قصاید سلمان ساوجی
درنعت پیامبر
درنعت پیامبر هر دل که در هوای جمالش مجال یافت عنقای همتش دو جهان زیر بال یافت هر جا که در بلای ولایش گرفت انس…
در مدح غیاث الدین محمد
در مدح غیاث الدین محمد راه نجم چو مشرف کند ایوان حمل عامل نامیه را باز فرستد به عمل صفر تخت سلطان فلک بر دارد…
در بیان اوضاع نامناسب ساوه
در بیان اوضاع نامناسب ساوه چون به عزم حضرت خورشید جمشید اقتدار آفتاب سایه گستر، سایه پروردگار ابر دریا، آستین خورشید گردون آستان اردشیر شیر…
قصیده هجدهم در مدح سلطان اویس
قصیده هجدهم در مدح سلطان اویس وقت آن آمد که بلبل در چمن گویا شود بهر گل گوید «خوش آمد» تا دل گل وا شود…
قصیده دهم در مدح سلطان اویس
قصیده دهم در مدح سلطان اویس گفت: لبش نکتهای، لعل بدخشان شکست زد دهنش خندهای، پسته خندان شکست باز به چوگان زلف، آمد و میدان…
قصیده هفتم در مدح سلطان اویس
قصیده هفتم در مدح سلطان اویس باز این منم که دیده بختم منورست زان خاک ره، که سرمه خورشید انوار است باز این منم که…
در مدح شیخ زاهد برادر سلطان اویس
در مدح شیخ زاهد برادر سلطان اویس ماهی از برج شرف زاده خورشید کمال زاده الله جمالاً به جهان داد جمال گلبن (انبته الله نباتاً…
قصیده شانزدهم در مدح سلطان اویس
قصیده شانزدهم در مدح سلطان اویس صبح ظفر از مشرق امید بر آمد اصحاب غرض را تب سودا ببر آمد از غنچه پیکان و زباد…
قصیده چهاردهم در مدح سلطان اویس
قصیده چهاردهم در مدح سلطان اویس هدهدی حال صبا پیش سلیمان میبرد قاصدی نزد نبی پیغام سلمان میبرد ماجرای قطره افتاده را یک یک جواب…
دروصف زورق
دروصف زورق بنگر این زورق رخشنده بر آب روان می درخشد چون دو پیکر بر محیط آسمان شکل زورق گوییا برجی است آبی کاندرو دایمن…
در مدح شیخ حسن
در مدح شیخ حسن دل را هوای چشم تو بیمار میکند جان را امید وصل تو تیمار میکند طرار طره تو دلم برد عارضت رو…
قصیده سی و یکم در مدح سلطان اویس
قصیده سی و یکم در مدح سلطان اویس نسیم صبح سلامم به دلستان برسان پیام بلبل عاشق به گلستان برسان به همرهیت روان را روانه…
قصیده بیستم در مدح سلطان اویس
قصیده بیستم در مدح سلطان اویس سحرگهی که چمن، شمع لاله در گیرد سمن به عزم صبوحی پیاله برگیرد جهان پیر چون نرگس، جوان و…
درمصیبت كربلا
درمصیبت كربلا خاک، خون آغشته لب تشنگان کربلاست آخر ای چشم بلابین! جوی خون بارت کجاست؟ جز به چشم و چهره مسپر خاک این ره،…
در مدح شیخ حسن نویان
در مدح شیخ حسن نویان منت ایزد را که ذات خسرو گیتی پناه در پناه صحت است از فیبض الطاف اله منت ایزد در آ…
قصیده سیزدهم در مدح سلطان اویس
قصیده سیزدهم در مدح سلطان اویس چمن از بلبل و گل، برگ و نوایی دارد عالم از طلعت تو، نور و صفایی دارد مجلس عیش…
قصیده بیست و یکم در مدح سلطان اویس
قصیده بیست و یکم در مدح سلطان اویس زامروز تا به حشر بر ابنای روزگار شکرانه واجب است به روزی هزار بار کامروز نور باصره…
درمرثیه ی شاهزاده ی بیرام شاه
درمرثیه ی شاهزاده ی بیرام شاه آسمان با سینه ی پر آتش و پشتی دو تا ه شد به های های گریان بر سر بیرام…
در مدح شیخ اویس
در مدح شیخ اویس ای منزل ماه علمت، اوج ثریا روی ظفر از آیینه تیغ تو پیدا چون تیغ تو بذل تو گرفته همه عالم…
قصیده سی و هشتم در مدح سلطان اویس
قصیده سی و هشتم در مدح سلطان اویس ای کمان ابرویت را جان من قربان شده شام زلفت را نسیم صبح سر گردان شده نقطه…