قصاید – عنصری بلخی
در صفت اسب و مدح سلطان غزنوی گوید
در صفت اسب و مدح سلطان غزنوی گوید چهار پایی کش پیکر از هنر هموار نگار گر ننگارد چو او بخامه نگار جهنده ای که…
در مدح سلطان محمود فرماید
در مدح سلطان محمود فرماید چو تن به جان و به دانش دل و به عقل روان فروختهست زمانه به دولت سلطان یمین دولت و…
در مدح امیر نصر بن ناصر الدین سبکتگین گوید
در مدح امیر نصر بن ناصر الدین سبکتگین گوید سده جشن ملوک نامدارست ز افریدون و از جم یادگارست زمین گویی تو امشب کوه طورست…
ایضاً در مدح سلطان محمود
ایضاً در مدح سلطان محمود عارضش را جامه پوشیدست نیکویی و فر جامه ای کش ابره از مشکت وز آتش آستر طرفه باشد مشک پیوسته…
در مدح یمین الدوله سلطان محمود غزنوی
در مدح یمین الدوله سلطان محمود غزنوی به از عید نشناسم از روزگار نه از مدح خسرو به آموزگار خداوند عالم کزو وقت ما همه…
در مدح امیر نصر بن ناصر الدین سبکتگین
در مدح امیر نصر بن ناصر الدین سبکتگین هر سؤالی کز آن لب سیراب دوش کردم همه بداد جواب گفتمش جز شبت نشاید دید گفت…
در صفت بهار و مدح سلطان محمود
در صفت بهار و مدح سلطان محمود بخار دریا بر اورمزد و فروردین همی فرو گسلد رشته های درّ ثمین ز آب پاک دهان پر…
شکفته شد گل از باد خزانی
شکفته شد گل از باد خزانی تو در باد خزانی بی زیانی همه شمشاد و نرگس گشتی ای دل چه چیزی مردمی یا بوستانی ز…
در مدح امیر نصر بن ناصرالدین سبکتگین
در مدح امیر نصر بن ناصرالدین سبکتگین گر از عشقش دلم باشد همیشه زیر بار اندر چرا گم شد رخش باری بزلف مشکبار اندر اگر…
در مدح امیر نصر بن ناصرالدین
در مدح امیر نصر بن ناصرالدین نگاری که بد طیلسان پرنیانش بزر از چه منسوج شد پرنیانش نگاری که نوروز کرد از درختان چرا باز…
دژم شده ست مرا جان از آن دو چشم دژم
دژم شده ست مرا جان از آن دو چشم دژم بخم شده ست مرا پشت از آن دو زلف بخم لبم چو خاک درو باد…
در مدح سلطان محمود غزنوی
در مدح سلطان محمود غزنوی چه چیزست رخساره و زلف دلبر گل مشگبوی و شب روز پرور گل اندر شده زیر نور سته سنبل شب…
قصیدهٔ ثانی غضایری که در جواب عنصری گفته است
قصیدهٔ ثانی غضایری که در جواب عنصری گفته است پیام داد بمن بنده دوش باد شمال ز حضرت ملک مال بخش دشمن مال که شمر…
در مدح سلطان محمود غزنوی گوبد
در مدح سلطان محمود غزنوی گوبد ماه رخسارش همی در غالیه پنهان شود زلف مشکینش همی بر لاله شادروان شود دردم آن روی است و…
قصیدهٔ ذیل متعلق به غضائری است که عنصری در قصیدهٔ خود که بدنبال خواهد آمد بانتقاد و خرده گیری از آن پرداخته است
قصیدهٔ ذیل متعلق به غضائری است که عنصری در قصیدهٔ خود که بدنبال خواهد آمد بانتقاد و خرده گیری از آن پرداخته است اگر کمال…
در مدح امیر نصر بن ناصرالدین سبکتیگن
در مدح امیر نصر بن ناصرالدین سبکتیگن همی روم بمراد و همی زیم به امان بجاه و دولت و نام خدایگان جهان سر ملوک جهان…
همیشه سر زلف آن سیمتن
همیشه سر زلف آن سیمتن گره بر گره یا شکن بر شکن بپیچد همی چون من از عشق او گره بر بنفشه شکن بر سمن…
در مدح خواجه ابوالحسن
در مدح خواجه ابوالحسن اتفاق افتاد پنداری مرا با زلف یار همچو او من گوژپشتم ، همچو او من بیقرار تافتست آن زلف پر دستان…
نافه دارد زیر اندر گشاده بی شمار
نافه دارد زیر اندر گشاده بی شمار لاله دارد زیر نافه در شکسته صد هزار خانمان از رنگ و بوی او همیشه چون بهشت روزگار…
در مدح سلطان محمود غزنوی گوید
در مدح سلطان محمود غزنوی گوید بدان ماند که یزدان گرو گر جهانی نو بر آورده است دیگر چو کشمر بوم او پر سرو و…
نیز در مدح امیر نصر بن ناصر الدین
