قصاید فرخی سیستانی
در مدح خواجه ابوالحسن علی بن فضل بن احمد معروف به حجاج
در مدح خواجه ابوالحسن علی بن فضل بن احمد معروف به حجاج به جان تو که نیارم تمام کرد نگاه ز بیم چشم رسیدن بدان…
در مدح خواجه ابوسهل دبیر گوید
در مدح خواجه ابوسهل دبیر گوید کوس فرو کوفت ماه روزه بیکبار روزه نهان کرد لشکر از پس دیوار بر بط خاموش بوده گشت سخنگوی…
در مدح سلطان محمد بن سلطان محمود گوید
در مدح سلطان محمد بن سلطان محمود گوید ای ابر بهمنی نه به چشم من اندری تن زن زمانکی و بیاسای و کم گری این…
در مدح سلطان مسعود بن سلطان محمود گوید
در مدح سلطان مسعود بن سلطان محمود گوید زنخدانی چون سیم وبراو از شبه خالی دلم برد و مرا کرد ز اندیشه خیالی ندانستم هرگز…
در مدح محمد بن محمود غزنوی گوید
در مدح محمد بن محمود غزنوی گوید دل من همی جست پیوسته یاری که خوش بگذراند بدو روزگاری شنیدم که جوینده یابنده باشد به معنی…
درمدح عضدالدوله امیر ابویعقوب یوسف بن ناصرالدین
درمدح عضدالدوله امیر ابویعقوب یوسف بن ناصرالدین ای نیمشب گریخته ز رضوان وندر شکنج زلف شده پنهان ای سرو نارسیده بتو آفت ای ماه نارسیده…
نیز در مدح خواجه ابوسهل دبیر، عبدلله بن احمد بن لکشن
نیز در مدح خواجه ابوسهل دبیر، عبدلله بن احمد بن لکشن بوستان سبز شد و مرغ در آمد به صفیر ناله مرغ دلارام تر از…
در تقاضای معاودت سلطان مسعود از اصفهان به غزنین پس از فوت محمود
در تقاضای معاودت سلطان مسعود از اصفهان به غزنین پس از فوت محمود ای برید شاه ایران از کجا رفتی چنین نامه ها نزد که…
در ذکر مسافرت از سیستان به بست و مدح خواجه منصور بن حسن میمندی
در ذکر مسافرت از سیستان به بست و مدح خواجه منصور بن حسن میمندی چون بسیج راه کردم سوی بست از سیستان شب همی تحویل…
در مدح امیر محمد بن محمود بن ناصر الدین گوید
در مدح امیر محمد بن محمود بن ناصر الدین گوید ای زینهار خوار بدین روز گار از یار خویشتن که خورد زینهار یک دل همی…
در مدح امیر ابو یعقوب عضدالدوله یوسف بن ناصر الدین
در مدح امیر ابو یعقوب عضدالدوله یوسف بن ناصر الدین زلف مشکین تو زان عارض تابنده چو ماه به سر چاه زنخدان تو آید گه…
در صفت گوی بازی سلطان و مهمان شدنش بخانه یکی از فرزندان
در صفت گوی بازی سلطان و مهمان شدنش بخانه یکی از فرزندان ای فعل تو ستوده و گفتارهات راست دایم ترا بفضل و بآزادگی هواست…
در مدح خواجه ابو علی حسنک وزیر
در مدح خواجه ابو علی حسنک وزیر ای عهد من شکسته بدان زلف پر شکن با ز این چه سنبلست که سر برزد از سمن…
در مدح خواجه ابوسهل دبیر، عبدالله بن احمد بن لکشن گوید
در مدح خواجه ابوسهل دبیر، عبدالله بن احمد بن لکشن گوید دوش ناگاه بهنگام سحر اندر آمد ز در آن ماه پسر با رخ رنگین…
در مدح سلطان محمد بن سلطان محمود غزنوی گوید
در مدح سلطان محمد بن سلطان محمود غزنوی گوید شبی گذاشته ام دوش خوش به روی نگار خوشا شبا که مرا دوش بود با رخ…
در مدح سلطان مسعود ولیعهد سلطان محمود گوید
در مدح سلطان مسعود ولیعهد سلطان محمود گوید ترک مه روی من از خواب گران دارد سر دوش می داده ست از اول شب تابسحر…
در مدح محمدبن محمودبن ناصرالدین گوید
در مدح محمدبن محمودبن ناصرالدین گوید مرا دلیست گروگان عشق چندین جای عجب تر از دل من دل نیافریده خدای دلم یکی و درو عاشقی…
