قطعات بازمانده قصاید فرخی سیستانی
تا کی بوداین شوخی و تاکی بود این جنگ
تا کی بوداین شوخی و تاکی بود این جنگ زین شوخی و زین جنگ نگردد دل من تنگ صلحست مرابا تو و بامن نکنی صلح…
نوبهارآمدو بشکفت بیکبار جهان
نوبهارآمدو بشکفت بیکبار جهان بر سر افکندزمین هر چه گهر داشت نهان تاز خواب خوش بگشاد گل سوری شم لاله سرخ ببندد همی از خنده…
از بس شمار بوسه که دوش آن نگار کرد
از بس شمار بوسه که دوش آن نگار کرد با روزگار کار من اندر شمار کرد دیدم شمار و بوسه ندیدم همی به چشم بی…
چه کنم دل که همه درد و غم من زدلست
چه کنم دل که همه درد و غم من زدلست دل که خواهد ببرد، گو ببر، از من بحلست سال تا سال گرفتار دل مستحلم…
همه نعیم سمر قند سر بسر دیدم
همه نعیم سمر قند سر بسر دیدم نظاره کردم در ناغ و راغ و وادی و دشت چو بود کیسه و جیب من از درم…
ای ترک حق نعمت عاشق شناختی
ای ترک حق نعمت عاشق شناختی رفتی و ساختی ز جفا هر چه ساختی کردار من به پای سپردی و کوفتی گرد هوای خویش گرفتی…
خدای داند بهتر که چیست در دل من
خدای داند بهتر که چیست در دل من ز بس جفای توای بیوفای عهدشکن چو مهربانان در پیش من نهادی دل نبرد و برد دلم…
همی روی و من از رفتن تو ناخشنود
همی روی و من از رفتن تو ناخشنود نگر به روی منا تا مرا کنی پدرود مرو که گر بروی باز جان من برود من…
ای دوستی نموده و پیوسته دشمنی
ای دوستی نموده و پیوسته دشمنی درشرط مانبود که با من تو این کنی دل پیش من نهادی و بفریفتی مرا آگه نبوده ام که…
چو روی تو نبود لاله بهاری نه
چو روی تو نبود لاله بهاری نه چو قد تو نبود سرو جویباری نه ز دلبران نبودچون تو دلشکن یاری زعاشقان نبود چون منی به…
هندوی بد که ترا باشد و زان تو بود
هندوی بد که ترا باشد و زان تو بود بهتر از ترکی کان تو نباشد، صد بار هندوان شوخک و شیرینک و خوش با نمکند…
ای رفته من از رفتن تو باغم ودردم
ای رفته من از رفتن تو باغم ودردم مردم زتو وزین قبل از شادی فردم تا وصل ترا هجر تو ای ماه فرو خورد دردی…
خواستم از لعل او دو بوسه و گفتم
خواستم از لعل او دو بوسه و گفتم تربیتی کن به آب لطف خسی را گفت یکی بس بود و گر دوستانی فتنه شود آزموده…
آزار داری ای یار زیرا که یک زمستان
آزار داری ای یار زیرا که یک زمستان بگذشت و کس نیامدروزی زمانه زین در روزی بدین درازی ما از تو جسته دوری کز تو…
سر زلف تو نه مشکست و به مشک ناب ماند
سر زلف تو نه مشکست و به مشک ناب ماند رخ روشن تو ای دوست به آفتاب ماند همه شب زغم نخسبم که نخسبد آنچه…
ای جهانی ز تو به آزادی
ای جهانی ز تو به آزادی بر من از تو چراست بیدادی دل من دادی و نبود مرا از دل بیوفای تو شادی دل دهان…
سیاه چشما! مهر تو غمگسار منست
سیاه چشما! مهر تو غمگسار منست به روزگار خزان روی تو بهار منست دلم شکار سیه چشمکان تست و رواست از آنکه دولب شیرین تو…
ای عاشقان گیتی یاری دهید یاری
