قطعات ظهیر فاریابی
ای شبت پر قدرتر از روز عید
ای شبت پر قدرتر از روز عید روز عیدت فرخ و فرخنده باد وی زمین درگهت چون آسمان آسمانت زیر پی افکنده باد سرورا شاها…
بزرگ جهان! گر توانستمی
بزرگ جهان! گر توانستمی به جان خاک صدر تو بخریدمی بپرسیدمت در چنین عارضه وگر روی بودی نپرسیدمی تو دانی که گر وصل ممکن بدی…
جلال ملت و دین،تو گمان مبر که دگر
جلال ملت و دین،تو گمان مبر که دگر به کبریای جلال تو هیچ کس باشد به هر چه حکم تو سابق شود چو در نگری…
خدایگانا بر بنده بندگیت چنانک
خدایگانا بر بنده بندگیت چنانک نماز و روزه بود بر جهانیان فرض است و لیک عرض کنم حال خود که نزد صدور گشایش غم ارباب…
شاها به قدر همت و رای رفیع خویش
شاها به قدر همت و رای رفیع خویش از سقف چرخ و ساحت عرش آستانه ساز وین عندلیب را ز پی مدح گستری بر شاخسار…
میمون و مبارک است شاها
میمون و مبارک است شاها عزمت که جهان ازوست پر جوش ای چتر تو را گرفته هر دم از بهر شرف هوا در آغوش در…
ای طلعت تو دیده جان را به جای نور
ای طلعت تو دیده جان را به جای نور وی در صمیم دلها مهر تو جای گیر دیدار تو چو غره اقبال جان فزای گفتار…
بدر دین حاکم آفاق مبارک تویی انک
بدر دین حاکم آفاق مبارک تویی انک گلبن ملک ز تو تازه و تر بشکفته ست آستین کرمت بی غرض دنیاوی صد ره از روی…
حامی ملک سعد دولت و دین
حامی ملک سعد دولت و دین چرخ در سایه حمایت توست صحف آمال و نسخه ارزاق تا ابد در کف کفایت توست کرم شاه کار…
خدایگانا جایی رسیدی از رفعت
خدایگانا جایی رسیدی از رفعت که چرخ پایه قدر تو در نمی یابد ز آفتاب عجب مانده ام که می تابد مگر ز نور ضمیرت…
سر ملوک جهان فخر دین تو آن شاهی
سر ملوک جهان فخر دین تو آن شاهی که ماه و مهر ز رای تو می برند شعاع تویی که همت تو سر بدان فرو…
ندانستم که هرگز تا بدین جای
ندانستم که هرگز تا بدین جای به هر کاری مطوق مردکی تو غلط بودم به کار تو درون در خبر داری که احمق مردکی تو
ای ترا گشته کرم ذاتی و احسان لازم
ای ترا گشته کرم ذاتی و احسان لازم بی مقولات تو منطق ندهد داد کلام جنس آن فصل که می رفت به هر نوع که…
ای صاحبی که هر که در آفاق سرکش ست
ای صاحبی که هر که در آفاق سرکش ست از طوق منت تو بفرسود گردنش آنجا که رای تو به سر مشکلی فتد حاجت نیفتد…
بزرگوارا دانم که بر خلاف قدر
بزرگوارا دانم که بر خلاف قدر حقیقت است که جز کردگار قادر نیست به حکم آنک بد و نیک هر چ پیش آید مقدّرست به…
تاج بخش جهان سکندر وقت
تاج بخش جهان سکندر وقت ای سزاوار افسر و دیهیم از گلستان افسرت هر دم به مشام فلک رسیده نسیم تیرت اندر دل پر آتش…
خدایگانا شاگرد رای توست قضا
خدایگانا شاگرد رای توست قضا ادب نباشد اگر بگذرد ز حکم ادیب ز چوب منبر خشک از نشاط گل بدمد نسیم نام تو چون بگذرد…
شطرنج مروت و کرم بردی
شطرنج مروت و کرم بردی از جمله خسروان به بِه بازی هم دست تو به بود اگر حالی اسبی ز برای من بیندازی
اِعرِفِ الفرقَ بَینَ دالٍ و ذالٍ
اِعرِفِ الفرقَ بَینَ دالٍ و ذالٍ وَ هیَ اصلٌ بِالفارسیَةِ مُعظَم کُلُّ ما قبلَهُ سُکُونٌ بِلاواً یٍ فَدالٌ وَ ما بِسواهُ بمُعجَم
ای حکم تو چون قضاءمبرم
ای حکم تو چون قضاءمبرم آسوده ز اعتراض و تبدیل از طارم سقف همت تو آویخته نه فلک چو قندیل تا حشر بکرده آل عباس…
ای فلک سر بدان درآورده
ای فلک سر بدان درآورده که تو گویی که خاک پای من است زینت آسمان و زیور ماه عکس جام جهان نمای من است سایبان…
بزرگوارا دنیا ندارد آن عظمت
بزرگوارا دنیا ندارد آن عظمت که هیچکس را زیبد بدان سرافرازی شرف به علم و عمل باشد و تو را همه هست بدین نعیم مزور…
چه خری لا اله الا الله
چه خری لا اله الا الله زن غری لا اله الا الله بر زبانت شهادتی نرود کافری لا اله الا الله
خدایگانا سالی زیادت است که من
خدایگانا سالی زیادت است که من به پای حرص به گرد عراق می بدوم به چشم جز اثر عدل تو نمی بینم به گوش جز…
شنید بنده که فرمانده جهان می گفت
شنید بنده که فرمانده جهان می گفت که غم مخور تو که تیمار کارتو ببرم ز خوردنیها من خود همین غمی دارم چو زین برآمدم…
