قصاید – محمد فضولی
منم ببادیه نیستی نهاده قدم
منم ببادیه نیستی نهاده قدم بحرف قید ز کلک فنا کشیده رقم حکیم عقل ز درک تشخصم عاجز دبیر درک در اثبات هستیم ملزم جهات…
ستایش قاضی رکنالدین بغداد
ستایش قاضی رکنالدین بغداد نیست اهل درد را جز درگهت دارالشفا بی دوا دردی کزین درگه نمی یابد دوا بود بی دردی مرا مانع ز…
بسان چنگ بصد پرده می نهفتم راز
بسان چنگ بصد پرده می نهفتم راز فغان که ناله بی اختیار شد غماز مرا چو نی غم غربت به ناله می آرد کجاست همدم…
مردم این ملک را حق نعمتی از غیب داد
مردم این ملک را حق نعمتی از غیب داد شکر این نعمت بباید کرد تا گردد زیاد شکر لله کز فروغ آفتاب اوج دین چون…
ستایش جعفر بیگ قاضی بغداد
ستایش جعفر بیگ قاضی بغداد گل آمد باز گلشن فکر لطف از جنان دارد زمین از سبزه نو حیز رنگ آسمان دارد فکنده در چمن…
بر آنم که از دلبران بر کنم دل
بر آنم که از دلبران بر کنم دل نه سهل است کار چنین رب سهل تو توفیق ترک هوا بخش یارب که این شیوه آسان…
منم ندیده ز ابنای روزگار وفا
منم ندیده ز ابنای روزگار وفا ولی کشیده ز هر یک هزار گونه جفا منم چشیده بسی زهر غم ز بیدردان بدرد مرده و لب…
سپیده دم ز می لعل جوی جام بلور
سپیده دم ز می لعل جوی جام بلور خواص کوثر کاس و مزاجها کافور ز عقد سبحه مجو نشئه صفای درون که هست منشا آن…
باز شد غالیه سا عطر نسیم سحری
باز شد غالیه سا عطر نسیم سحری کرد در صحن چمن شاهد گل پرده دری ناله مرغ سحر می شنوم باز مگر پرده افکند بهار…
مرحبا ای قلم شمع شبستان خیال
مرحبا ای قلم شمع شبستان خیال نامی نامیه پیغمبر معراج خیال دستگیر فقرای ادب آموز ملوک مرجع اهل دل و ملجاء ارباب کمال حسن معشوقه…
زهی دمادم به بوی زلفت مذاق خوش دماغ من تر
زهی دمادم به بوی زلفت مذاق خوش دماغ من تر مرا زمانی مباد بیرون خیالت از دل هوایت از سر زلال وصلت شراب کوثر حریم…
باز گلزار صفای رخ جانان دارد
باز گلزار صفای رخ جانان دارد هر طرف زینتی از سنبل و ریحان دارد دارد آن لطف کنون باغ که از دیدن آن این که…
مدار هفته دوران که نفع او ضررست
مدار هفته دوران که نفع او ضررست نه گنج هفت درست اژدهای هفت سرست منه ز طول امل دل بسرعت شب و روز که مرغ…
زبان خوشست که توحید حق کند به بیان
زبان خوشست که توحید حق کند به بیان اگر چنان نبود در دهان مباد زبان زهی مکون کامل که هست در کونین رقم کشیده او…
باز این لطف چه لطف است که در طبع هواست
باز این لطف چه لطف است که در طبع هواست وین چه فیض فرح افزاست که در سیر صباست آنچه فصل است تحریک نسیم سحری…
که یارب این روش آموخت در شفق بهلال
که یارب این روش آموخت در شفق بهلال که کرد یکجهتی و گرفت دامن آل درین طریقه احسن به اندک ایامی بسان دولت آل علی…
روی الم باز سوی کربلاست
روی الم باز سوی کربلاست رغبت بیمار بدارالشفاست گرد ره بادیه کربلا مخبر مظلومی آل عباست زین سبب از دیده اهل نظر اشک فشاننده تر…
باز در ملک جهان عدل برافراخت علم
باز در ملک جهان عدل برافراخت علم فلک افشاند ز دامان زمین گرد ستم آفتاب طرب از اوج امل کرد طلوع ظلمت شام غم از…
منم افتاده چو پرکار بسرگردانی
منم افتاده چو پرکار بسرگردانی متصل از حرکات فلک چوگانی گاه در وادی ادبار ز بی اقبالی گاه در بادیه فقر ز بی سامانی گاه…
سپیده دم که شد از اختلاط لیل و نهار
سپیده دم که شد از اختلاط لیل و نهار ره مخالطه میش گرگ را دشوار میان سبزه تر بود در چرا رمه رسید گرگی و…
ای دل کدام قوم بملکی در آمده
ای دل کدام قوم بملکی در آمده کان قوم را همیشه نتیجه سر آمده گه مرده گاه زنده شده هر یکی ازان هر دم چو…
قصیدهٔ انیس القلب در جواب قصیدهٔ بحر الابرار خاقانی
قصیدهٔ انیس القلب در جواب قصیدهٔ بحر الابرار خاقانی دلم دُرجیست اسرار سخن دُرهای غلتانش فضای علم دریا فیض حق باران نیسانش تعالی الله چه…
روشنست از سرخی روی شفق بر اهل حال
روشنست از سرخی روی شفق بر اهل حال این که او را هست در دل ذره از مهر حال هر که مهر چارده معصوم دارد…
بتحریک هوا برگ رزان در باغ ریزان شد
بتحریک هوا برگ رزان در باغ ریزان شد بهر سو صفحه بهر خط سبزه زر افشان شد بموج گلشن و برگ درخت از گردباد غم…
کشید شاهد گل را صبا ز چهره نقاب
