متفرقات – صائب تبریزی
دام امید در ره ایام بسته ایم
دام امید در ره ایام بسته ایم در رهگذار سیل ز خس دام بسته ایم بر دست روزگار روان است حکم ما تا لب ز…
خود را به عشق کم ز خودی متهم مکن
خود را به عشق کم ز خودی متهم مکن آیینه هست، بر نگه خود ستم مکن عشق است و صد هزار غم عافیت گداز تاب…
حق پرستانی که از عشق خدا دم می زنند
حق پرستانی که از عشق خدا دم می زنند گام اول پشت پا بر هر دو عالم می زنند می کنند آنان که حق را…
چو برگ سبز کز باد خزانی زرد می گردد
چو برگ سبز کز باد خزانی زرد می گردد نشیند هر که با من یک نفس همدرد می گردد به می گفتم غبار کلفت از…
چشم من دایم سپند آتش رخساره بود
چشم من دایم سپند آتش رخساره بود چون شرر تا چشم وا کردم دلم آواره بود عشق آن روزی که صحرای عدم را رنگ ریخت…
جان من رفتن ازین سینه بی کینه چرا؟
جان من رفتن ازین سینه بی کینه چرا؟ روی گردان شدن از صحبت آیینه چرا؟ میفروشان به خدا عالم درویشی هاست نگرفتن به گرو خرقه…
تا به کی دور بود سایه ابراز سر ما؟
تا به کی دور بود سایه ابراز سر ما؟ خشک باشد لب ما چون جگر ساغر ما شعله پیش جگر سوخته ما خام است بال…
بهار مایه غفلت بود گرانان را
بهار مایه غفلت بود گرانان را شکوفه پنبه گوش است باغبانان را چراغ گل به نسیم بهانه ای بندست مبر به سیر چمن آستین فشانان…
به فکر از عقده افلاک نتوان کرد سر بیرون
به فکر از عقده افلاک نتوان کرد سر بیرون چرا در بیضه آرد مرغ زیرک بال و پر بیرون؟ چو ملک دلنشین نیستی ملکی نمی…
برای دیگران صد گل گشایش بر جبین دارد
برای دیگران صد گل گشایش بر جبین دارد به بخت چشم ما صد غنچه چین در آستین دارد ز قرب شمع چون فانوس ایمن باشد…
با رخت آینه خوش عیش تمامی دارد
با رخت آینه خوش عیش تمامی دارد شانه با هر شکن زلف تو دامی دارد عمرها رفت ز وارستگی و می سوزم تب واسوختگی طرفه…
اول به ظالمان اثر ظلم می رسد
اول به ظالمان اثر ظلم می رسد پیش از هدف همیشه کمان ناله می کند
اگر ز تیغ کند روزگار افسر تو
اگر ز تیغ کند روزگار افسر تو برون نمی رود این باد نخوت از سر تو ز سرکشی تو نبینی به زیر پا، ورنه به…
ازان رخسار حیرت آفرین تا پرده واکردی
ازان رخسار حیرت آفرین تا پرده واکردی مرا چون دیده قربانیان بی مدعا کردی به خون آغشته نتوان دید آن لبهای نازک را وگرنه با…
ارباب همم را چه غم از بی پر و بالی است؟
ارباب همم را چه غم از بی پر و بالی است؟ بال و پر این طایفه از همت عالی است نفرین بود از دست دعا…
یکی هزار شد از عشق ناتمامی من
یکی هزار شد از عشق ناتمامی من ز آفتاب قیامت فزود خامی من کمال چون مه نو بوته گدازم شد به از تمامی من بود…
هر نغمه طرازی نرباید دل مستان
هر نغمه طرازی نرباید دل مستان از ناله نی وجد کند محمل مستان از طاق فرود آید و در پای خم افتد خشتی که سرانجام…
نوازش می کند بی حاصلان را آسمان کمتر
نوازش می کند بی حاصلان را آسمان کمتر به نخل بی ثمر دارد توجه باغبان کمتر ز آه گرم من دل سخت تر گردید گردون…
نفس را صافی از کلفت خراش سینه می سازد
نفس را صافی از کلفت خراش سینه می سازد که سوهان تیغ ناهموار را آیینه می سازد ز مرگ عاشقان پروا ندارد حسن بی پروا…
می چسان مغز من آتش روان را پرورد؟
می چسان مغز من آتش روان را پرورد؟ روغن بادام چون ریگ روان را پرورد؟ زود باشد غوطه در بحر تهیدستی زند چون صدف هر…
مست ناز من چنین مغرور و بی پروا مباش
مست ناز من چنین مغرور و بی پروا مباش پادشاه عالمی، در حکم استغنا مباش حسن چون تنها شود، از چشم خود دارد خطر در…
ما را بهشت نقد، تماشای دلبرست
ما را بهشت نقد، تماشای دلبرست عمر دوباره سایه بالای دلبرست کج می کند نظر به خیابان باغ خلد چشمی که محو قامت رعنای دلبرست…
گل نشکفته من در چمن هرگز نمی خوابد
گل نشکفته من در چمن هرگز نمی خوابد به شبنم در ته یک پیرهن هرگز نمی خوابد چه اظهار ندامت می کنی از کار خود…
گر چنین سرو ز بالای تو درهم گردد
گر چنین سرو ز بالای تو درهم گردد طوق هر فاخته ای حلقه ماتم گردد دولتی را که چو خورشید رسد وقت زوال نورش افزون…
