ایم سدی میان دیده و دیدار بسته ایم جز آه، تخم سوخته را نیست خوشه ای ما دل عبث…

ادامه مطلب

آخر غبار خط تو گرد کساد شد

آخر غبار خط تو گرد کساد شد جوهر به چشم آینه موی زیاد شد هر عاشقی که شیوه وارستگی شناخت چون بنده گریخته بی اعتماد…

ادامه مطلب

وقت شد تا لشکر خط ماه تا ماهی کشد

وقت شد تا لشکر خط ماه تا ماهی کشد ماجرای دل به زلف او به کوتاهی کشد هر کجا حرفی ازان چاک گریبان بگذرد قصه…

ادامه مطلب

هر که را می نگری شکوه ز قسمت دارد

هر که را می نگری شکوه ز قسمت دارد جز دل ما که به ناداده قناعت دارد قد موزون ترا نیست به مشاطه نیاز مصرع…

ادامه مطلب

نهال قامت او کی مرا از خاک بردارد؟

نهال قامت او کی مرا از خاک بردارد؟ که چون نقش قدم افتاده ای در هر گذر دارد شدم خاک و نیامد بر سر خاکم…

ادامه مطلب

ناله من بزم عشرت را مصیبتخانه کرد

ناله من بزم عشرت را مصیبتخانه کرد اشک شور من نمک در دیده پیمانه کرد تازه شد زخم هواداران، مگر باد صبا زلف مشکین ترا…

ادامه مطلب

می خرامید و صبوح از می بی غش زده بود

می خرامید و صبوح از می بی غش زده بود لاله ای بود که سر از دل آتش زده بود ای مه عید کجا گم…

ادامه مطلب

مس وجود مرا درد کیمیا باشد

مس وجود مرا درد کیمیا باشد طلای بی غش من درد بی دوا باشد حصار عافیت من شده است درویشی دعای جوشن من نقش بوریا…

ادامه مطلب

ما داغ جنون را به سویدا نفروشیم

ما داغ جنون را به سویدا نفروشیم یک ناله زنجیر به دنیا نفروشیم تنگ است سواد نظر مردم عالم تا جنس فراوان نشود ما نفروشیم

ادامه مطلب

گل روی تو چو شبنم نگران ساخت مرا

گل روی تو چو شبنم نگران ساخت مرا خار در پیرهن چشم تر انداخت مرا سرکشی از نمد فقر نکردم، به چه جرم سایه بال…

ادامه مطلب

گر تو با هر خار و خس خواهی چو گل افروختن

گر تو با هر خار و خس خواهی چو گل افروختن از چراغ غیرتم (گل) می کند واسوختن ما چو گل با سینه صد چاک…

ادامه مطلب

کسی را از بزرگان می رسد نخوت به درویشان

کسی را از بزرگان می رسد نخوت به درویشان که بر مبلغ فزاید از تواضع آنچه کم سازد

ادامه مطلب

قسم به شمع تجلی که پرتوش ازلی است

قسم به شمع تجلی که پرتوش ازلی است که عشق تازه عذاران بهار زنده دلی است عزیزدار دل پاره پاره ما را که شمع را…

ادامه مطلب

عیدست مرگ دست به هستی فشانده را

عیدست مرگ دست به هستی فشانده را پروای باد نیست چراغ نشانده را دل را ز اختلا گرانان سبک برآر دریاب زود این ته دیوار…

ادامه مطلب

صفای عارضش ته جرعه بر مهتاب می ریزد

صفای عارضش ته جرعه بر مهتاب می ریزد لبش بیهوشدارو در شراب ناب می ریزد نمی دانم چه خصمی با نوای بلبلان دارد که شبنم…

ادامه مطلب

شکار جذبه توفیق شد گریبانم

شکار جذبه توفیق شد گریبانم دگر چه خار تواند گرفت دامانم؟ به کوی دوست رسیدم ز راه ساده دلی ز جیب کعبه برآورد سر بیابانم…

ادامه مطلب

سخن چو هر دو لب او به یکدگر می خورد

سخن چو هر دو لب او به یکدگر می خورد چو رشته غوطه به سرچشمه گهر می خورد سفر گزین که به چشم جهان شوی…

ادامه مطلب

زلفت ز کجا و ز کجا سلسله مشک

زلفت ز کجا و ز کجا سلسله مشک یک تار ز زلف تو و صد قافله مشک شب تا سحر از سلسله جنبانی زلفی در…

ادامه مطلب

ز سرنوشت قضا احتراز نتوان کرد

ز سرنوشت قضا احتراز نتوان کرد گره به ناخن از ابروی باز نتوان کرد مرا ز عالم تکلیف عشق بیرون برد چو دل به جای…