کشید شاهد گل را صبا ز چهره نقاب نقاب روی زمین گشت سبزه سیراب محذرات سراپرده بطون عصون زدند آتش نهضت بپردهای حجاب ز خار…
رسید عید که عقد ملال بگشاید
رسید عید که عقد ملال بگشاید در فرح بکلید هلال بگشاید رسید وقت که دوران ز وقت خوشحالی دری بروی دل اهل حال بگشاید بتشنگان…
ای بقد و عارض و خط و لب آشوب جهان
ای بقد و عارض و خط و لب آشوب جهان سرو قد و لاله رخ ریحان خط و غنچه دهان پر ز نقش خط و…
ماییم درد پرور دنیای بی وفا
ماییم درد پرور دنیای بی وفا با درد کرده خوشده مستغنی از دوا هرگز نکرده درد دل اظهار ما طلب هر جا که دیده خط…
دلی دارم پر از خون چون صراحی از غم عالم
دلی دارم پر از خون چون صراحی از غم عالم حریفی کو که پیش او دلی خالی کنم یکدم غمی دارم که گر میرم ز…
ای دل از غم مفکن رخنه بدیوار امل
ای دل از غم مفکن رخنه بدیوار امل صبر کن کآخر هر کار بهست از اول ناامیدی مکن از بد شدن کار که هست عقل…
هزار شکر که تقدیر شد زمانه نواز
هزار شکر که تقدیر شد زمانه نواز زمانه را به صلاح خلل نماند باز نماند آنکه زند مقصد از تعلل دم نماند آنکه کند کام…
فلک ز دور مخالف مگر پشیمان شد
فلک ز دور مخالف مگر پشیمان شد که هرچه در دل ما بود عاقبت آن شد مقیم زاویه محنت و بلا نشدیم مقام راحت ما…
دلا تا کی چنین در قید آن زلف دو تا باشم
دلا تا کی چنین در قید آن زلف دو تا باشم اسیر دام محنت بسته بر دام بلا باشم گهی بر یاد آن لبها سرشک…
السلام ای ساکن محنت سرای کربلا
السلام ای ساکن محنت سرای کربلا السلام ای مستمند و مبتلای کربلا السلام ای هربلای کربلا را کرده صبر السلام ای مبتلای هر بلای کربلا…
هر که در بزم بلا جام توکل در کشید
هر که در بزم بلا جام توکل در کشید از خمار محنت و غم درد سر کمتر کشید نشئه ذوق ظفر در ساغر بزم بلاست…
سحر که عامل دین را فزود رونق کار
سحر که عامل دین را فزود رونق کار فکند بیم هوا لرزه در تن اشجار مگو جمیله مهرست در کنار زمین مگو سفیدی برفست بر…
در آرزوی ناوک او مردم ای کمان
در آرزوی ناوک او مردم ای کمان سستی مکن بسویم ازو ناوکی رسان در جان من همیشه خیال خدنگ او مانند آن الف که بود…
یا من علت بتربته رتبه النجف
یا من علت بتربته رتبه النجف تو در شاهواری و خاک نجف صدف بدرالدجا تویی ز طلوع و غروب تو بطحا گرفته نور نجف یافته…
شد از شکوفه چمن را لطافتی حاصل
شد از شکوفه چمن را لطافتی حاصل نماند نامیه را از خزان گره در دل به روزگار خزان چشم زخم دهر رسید طلسم سلطنت زمهریر…
خیز ساقی که بهار انجمن بزم آراست
خیز ساقی که بهار انجمن بزم آراست ز چمن بوی گل و ناله بلبل برخاست یاسمین و سمن و یاسمن و سوسن و گل همه…
هوای شمع رخت آتشم بجان انداخت
هوای شمع رخت آتشم بجان انداخت حدیث سوز نهانم بهر زبان انداخت طمع ز شکر لعلت بریده بودم لیک تبسم تو مرا باز در گمان…
طاعتی کان در حقیقت موجب قرب خداست
طاعتی کان در حقیقت موجب قرب خداست طوف خاک درگه مظلوم دشت کربلاست ای خوش آن مردم که بهر قوت نور نظر در نظر او…
خیز ای ناقه دوران روش گردون تن
خیز ای ناقه دوران روش گردون تن که چو بدرت کف پا هست هلالت گردن ای چو دوران روشت لیک نه بیرحم چو او هر…
نوبهارست جهان رونق دیگر دارد
نوبهارست جهان رونق دیگر دارد باغ را شمع رخ لاله منور دارد ز گل و سبزه چمن راست صفایی هر دم چون ننازد نعم غیر…
سجده خاک نجف مرغوب اهل عالم است
سجده خاک نجف مرغوب اهل عالم است چون نباشد سجده گه جایی که خاکش آدم است قدر خواهی سیر صحرای نجف کن کز شرف بام…
تا مرا مهر تو در دل رخ تو در نظر است
تا مرا مهر تو در دل رخ تو در نظر است دل ز غم مضطرب و دیده بخونابه تر است آب چشم نگر و خون…
هر که را از لوح دل نقش تعلق زایل است
هر که را از لوح دل نقش تعلق زایل است متصل نقش جمال دوست بر لوح دل است طالب و مطلوب را از هم جدایی…
ستایش مصطفی چلبی
ستایش مصطفی چلبی سرم فدای تو ای خامه خجسته خصال غزال مشک فشان طایر معنبر بال کلید گنج سعادت ستون خانه علم عصای موسی فکرت…
بگشاده گوش تجربه و چشم امتحان
بگشاده گوش تجربه و چشم امتحان کردم چو عزم سیر درین تیره خاکدان در ابتدای حال بباغی رهم فتاد دیدم درو عجایب بیحد و بی…