ای عاشقان گیتی یاری دهید یاری کان سنگدل دلم را خواری نمود خواری چون دوستان یکدل در پیش او نهادم بستد به دوستی دل ننمود…
شه زاولستان محمود غازی
شه زاولستان محمود غازی سر گردنکشان هفت کشور به نیزه کرگدن را بر کند شاخ به زوبین بشکند سیمرغ را پر
باز یارب چونم از هجران دوست
باز یارب چونم از هجران دوست باز چون گم گشته ام جویان دوست تا همی خایم لب و دندان خویش ز آرزوی آن لب و…
عشق آتشیست کآب نیابد بر او ظفر
عشق آتشیست کآب نیابد بر او ظفر ای دل چرا نکردی زآتش همی حذر آری حذر نکردی تا سوخته شدی تو سوختی و با تو…
باغبان! زیر سرو بن منشین
باغبان! زیر سرو بن منشین نه کجا سرو نیست نیست زمین نه همه سایه زیر سرو بود زیر شاخ سمن شو و بنشین باغ تو…
طرب کنم که مرا جای شادی و طربست
طرب کنم که مرا جای شادی و طربست مرا بدین طرب، ای سیدی دوسه سببست یکی که کودک من با منست باده بدست دگر که…
بر وعده مرا شکیب فرمایی
بر وعده مرا شکیب فرمایی تا کی کنم ای صنم شکیبایی از بهر سه بوسه مستمندی را خواهی که سه سال صبر فرمایی راز دل…
گفتم چو به گرد سمنت سنبل کاری
گفتم چو به گرد سمنت سنبل کاری دعوی ز دلم بگسلی ای ترک حصاری دعوی تو ای ترک فزونتر شد تا تو گرد سمن تازه…
بامدادان پگاه آمد بر بسته کمر
بامدادان پگاه آمد بر بسته کمر غالیه بر سرو کرد (؟) و برون رفت بد کس فرستادم و گفتم که بدینگونه مرو که بدین گونه…
لطفی اگرکنی به نگاهی چه می شود
لطفی اگرکنی به نگاهی چه می شود خشنود اگر شوم زتو گاهی چه می شود سیراب اگر شود ز توای ابر مرحمت در خشکسال هجر…
این منم کز تو مرا حال بدین جای رسید
این منم کز تو مرا حال بدین جای رسید این تویی کز تو مرا روز چنین باید دید من همانم که به من داشتی از…
مرا گر چو من دوستداری نباید
مرا گر چو من دوستداری نباید مرا نیز همچون تویی کم نیاید جدایی همی جویی ازمن ولیکن ترا گر بشاید مرا می نشاید چرا مهربانی…
به حق آنکه مرا هیچ کس به جای تو نیست
به حق آنکه مرا هیچ کس به جای تو نیست جفا مکن که مرا طاقت جفای تو نیست جفا چه باید کردن بر آنکه در…
من بدین بیدلی و دوست بدین سنگدلی
من بدین بیدلی و دوست بدین سنگدلی من بدین محتملی یار بدین مستحلی یار معشوق من از مستحلی بر نخورد تا نیاید زمن این بیدلی…
بهشت روی منا گر همی روی به سفر
بهشت روی منا گر همی روی به سفر مرا ببر به سفر یا دل مرا تو مبر مرا ز رفتن تو چند گونه درد سرست…
ندهم دل به دست تو ندهم
ندهم دل به دست تو ندهم گربه تو دل دهم ز تو نرهم کوی تو جایگاه فتنه شده ست بر سر کوی تو قدم ننهم…
بوسه ای از دوست ببردم به نرد
بوسه ای از دوست ببردم به نرد نرد برافشاند و دو رخ سرخ کرد سرخی رخساره آن ماهروی بر دو رخ من دو گل افکند…
نگار من چو ز من صلح دیدو جنگ ندید
نگار من چو ز من صلح دیدو جنگ ندید حدیث جنگ به یک سو نهادو صلح گزید عتابها ز پس افکندو صلح پیش آورد حدیث…