درمدح عضدالدوله امیریوسف سپاهسالار برادر سلطان محمود
درمدح عضدالدوله امیریوسف سپاهسالار برادر سلطان محمود این هوای خوش و این دشت دلارام نگر وین بهاری که بیاراست زمین را یکسر ای بهار در…
نیز در مدح خواجه ابوسهل حمدوی گوید
نیز در مدح خواجه ابوسهل حمدوی گوید ای قصد تو به دیدن ایوان کسروی اندیشه کرده ای که بدیدار آن روی ایوان خواجه با توبه…
در تهنیت جشن سده و مدح وزیر گوید
در تهنیت جشن سده و مدح وزیر گوید گر نه آیین جهان از سر همی دیگر شود چون شب تاری همی از روز روشن تر…
در ذکر شکارگاه و شکار کردن سلطان محمود غزنوی گوید
در ذکر شکارگاه و شکار کردن سلطان محمود غزنوی گوید خدایگان جهان خسرو بزرگ اورنگ بر آوردنده نام و فرو برنده ننگ شه ستوده بنام…
در مدح امیر ابویعقوب یوسف بن ناصرالدین سبکتگین
در مدح امیر ابویعقوب یوسف بن ناصرالدین سبکتگین باغ دیبا رخ پرند سلب لعبگر گشت و لعبهایش عجب گه دهد آب را زگل خلعت گاهی…
در مدح امیر ابو احمدمحمد بن محمود غزنوی
در مدح امیر ابو احمدمحمد بن محمود غزنوی دل من خواهی و اندوه دل من نبری اینت بیرحمی و بیمهری و بیداد گری تو بر…
در صفت شکار جرگه میر ابواحمد محمدبن محمود گوید
در صفت شکار جرگه میر ابواحمد محمدبن محمود گوید با من امروز که بوده ست بدین دشت اندر تا بگوید که چه کرد آن ملک…
در مدح خواجه ابوالحسن حجاج علی بن فضل بن احمد گوید
در مدح خواجه ابوالحسن حجاج علی بن فضل بن احمد گوید پیچان درختی نام او نارون چون سرو زرین پر عقیق یمن نازنده چون بالای…
در مدح خواجه ابوعلی حسنک میکال نیشابوری
در مدح خواجه ابوعلی حسنک میکال نیشابوری از باغ باد بوی گل آورد بامداد وز گل مرا سوی مل سوری پیام داد گفتا من آمدم…
در مدح سلطان محمد بن سلطان محمود
در مدح سلطان محمد بن سلطان محمود ای دوست به صدگونه بگردی به زمانی گه خوش سخنی گیری و گه تلخ زبانی چون ناز کنی…
در مدح شمس الکفاة خواجه احمدبن حسن میمندی
در مدح شمس الکفاة خواجه احمدبن حسن میمندی سرو ساقی وماه رود نواز پرده بر بسته در ره شهناز زخمه رودزن نه پست ونه تیز…
در مدح میر ابو یعقوب عضدالدوله یوسف بن ناصر الدین
در مدح میر ابو یعقوب عضدالدوله یوسف بن ناصر الدین روز خوش گشت و هوا صافی وگیتی خرم آبها جاری و می روشن و دلها…
درمدح فخر الدوله ابو المظفر احمد بن محمد والی چغانیان و توصیف شعر گوید
درمدح فخر الدوله ابو المظفر احمد بن محمد والی چغانیان و توصیف شعر گوید با کاروان حله برفتم ز سیستان باحله تنیده ز دل بافته…
نیز در مدح خواجه ابوعلی حسنک وزیر گوید
نیز در مدح خواجه ابوعلی حسنک وزیر گوید مهرگان امسال شغل روزه دارد پیش در خواجه از آتش پرستی توبه داد او را مگر خواجه…
در تهنیت جلوس سلطان محمد پس از سلطان محمود گوید
در تهنیت جلوس سلطان محمد پس از سلطان محمود گوید هر که بود از یمین دولت شاد دل بمهر جمال ملت داد هر که او…
در ذکر مراجعت سلطان محمود از هندوستان و فتح ثانی
در ذکر مراجعت سلطان محمود از هندوستان و فتح ثانی قوی کننده دین محمد مختار یمین دولت محمود قاهر کفار چو بازگشت به پیروزی از…
در مدح امیر ایاز اویماق منظور و محبوب سلطان محمود گوید