نیز در مدح امیر نصر بن ناصر الدین پدید آرد آن سرو بیجاده بر همی گرد عنبر به بیجاده بر ز روی و ز بالا…
در مدح شاه ناصر الدین بوالمظفر
در مدح شاه ناصر الدین بوالمظفر عنبر است آن حلقه گشته زلف او یا چنبر است چنبر است آری ولیکن چنبر اندر عنبر است اصل…
در صفت عمارت و باغ خواجه ابوالقاسم احمد بن حسن میمندی گوید
در صفت عمارت و باغ خواجه ابوالقاسم احمد بن حسن میمندی گوید بهار زینت باغی نه باغ بلکه بهار بهار خانۀ مشکوی و مشکبوی بهار…
– در مدح خواجه ابوالقاسم احمد بن حسن میمندی وزیر
– در مدح خواجه ابوالقاسم احمد بن حسن میمندی وزیر ای شکسته زلف یار از بسکه تو دستان کنی دست دست تست اگر با ساحران…
در مدح محمد بن ابراهیم طائی
در مدح محمد بن ابراهیم طائی نه خفته ست آن سیه چشم و نه بیدار نه مستست آن سیه زلف و نه هشیار یکی بیدار…
در مدح ابوالمظفر نصر بن سبکتگین
در مدح ابوالمظفر نصر بن سبکتگین بت که بتگر کندش دلبر نیست دلبری دستبرد بتگر نیست بت من دل برد که صورت اوست آزری وار…
– در مدح ابوالمظفر نصر بن ناصرالدین
– در مدح ابوالمظفر نصر بن ناصرالدین لاله دارد توده توده ریخته بر پرنیان مشک دارد حلقه حلقه بافته بر ارغوان تخت بزّازست یا رب…
در مدح سلطان محمود
در مدح سلطان محمود نگر به لاله و طبع بهار رنگ پذیر یکی برنگ عقیق و دگر ببوی عبیر چو جعد زلف بتان شاخهای بید…
در مدح ابوالمظفر نصر بن ناصرالدین
در مدح ابوالمظفر نصر بن ناصرالدین نوروز فراز آمد و عیدش باثر بر نز یکدیگر و هر دو زده یک بدگر بر نوروز جهان پرور…
ایضاً در مدح سلطان فرماید
ایضاً در مدح سلطان فرماید چنین نماید شمشیر خسروان آثار چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار بتیغ شاه نگر نامۀ گذشته مخوان که راستگوی…
در مدح سلطان مسعود غزنوی
در مدح سلطان مسعود غزنوی شهریار دادگستر خسرو مالک رقاب آنکه دریا هست پیش دست احسانش سراب آسمان جود گشت و جود ماه آسمان آفتاب…
در مدح امیر ناصر بن ناصر الدین سبکتگین
در مدح امیر ناصر بن ناصر الدین سبکتگین فرو شکن تو مرا پشت و زلف بر مشکن بزن تیغ دلم را ، بتیغ غمزه مزن…
– در مدح سلطان محمود
– در مدح سلطان محمود گل خندان خجل گردد بهاری که تو رنگ از بهار و گل به آری بسیم ومشک نازد جان ازیرا که…
در مدح سلطان محمود و انتقاد از قصیدهٔ غضائری
در مدح سلطان محمود و انتقاد از قصیدهٔ غضائری خدایگان خراسان و آفتاب کمال که وقف کرد برو ذوالجلال عزّو جلال یمین دولت و دولت…
در مدح امیر ابو یعقوب یوسف بن سبکتکین
در مدح امیر ابو یعقوب یوسف بن سبکتکین چگونه برخورم از وصل آن بت دلبر که سوخت آتش هجرش دل مرا در بر طمع کند…
آمد ای شاه دوش ناگاهان
آمد ای شاه دوش ناگاهان فیلسوفی به نزد من مهمان پاک چون رای تو ز دوده سخن تیز چون تیغ تو گشاده زبان گفت با…
در مدح یمین الدوله محمود غزنوی
در مدح یمین الدوله محمود غزنوی باد نورزی همی در بوستان بتگر شود تا ز صنعش هر درختی لعبتی دیگر شود باغ همچون کلبۀ بزّاز…
در مدح امیر نصر بن سبکتگین
در مدح امیر نصر بن سبکتگین چنان باشد بر او عاشق جمالا که خوبی را ازو گیرد مثالا اگر خالی شد از شخصش کنارم خیالش…
– در مدح سلطان محمود غزنوی
– در مدح سلطان محمود غزنوی ایا شکسته سر زلف ترک کاشغری شکنج تو علم پرنیان شوشتری بزیر دامنت اندر بنفشه بینم و تو بنفشه…
در مدح یمین الدوله سلطان محمود
در مدح یمین الدوله سلطان محمود دل مرا عجب آید همی ز کار هوا که مشکبوی سلب شد ز مشکبوی صبا ز رنگ و بوی…
در مدح ابو جعفر محمد بن ابی الفضل
در مدح ابو جعفر محمد بن ابی الفضل هزار گونه زره بست زلف آن دلبر ز مشک حلقه شده بر شکست یکدیگر چنانکه باد هر…