قصاید منوچهری دامغانی
در وصف نوروز و مدح خواجه ابوالحسن بن حسن
در وصف نوروز و مدح خواجه ابوالحسن بن حسن روزی بس خرمست، میگیر از بامداد داد زمانه بده کایزد داد تو داد خواسته داری و…
در مدح شیخ العمید(ابوسهل زوزنی)
در مدح شیخ العمید(ابوسهل زوزنی) چنین خواندم امروز در دفتری که زندهست جمشید را دختری بود سالیان هفتصد هشتصد که تا اوست محبوس در منظری…
در صفت بهار و مدح ابوالحسن
در صفت بهار و مدح ابوالحسن نوبهار آمد و آورد گل و یاسمنا باغ همچون تبت و راغ بسان عدنا آسمان خیمه زد از بیرم…
با رخت ای دلبر عیار یار
با رخت ای دلبر عیار یار نیست مرا نیز به گل کار کار تا رخ گلنار تو رخشنده گشت بر دل من ریخته گلنار نار…
در وصف نوروز و مدح خواجه احمدبن عبدالصمد وزیر
در وصف نوروز و مدح خواجه احمدبن عبدالصمد وزیر نوروز روز خرمی بیعدد بود روز طواف ساقی خورشید خد بود مجلس به باغ باید بردن،…
در مدح علیبن محمد
در مدح علیبن محمد شبی گیسو فروهشته به دامن پلاسین معجر و قیرینه گرزن بکردار زنی زنگی که هرشب بزاید کودکی بلغاری آن زن کنون…
در شرح شکایت
در شرح شکایت گاه توبه کردن آمد از مدایح و ز هجی کز هجی بینم زیان و از مدایح سود نی گر خسیسانرا هجی گویی،…
ای بت زنجیر جعد، ای آفتاب نیکوان
ای بت زنجیر جعد، ای آفتاب نیکوان طلعت خورشید داری، قامت فردوسیان نافرید ایزد زخوبان جهان چون تو کسی دلربا و دلفریب و دلنواز و…
نوروز برنگاشت به صحرا به مشک و می
نوروز برنگاشت به صحرا به مشک و می تمثالهای عزه و تصویرهای می بستان بسان بادیه گشتهست پرنگار از سنبلش قبیله و از ارغوانش حی…
در وصف جشن مهرگان و مدح ابوحرب بختیار
در وصف جشن مهرگان و مدح ابوحرب بختیار برخیز هان ای جاریه، می در فکن در باطیه آراسته کن مجلسی، از بلخ تا ارمینیه آمد…
در مدح فضل بن محمد حسینی
در مدح فضل بن محمد حسینی به نام خداوند یزدان اعلی که دارای دهرست و دادار مولی ملیک سماوات و خلاق ارضین به فرمان او…
در شکایت از حسودان و دشمنان خود میفرماید
در شکایت از حسودان و دشمنان خود میفرماید حاسدان بر من حسد کردند و من فردم چنین داد مظلومان بده ای عز میر مؤمنین شیر…
ای با عدوی ما گذرنده ز کوی ما
ای با عدوی ما گذرنده ز کوی ما ای ماهروی شرم نداری ز روی ما؟ نامم نهاده بودی بدخوی جنگجوی با هر کسی همی گله…
همیریزد میان باغ، لؤلؤها به زنبرها
همیریزد میان باغ، لؤلؤها به زنبرها همیسوزد میان راغ، عنبرها به مجمرها ز قرقویی به صحراها، فروافکنده بالشها ز بوقلمون به وادیها، فروگسترده بسترها زده…
در وصف نوروز و مدح (ملک محمد) قصری
در وصف نوروز و مدح (ملک محمد) قصری نوروز درآمد ای منوچهری با لالهٔ لعل و با گل خمری مرغان زبان گرفته را یکسر بگشاده…
در مدح شهریار
در مدح شهریار رسم بهمن گیر و از نو تازه کن بهمنجنه ای درخت ملک! بارت عز و بیداری تنه اورمزد و بهمن و بهمنجنه…
در خمار می دوشینم ای نیک حبیب