در مدح امیر ایاز اویماق منظور و محبوب سلطان محمود گوید غم نادیدن آن ماه دیدار مرا در خوابگه ریزد همی خار شب تاری همه…
در مدح امیر ابو احمد محمدبن محمود غزنوی
در مدح امیر ابو احمد محمدبن محمود غزنوی دی ز لشکر گه آمد آن دلبر صد ره سبز باز کرد از بر راست گفتی بر…
در صفت شراب خوردن سلطان محمدبن محمود غزنوی
در صفت شراب خوردن سلطان محمدبن محمود غزنوی خسرو می خواست هم از بامداد خلق بمی خوردن اوگشت شاد خرمی و شادی از می بود…
در مدح خواجه ابوالحسن حجاج، علی بن فضل بن احمد گوید
در مدح خواجه ابوالحسن حجاج، علی بن فضل بن احمد گوید بت من آن به دو رخ چون شکفته لاله ستان چو دید روی مرا…
در مدح خواجه احمد بن حسن میمندی و وزارت یافتن او بعد از عزل ٦ ساله
در مدح خواجه احمد بن حسن میمندی و وزارت یافتن او بعد از عزل ٦ ساله ای ترک همی باز شود دل بسرکار آن خویله…
در مدح سلطان محمد بن سلطان محمودبن ناصر الدین سبکتگین گوید
در مدح سلطان محمد بن سلطان محمودبن ناصر الدین سبکتگین گوید عشق خوشست ار مساعدت بود از یار یار مساعد نه اندکست و نه بسیار…
در مدح شمس الکفات خواجه ابوالقاسم احمد بن حسن میمندی
در مدح شمس الکفات خواجه ابوالقاسم احمد بن حسن میمندی آمد آن نو بهار تو به شکن بازگشتی بکرد توبه من دوش تا یار عرضه…
در مدح میر ابواحمد محمدبن محمود بن ناصر الدین و وصف شکارگاه
در مدح میر ابواحمد محمدبن محمود بن ناصر الدین و وصف شکارگاه چهار چیز گزین بود خسروان را کار نشاط کردن چوگان و رزم و…
درمدح یمین الدوله محمود بن ناصرالدین و ذکر غزوات و فتوحات او در گنگ
درمدح یمین الدوله محمود بن ناصرالدین و ذکر غزوات و فتوحات او در گنگ بهار تازه دمید ای بروی رشک بهار بیا و روز مرا…
نیز در مدح خواجه فاضل ابوبکر حصیری ندیم سلطان گوید
نیز در مدح خواجه فاضل ابوبکر حصیری ندیم سلطان گوید ای پسر نیز مرا سنگدل و تند مخوان تندی و سنگدلی پیشه تست ای دل…
در تهنیت خلعت وزارت گوید
در تهنیت خلعت وزارت گوید ای دل میر اولیا بتو شاد خلعت میر بر تو فرخ باد روی دیوان او مزین گشت تا ترا خلعت…
در ذکر مراجعت سلطان محمود از فتح سومنات گوید
در ذکر مراجعت سلطان محمود از فتح سومنات گوید یمین دولت شاه زمانه با دل شاد بفال نیک کنون سوی خانه روی نهاد بتان شکسته…
در مدح امیر ابویعقوب عضدالدوله یوسف بن ناصرالدین
در مدح امیر ابویعقوب عضدالدوله یوسف بن ناصرالدین گر چون تو بترکستان ای ترک نگاریست هر روز بترکستان عیدی و بهاریست ور چون تو بچین…
در مدح امیر ابو احمد محمد بن محمودبن ناصر الدین
در مدح امیر ابو احمد محمد بن محمودبن ناصر الدین عروس ماه نیسان را جهان سازد همی حجله به باغ اندر همی بندد ز شاخ…
در صفت داغگاه امیر ابو المظفر فخر الدوله احمدبن محمد والی چغانیان
در صفت داغگاه امیر ابو المظفر فخر الدوله احمدبن محمد والی چغانیان چون پرند نیلگون بر روی پوشد مرغزار پرنیان هفت رنگ اندر سر آرد…
در مدح خواجه ابوالفتح فرزند وزیرگوید
در مدح خواجه ابوالفتح فرزند وزیرگوید سیه زلف آن سرو سیمین من همه تاب و پیچست و بند و شکن نگار مرا سرو آزاد خوان…
در مدح خواجه احمد بن حسن میمندی وزیر گوید
در مدح خواجه احمد بن حسن میمندی وزیر گوید نگار من آن لعبت سیمتن مه خلخ و آفتاب ختن برون آمداز خیمه و از دو…