کشد در خاک و خونم گر غباری در من آویزد
کشد در خاک و خونم گر غباری در من آویزد ز پا افتم اگر خاری مرا در دامن آویزد ندارد جز ندامت حاصلی آمیزش مردم…
قضا تا نسخه کفر از خط جانانه می گیرد
قضا تا نسخه کفر از خط جانانه می گیرد جنون هم سر خط داغ از من دیوانه می گیرد دل بی دست و پای من…
غافل مشو ز رتبه شوق بلند ما
غافل مشو ز رتبه شوق بلند ما از ساق عرش (حلقه) رباید کمند ما بی طاقتان شوق، هلاک بهانه اند از ماهتاب سوخته گردد سپند…
عاشق عنان به چرخ مقوس نمی دهد
عاشق عنان به چرخ مقوس نمی دهد صید رمیده دست به هر کس نمی دهد بی حاصلی است حاصل نیکی به بدگهر آبی که خورد…
شکسته بند قناعت مرا دهان بسته است
شکسته بند قناعت مرا دهان بسته است همانیم که مرادم ز استخوان باشد
سخن بلند چو گردد به وحی مقرون است
سخن بلند چو گردد به وحی مقرون است اتاقه سر مصحف کلام موزون است برات وعده می کهنگی نمی داند که وعده می گلرنگ دعوی…
زمین خشک، گلزار از می گلفام می گردد
زمین خشک، گلزار از می گلفام می گردد فلک بر مدعا گردش کند چون جام می گردد
ز فکر قامتی در دل خرامان شعله ای دارم
ز فکر قامتی در دل خرامان شعله ای دارم که استغنا به صد شمع تجلی می توانم زد
روی دل این خسته به آن چشم سخنگوست
روی دل این خسته به آن چشم سخنگوست چون عقده مرا چشم به آن گوشه ابروست تا مهر خموشی زده ام بر لب گفتار در…
رزق نزدیکان حق آید به پای خویشتن
رزق نزدیکان حق آید به پای خویشتن از تردد در حرم باشد کبوتر بی نیاز
دلی گرفته تر از غنچه در بغل دارم
دلی گرفته تر از غنچه در بغل دارم به چشم آبله با خار بن جدل دارم ز بس که سینه ام از کینه جهان صاف…
دل به دام زلف آن مشکین کمند افتاده است
دل به دام زلف آن مشکین کمند افتاده است مرغ بی بال و پری در کوچه بند افتاده است در حریم خاکساری سرکشی را بار…
در گریه چشم افشک فشان را ندیده ای
در گریه چشم افشک فشان را ندیده ای فصل بهار لاله ستان را ندیده ای ای عندلیب این همه تعریف گل مکن تو حسن نیمرنگ…
داغ عاشق سازگاری کی به مرهم می کند؟
داغ عاشق سازگاری کی به مرهم می کند؟ لاله این باغ خون در چشم شبنم می کند دولت گردنده دنیا به استحقاق نیست دور گردون…
خوش است چاشنی سود در زیان دیدن
خوش است چاشنی سود در زیان دیدن رخ بهار در آیینه خزان دیدن چه خوب کرد که بلبل خزان ز گلشن رفت شکسته رنگی گل…
خار پیراهن مشو آسودگان خاک را
خار پیراهن مشو آسودگان خاک را تا پس از مردن نگردد بر تنت هر موی مار
چه غم از کشمکش ماست جهان گذران را؟
چه غم از کشمکش ماست جهان گذران را؟ خار مانع نشود قافله ریگ روان را نکنند اهل دل از کجروی چرخ شکایت کجی تیر بود…
چمن خلد کی این لاله و نسرین دارد؟
چمن خلد کی این لاله و نسرین دارد؟ لب اعجاز کی این خنده شیرین دارد؟ سر فتراک شهادت به سلامت باشد! سر شوریده ما کی…
تیغی که غمزه تو کند سایه پرورش
تیغی که غمزه تو کند سایه پرورش ابریشم بریده شود زلف جوهرش بی عشق، آه در جگر روزگار نیست خاکستری است چرخ که عشق است…
تا نگیرم بوسه از لب گلعذار خویش را
تا نگیرم بوسه از لب گلعذار خویش را نشکنم از چشمه کوثر خمار خویش را چون کند برق تجلی پای شوخی در رکاب کوه نتواند…
پیش قضا طلسم ز تدبیر بسته ایم
پیش قضا طلسم ز تدبیر بسته ایم سد شکر به رهگذر شیر بسته ایم مجنون خانه زاد بیابان وحشتیم دیوانگی به خود نه به زنجیر…
به هفت آب، دهن از شراب می شویم
به هفت آب، دهن از شراب می شویم دگر ز توبه به مشک و گلاب می شویم شکسته بالی عصیان کلید فردوس است ز نامه…
به حسن، خیرگی ما چه می تواند کرد؟
به حسن، خیرگی ما چه می تواند کرد؟ به آفتاب، تماشا چه می تواند کرد؟ اگر دو یار موافق زبان یکی سازند فلک به یک…
بر گل رخسار او تا زلف پیچ و تاب زد
بر گل رخسار او تا زلف پیچ و تاب زد شهپر پروانه سیلی بر رخ مهتاب زد از شکرخواب خزان امید بیداری نداشت سایه سرو…
با دلم آتش نگاهی دستبازی می کند
با دلم آتش نگاهی دستبازی می کند برق با عاجز گیاهی دستبازی می کند شکوه گل را به دیوان مروت می بریم سخت با طرف…