گر امین را به ولی عهد ملک
گر امین را به ولی عهد ملک در سرا پرده عز پروردند مُلک،مأمون برد از راه سزا گرچه نامی بر امین افکندند
ای چرخ باد پیشه تواضع کنان چو خاک
ای چرخ باد پیشه تواضع کنان چو خاک با فکرت چو آتش و طبع چو آب تو اسباب خیر و شر شده در پرده قضا…
ای قبای سپهر آمده تنگ
ای قبای سپهر آمده تنگ از چه؟ از رشک حلقه کمرت زلف جاروب کرده زهره و ماه تا بروبند خاک رهگذرت روی تو هر طرف…
بزرگوارا من در میان اهل عراق
بزرگوارا من در میان اهل عراق به نعمت تو که محسود همگنان بودم هموم و وحشت غربت بر آن تنعم و ناز که داشتم به…
خداوندا تویی کز روی رفعت
خداوندا تویی کز روی رفعت سپهرت تخت زیبد،مِهر،گَژزَن گرفت از گلستان لطف و نطقت همه روی زمین گلزار و گلشن جهان را آن عمارت داد…
خدایگانا صدور زمانه شمس الدین
خدایگانا صدور زمانه شمس الدین ایا چو نور خرد رای تو جهان آرای به هیچ دور فلک قفل های حادثه را به از ضمیر تو…
شاها عجم چو گشت مسخر به تیغ تو
شاها عجم چو گشت مسخر به تیغ تو رو لشکری به بارگه مصطفا فرست پس کعبه را خراب کن و ناودان بسوز خاک حرم چو…
افتخار جهان جمال الدین
افتخار جهان جمال الدین ای تو را قول و فعل هر دو جمیل نکته های نهفته در سخنت همچو اسرار غیب در تنزیل از برای…
ای تو را در وجوه شمع و شکر
ای تو را در وجوه شمع و شکر نقد هر کیسه کاسمان بر دوخت چشم گردون ندید روی وجود تا قضا شمع دولتت بفروخت هین…
ای فلک قدری که هر شب رای رو شنت
ای فلک قدری که هر شب رای رو شنت دیدبانان افق را دیده ها حیران کند آفرینش چون قلم سر بر خط فرمان نهد چون…
به خواب دوش چنان دیدمی که صدر جهان
به خواب دوش چنان دیدمی که صدر جهان بخواند پیشم و تشریف داد و زر بخشید شدم به نزد معبر بگفتم این معنی جواب داد…
خدایگان جهان مالک رقاب امم
خدایگان جهان مالک رقاب امم تویی که هست زبان تو ترجمان قضا نهد مجاهز خلق تو از نفایس عطر هزارگونه بضاعت در آستین صبا ز…
خدایگانا معلوم رای روشن توست
خدایگانا معلوم رای روشن توست خلوص بندگی و شرط نیک خواهی من نه آن کسم که مرا آن محل و مرتبه هست که کار ملک…
شهریارا برای مدحت تو
شهریارا برای مدحت تو تیغ فکرت همیشه آخته ام بر بساط هوات اسب مراد بر رخ روزگار تاخته ام گرچه از آرزوی خدمت تو دل…
افتخار زمانه شمس الدین
افتخار زمانه شمس الدین ای چو عنقا نظیر تو معدوم همچو هد هد بر آستانه تو فلک تند چاپلوس خدوم باز اقبالت آشیان کرده همچو…
ای خرد در طلب غایت تو
ای خرد در طلب غایت تو کرده پا آبله از بس دوری تو به تدبیر جهان مشغولی گر بکارم نرسی معذوری از تو من بنده…
ای قضا صولتی که در عالم
ای قضا صولتی که در عالم آنچه حکمت کند قدر نکند و آنچه با خلق می کند سعیت با چمن شبنم مطر نکند شرف ذاتیت…
بزرگوارا سالی زیادت است که من
بزرگوارا سالی زیادت است که من به جام نظم می مدح تو همی نوشم ندیده ام ز تو نانی چنانک بر گویم نیافته ز تو…
خدایگان اکابر بهاء دولت دین
خدایگان اکابر بهاء دولت دین تو را رسد به جهان سروری و سر داری من از هوای تو خو باز چون توانم کرد؟ که با…
خسروا!ابر رحمت تو کجاست
خسروا!ابر رحمت تو کجاست تا ز فیضش به فتح باب رسم سایه ای بر سرم فکن به کرم تا ز رفعت بر آفتاب رسم چون…
صاحب جلد کت از راه ببرد
صاحب جلد کت از راه ببرد وین هم از جلدی آن قحبه زن است ورنه این سیم سر زرین گوش چه سزاوار چو تو سیم…
امام عالم و مفتی وقت محیی الدین
امام عالم و مفتی وقت محیی الدین تویی به اسب و رخ از کاینات گشته فره به مدح تو دو سه نوبت قصیده ها گفتم…
ای خداوندی که خاک درگهت را ز اعتقاد
ای خداوندی که خاک درگهت را ز اعتقاد خستگان تیر محنت نوش دارو کرده اند تا عروس ملک در پیوند شاهیت آمده است در جهان…
ای گسسته قلاده پروین
ای گسسته قلاده پروین زهره از بهر عقد بازوی تو به نعیم وجود پر کرده هفت کشور شکم به پهلوی تو نیست در نه خزانه…
پناه اهل هنر پیشوای روی زمین
پناه اهل هنر پیشوای روی زمین توراست چرخ نکوخواه و بخت خیراندیش تویی که در حرم دولتت به نقل طباع موافقت دهد ایام گرگ را…