در خمار می دوشینم ای نیک حبیب آب انگور دو سالینهم فرموده طبیب آب انگور فراز آور یا خون مویز که مویز ای عجبی هست…
آمد شب و از خواب مرا رنج و عذابست
آمد شب و از خواب مرا رنج و عذابست ای دوست بیار آنچه مرا داروی خوابست چه مرده و چه خفته که بیدار نباشی آن…
نبیذ پیش من آمد به شاطی برکه
نبیذ پیش من آمد به شاطی برکه به خنده گفتم: طوبی لمن یری عکه خوشم نبیذ و خوشا روی آنکه داد نبیذ خوشم جوانی و…
در وصف شراب فرماید
در وصف شراب فرماید ای باده! فدای تو همه جان و تن من کز بیخ بکندی ز دل من حزن من خوبست مرا کار به…
در مدح سلطان مسعود غزنوی
در مدح سلطان مسعود غزنوی آمد نوروز ماه با گل سوری به هم بادهٔ سوری بگیر، بر گل سوری بچم زلف بنفشه ببوی، لعل خجسته…
در شکرگزاری عید و مدح خواجه محمد
در شکرگزاری عید و مدح خواجه محمد ماه رمضان رفت و مرا رفتن او به عید رمضان آمد، المنه لله آنکس که بود آمدنی آمده…
آمد ای سید احرار! شب جشن سده
آمد ای سید احرار! شب جشن سده شب جشن سده را حرمت، بسیار بود برفروز آتش برزین که درین فصل شتا آذر برزین پیغمبر آذار…
می ده پسرا! برگل، گل چون مل و مل چون گل
می ده پسرا! برگل، گل چون مل و مل چون گل خوشبوی ملی چون گل، خودروی گلی چون مل مل رفت به سوی گل، گل…
در وصف خزان و مدح احمدبن عبدالصمد وزیر سلطان مسعود
در وصف خزان و مدح احمدبن عبدالصمد وزیر سلطان مسعود المنة لله که این ماه خزانست ماه شدن و آمدن راه رزانست از بسکه درین…
در مدح خواجه احمد عبدالصمد وزیر سلطان مسعود
در مدح خواجه احمد عبدالصمد وزیر سلطان مسعود آمدت نوروز و آمد جشن نوروزی فراز کامگارا! کار گیتی تازه از سر گیر باز لالهٔ خودروی…
در تهنیت نوروز و مدح خواجه ابوالقاسم کثیر
در تهنیت نوروز و مدح خواجه ابوالقاسم کثیر نوروز فرخ آمدو نغز آمد و هژیر با طالع مبارک و با کوکب منیر ابر سیاه چون…
الا وقت صبوحست، نه گرمست و نه سردست
الا وقت صبوحست، نه گرمست و نه سردست نه ابرست و نه خورشید، نه بادست و نه گردست بیار ای بت کشمیر، شراب کهن پیر…
نوای تو ای خوب ترک نوآیین
نوای تو ای خوب ترک نوآیین درآورد در کار من بینوایی رهی گوی خوش، ورنه بر راهوی زن که هرگز مبادم ز عقشت رهایی ز…
در وصف بهار و مدح فضل بن محمد حسینی
در وصف بهار و مدح فضل بن محمد حسینی وقت بهارست و وقت ورد مورد گیتی آراسته چو خلد مخلد گیتی فرتوت گوژپشت دژم روی…
در مدح خواجه ابوسهل زوزنی
در مدح خواجه ابوسهل زوزنی نوروز روزگار نشاطست و ایمنی پوشیده ابر دشت به دیبای ارمنی بر یاسمین عصابهٔ در منضد است بر ارغوان طویلهٔ…
چرخست ولیکن نه درو طالع نحسست
چرخست ولیکن نه درو طالع نحسست خلدست ولیکن نه درو جوی عقارست چون ابروی معشوقان با طاق و رواقست چون روی پریرویان با رنگ و…
نوبهار از خوید و گلآراست گیتی رنگ رنگ
نوبهار از خوید و گلآراست گیتی رنگ رنگ ارغوانی گشت خاک و پرنیانی گشت سنگ گل شکفت و لاله بنمود از نقاب سرخ روی آن…
