قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید – عنصری بلخی
به هیچ در نروی تا در آن نیابی سود
به هیچ در نروی تا در آن نیابی سود به هیچکس نروی تا در آن نبینی رنگ
چرا بگرید زار ار نه غمگنست غمام
چرا بگرید زار ار نه غمگنست غمام گریستنش چه باید که شد جهان پدرام
حلقهٔ زلفش به گل بر غالیه دارد همی
حلقهٔ زلفش به گل بر غالیه دارد همی گل به بوی غالیه سنبل به بار آرد همی نیست سنبل کان خط مشکین آن ترک منست…
سخاوت تو ندارد درین جهان دریا
سخاوت تو ندارد درین جهان دریا سیاست تو ندارد بر آسمان بهرام
کوکنار از بس فزع داروی بیخوابی شود
کوکنار از بس فزع داروی بیخوابی شود گر برافتد سایهٔ شمشیر تو بر کوکنار
نا داده سود باشد و داده زیان بخلق
نا داده سود باشد و داده زیان بخلق او داده سود بیند و نا داده را زیان
پاسخی ده تا نشان یابم ز ناپیدا دهان
پاسخی ده تا نشان یابم ز ناپیدا دهان در جهان هرگز که دید از چیز ناپیدا نشان مردمان پیدا دهان دارند و ناپیدا سخن تو…
جهانرا اگر چه هست ، فراوان کده رسد
جهانرا اگر چه هست ، فراوان کده رسد هم از بندگانش هر کده را کدیوری
خوارزم گرد لشکرش ار بنگری همی
خوارزم گرد لشکرش ار بنگری همی بینی علم علم تو بهر دشت و کردری
سروست و بت نگار من آن ماه جانور
سروست و بت نگار من آن ماه جانور ار سرو سنگ دل بود و بت حریر بر
مشکین شود چو باد بزلف تو بگذرد
مشکین شود چو باد بزلف تو بگذرد عاشق شود کسیکه بروی تو بنگرد بر غالیه بماند بر عارض تو باد گاهش برو بمالد و گه…
اگر نه تیمار از بهر عاشقت بودی
اگر نه تیمار از بهر عاشقت بودی برامش تو ز گیتی برون شدی تیمار
بوسه ندهد ما را ، ما را ندهد بوسه
بوسه ندهد ما را ، ما را ندهد بوسه غمگین دل ما دارد ، دارد دل ما غمگین
سه چیز را بگرفتند از سه چیز همه
سه چیز را بگرفتند از سه چیز همه ز دولت اصل و ز حق صحبت وز فخر سنام
اگر چه تنها باشد همه جهان با اوست
اگر چه تنها باشد همه جهان با اوست و گرچه با او باشد همه جهان تنهاست گناه دشمن پوشد چو تیره گشت بعفو بچیرگی در…
بیک خدنگ دژ آهنگ جنگ داری تنگ
بیک خدنگ دژ آهنگ جنگ داری تنگ تو بر پلنگ شخ و بر نهنگ دریا بار
چگونه کرد مر آن دلهرای بیدین را
چگونه کرد مر آن دلهرای بیدین را نشانش چون کند از باز پیش در لوکر
ز زلف تو برده ست شبوّی بوی
ز زلف تو برده ست شبوّی بوی ازو گشت پر مشک مشکوی و کوی کجا جوی خون بینی ای دلربای رخان مرا اندر آن جوی…
شاه گیتی خسرو لشکرکش لشکرشکن
شاه گیتی خسرو لشکرکش لشکرشکن سایهٔ یزدان شه کشور ده کشورسِتان
فغان زان پریچهر عیار یار
فغان زان پریچهر عیار یار که با منش دائم به پیکار کار دو زلف سیاهش بماند بدان که دو زاغ دارد بمنقار قار دهانی چو…
نیست مانی ابر پس چون باغ ازو ارتنگ شد
نیست مانی ابر پس چون باغ ازو ارتنگ شد نیست آزر باد پس چون باغ ازو شد پرنگار چون درخت گل که هر چند ابر…
اگر همیشه بشادیش خواهم ای عجبی
اگر همیشه بشادیش خواهم ای عجبی چرا همیشه بتیمار خواهدم هموار خبر ندارد کاندر دلم اثر نکند اگر جهان همه تیمار گردد از بن و…
بر ماه مشک بینم و بر سنبل آفتاب
بر ماه مشک بینم و بر سنبل آفتاب آنسال نه بحلقه و این سال نه بخواب آنرا درنگ نی و همه سال با درنگ وین…
پیلان ترا رفتن بادست و تن کوه
پیلان ترا رفتن بادست و تن کوه دندان نهنگ و دل و اندیشۀ کندا
چهار چیز بدو چیز داد نیز هم او
چهار چیز بدو چیز داد نیز هم او بخلق زهد و امان و بدین صلاح و نظام
در آن زمین که خلافش بود نیارد رست
در آن زمین که خلافش بود نیارد رست ز هیچ باغ درخت و ز هیچ راغ گیاه
ز راستی و بلندی که مر ترا بالاست
ز راستی و بلندی که مر ترا بالاست به وصفت اندر، معنی بلند گردد و راست
نزدیک عقل جمله درین عهد باورست
نزدیک عقل جمله درین عهد باورست کامروز همچو جهل خرد زشت و آورست
ای میر نوازنده و بخشنده و چالاک
ای میر نوازنده و بخشنده و چالاک ای نام تو بنهاده قدم بر سر افلاک
چو ده دهی(؟) که بد و نیک وقف بود برو
چو ده دهی(؟) که بد و نیک وقف بود برو به زنگبار و به هند و به سند و چالندر
درد مرا بگیتی دارو پدید نیست
درد مرا بگیتی دارو پدید نیست دردی که از فراق بود درد بی دواست گنجی است عاشقان را صبر ار نگه کنی کو روی زرد…
ز غیشه خوردن و از بی جوی و بی آبی
ز غیشه خوردن و از بی جوی و بی آبی گیای کو به چنان بود چون گیای شکر