ادامه مطلب

روزگاری است که پایم ز چمن کوتاه است

روزگاری است که پایم ز چمن کوتاه است دست امیدم ازان سیب ذقن کوتاه است بی حجابانه به بزم آمد و مستانه نشست گل بچینید…

ادامه مطلب

رخسار تو شاداب تر از لاله طورست

رخسار تو شاداب تر از لاله طورست شبنم گل سیراب ترا دیده شورست بسیار به از صحبت ابنای زمان است در مشرب من، خلوت اگر…

ادامه مطلب

دلم ز سینه به آن زلف تابدار گریخت

(دلم ز سینه به آن زلف تابدار گریخت ز چارموجه غم در دهان مار گریخت) (خوشا کسی که ازین سایه های پا به رکاب به…

ادامه مطلب

دل بی خیال طایر شهپر بریده است

دل بی خیال طایر شهپر بریده است بی فکر روح پای به دامن کشیده است معیار آرمیدگی مجلس است شمع تا دل بجاست وضع جهان…

ادامه مطلب

در غلط می افکند هر دم سپند بزم را

در غلط می افکند هر دم سپند بزم را عکس رخسارت ز بس آیینه را افروخته است

ادامه مطلب

داستان عمر طی شد حرف او آخر نشد

داستان عمر طی شد حرف او آخر نشد برگریزان زبان شد، گفتگو آخر نشد شد به هم پیچیده طومار حیات جاودان داستان زلف بی پایان…

ادامه مطلب

خلد تسخیر دل اهل محبت نکند

خلد تسخیر دل اهل محبت نکند برق در بوته خاشاک اقامت نکند کرد دلگیر سفرپای گرانخواب، مرا هیچ کس با قلم کند کتابت نکند!

ادامه مطلب

حسن خط پرده فهمیدن مضمون گردد

حسن خط پرده فهمیدن مضمون گردد کسی آگاه ز مضمون خطش چون گردد مصرع سرو به تقطیع چه حاجت دارد؟ الف از صنعت مشاطه چه…

ادامه مطلب

چه شیرینی است با لبهای آن شیرین پسر یارب

چه شیرینی است با لبهای آن شیرین پسر یارب که پیغام زبانی را کند مکتوب سربسته!

ادامه مطلب

چاره خاک نشینان به قضا ساختن است

چاره خاک نشینان به قضا ساختن است پیش شمشیر حوادث سپر انداختن است دامن از خلق کشیدن گل شهرت طلبی است این بساطی است که…

ادامه مطلب

تیغ دو دم بود لب خندان به چشم من

تیغ دو دم بود لب خندان به چشم من شاخ گل است زخم نمایان به چشم من گشته است از نظاره آن سرو جامه زیب…

ادامه مطلب

تبسمی که دهد یار ازان دهن جان است

تبسمی که دهد یار ازان دهن جان است میی که بوسه بر آن لب زد آب حیوان است دمی که بی سخن عاشقی است شمشیرست…

ادامه مطلب

پیش رویش چون کنم منع از گرستن دیده را؟

پیش رویش چون کنم منع از گرستن دیده را؟ چون کنم در شیشه این سیماب آتش دیده را؟ در سر آن زلف بی بخت رسا…

ادامه مطلب

بهار می گذرد، سیر گلستانی کن

بهار می گذرد، سیر گلستانی کن به آشیان چه فرو رفته ای، فغانی کن مباد خیره شود آرزوی خام طمع به وقت خواب گل بوسه…

ادامه مطلب

به خودسازی بدل کن ای سیه دل خانه سازی را

به خودسازی بدل کن ای سیه دل خانه سازی را که جز گرد کدورت نیست حاصل خاکبازی را هدف از تیر باران سینه پر رخنه…

ادامه مطلب

بر سر خوان امل دست هوس می بندم

بر سر خوان امل دست هوس می بندم در شکرزار، پر و بال مگس می بندم شوق در هیچ مقامی نکند آسایش در گلستانم و…

ادامه مطلب

آیینه ات ز چشم بدان بی صفا شده است

آیینه ات ز چشم بدان بی صفا شده است خاکستر سپند، جلای تو می دهد

ادامه مطلب

اول علاج ما به نگاه کشند کن

اول علاج ما به نگاه کشند کن آنگاه غیر را هدف نوشخند کن از صد یکی به سوز نهانی نمی رسد ای کمتر از سپند،…

ادامه مطلب

آشیان بلبلان پر گل شد از جوش بهار

آشیان بلبلان پر گل شد از جوش بهار خوش وصالی قسمت بلبل شد از جوش بهار از در گلشن به دشواری برون می آورد بس…

ادامه مطلب