در وصف بهار و مدح میرکامگار
در وصف بهار و مدح میرکامگار اندر آمد نوبهاری چون مهی چون بهشت عدن شد هر مهمهی بر سر هر نرگسی ماهی تمام شش ستاره…
در مدح خواجه احمد وزیر سلطان مسعود غزنوی
در مدح خواجه احمد وزیر سلطان مسعود غزنوی ابر آذاری چمنها را پر از حورا کند باغ پر گلبن کند، گلبن پر از دیبا کند…
چو از زلف شب باز شد تابها
چو از زلف شب باز شد تابها فرو مرد قندیل محرابها سپیدهدم، از بیم سرمای سخت بپوشید بر کوه سنجابها به میخوارگان ساقی آواز داد…
گرفتمت که رسیدی بدانچه میطلبی
گرفتمت که رسیدی بدانچه میطلبی گرفتمت که شدی آنچنان که میبایی نه هر چه یافت کمال از پیش بود نقصان نه هر چه داد، ستد…
در وصف بهار و مدح شهریار
در وصف بهار و مدح شهریار نوبهار آمد و آورد گل تازه فراز می خوشبوی فزار آور و بربط بنواز ای بلنداختر نامآور، تا چند…
در مدح خواجه طاهر
در مدح خواجه طاهر بینی آن بیجاده عارض لعبت حمری قبای سنبلش چون پر طوطی، روی چون فر همای جعد پرده پرده در هم همچو…
خوشا قدح نبیذ بوشنجه
خوشا قدح نبیذ بوشنجه هنگام صبوح، ساقیا، رنجه نه نرد و نه تخته نرد پیش ما نه محضر و نه قباله و بنجه نظاره به…
فغان ازین غراب بین و وای او
فغان ازین غراب بین و وای او که در نوا فکندمان نوای او غراب بین نیست جز پیمبری که مستجاب زود شد دعای او غراب…
در وصف بهار و مدح خواجه علیبن محمد
در وصف بهار و مدح خواجه علیبن محمد هنگام بهارست و جهان چون بت فرخار خیز ای بت فرخار، بیار آن گل بیخار آن گل…
در مدح اسپهبد
در مدح اسپهبد بینی آن ترکی که او چون برزند بر چنگ، چنگ از دل ابدال بگریزد به صد فرسنگ، سنگ بگسلد بر اسب عشق…
به فال نیک و به روز مبارک شنبد
به فال نیک و به روز مبارک شنبد نبیذگیر و مده روزگار نیک به بد به دین موسی امروز خوشترست نبیذ بخور موافقتش را نبیذ…
شبی دراز، می سرخ من گرفته به چنگ
شبی دراز، می سرخ من گرفته به چنگ میی بسان عقیق و گداخته چون زنگ به دست راست شراب و به دست چپ زلفین همیخوریم…
در وصف بهار و مدح ابو حرب بختیار محمد
در وصف بهار و مدح ابو حرب بختیار محمد نوروز، روزگار مجدد کند همی وز باغ خویش باغ ارم رد کند همی نرگس میان باغ…
در لغز شمع و مدح حکیم عنصری
در لغز شمع و مدح حکیم عنصری ای نهاده بر میان فرق جان خویشتن جسم ما زنده به جان و جان تو زنده به تن…
جز به چشم عظمت هر که درو در نگرد
جز به چشم عظمت هر که درو در نگرد مژه در دیدهٔ او خار مغیلان گردد گر نسیم کرمش بر در دوزخ به جهد هاویه…
غرابا مزن بیشتر زین نعیقا
غرابا مزن بیشتر زین نعیقا که مهجور کردی مرا ازعشیقا نعیق تو بسیار و ما را عشیقی نباید به یک دوست چندین نعیقا ایا رسم…
در وصف اسب و مدح شهریار
در وصف اسب و مدح شهریار آفرین زان مرکب شبدیز فعل رخش خوی اعوجی مادرش و آن مادرش را یحموم شوی گاه بر رفتن چو…