قصاید رشید الدین وطواط
نیز در ستایش اتسز می گوید
چمن باغ پر ثریا شد خار و خارا عقیق و مینا شد پیر گشته شد جهان ، ز سعی بهار بنگر از سر چگونه برنا…
قصیده هفتاد و سوم در مدح اتسز
ای ملک بتو افتخار کرده و اقبال ترا اختیار کرده بر خط ، تو از تیغ بی قرارت شاهان زمانه قرار کرده باران حسام عجل…
قصیده هشتاد و پنجم در مدح اتسز
تویی که صبح عدو هیبت تو شام کند امور ملک مثال تو با نظام کند زصبح تیغ تو روشن ترست و هیبت او حیات حاسد…
قصیده صد و هشتم در مدح اتسز
خوارزمشاه بر همه شاهان مقدمست اسباب خسروی همه او را مسلمست صدر جریدهٔ همه ابنای دولتست بیت قصیدهٔ همه اعقاب آدمست از جاه او قوام…
قصیده شصت و هشتم در مدح اتسز
ای ز حلم تو ساکنی در خاک گام ننهاده چون تویی در خاک نیست عزم ترا مقابل باد نیست حزم ترا برابر خاک نکشد از…
قصیده سی و دوم در مدح اتسز
ای لب تو گونهٔ شراب گرفته وعدهٔ تو عادت سراب گرفته عارض تو رنگ سیم خام ربوده طرهٔ تو بوی مشک ناب گرفته جعد تو…
قصیده چهل و ششم در مدح اتسز
قاهر اصحاب بدعت ، ناصر اعلام دین صدر دولت را مغیت و اهل ملت را معین خسرو و غازی ، علاء دولت ،آن شاهی که…
قصیده پنجاه و دوم در مدح اتسز
تویی ، شها ، که بتو چرخ را نیاز آید ببارگاه تو اقبال در نماز آید زطبع دشمن جاهت سموم غم خیزد ز رشح خدمت…
قصیده اول در مدح اتسز
ای ز اخلاف تو تازه گشته آثار سلف مملکت را چون تو نآمد از سلف هرگز خلف زان خلف ماندی ز شاهان سلف ایام را…
در مدح وزیر ثقة الدین
صدر ثقة الدین کنف خلق جهانست خاک دراو کعبهٔ اشراف زمانست آراسته از طالع او روی سپهرست افروخته از طلعت او صحن جهانست در خدمت…
در مدح تاج الدین وزیر
تاح دولت ، ای جوان بی نظیر از تو عاقل تر نباشد هیچ پیر هست در اصلت بلندی بی خلاف خود چنین باید وزیر بن…
د رمدح علاء الدین ابوبکر بن قماج
ای بتو ایام افتخار گرفته دامن تو دولت استوار گرفته حق بسداد تو اهتزاز نموده دین بر شاد تو افتخار گرفته از نفحات نسیم عدل…
در مدح علاء الدوله ابوالمظفر نصرة الدین اتسز و لزوم آسمان و زمین در هر بیتی
ای زمین را از رخت ، چون آسمان ، فرو بها بوسه ای را از لبت ملک زمین زیبد بها یک زمان دو زلف را…
لغز تیغ در مدح اتسز گوید
پیکری روشن چو جان ، لیکن بلای جان شده زاده از کان و پر از گوهر بسان کان شده مملکت را همچو جان بایسته قالب…
قصیده هفتاد و دوم در مدح اتسز
ای یک غلام تو بگه حرب صد سپاه اندر جوار جاه تو اسلام را پناه مقبل ترین عالمی و طالع ترا هشت آسمان معسکر و…
قصیده نود و یکم در مدح اتسز
ای در مصاف رستم دستان روزگار با باس تو هدر شده دستان روزگار مقهور دستبرد تو اجرام آسمان مجبور پای بند تو ارکان روزگار پیش…
قصیده صد و هفتم در مدح اتسز
پناه ملک عجم ، شهریار دولت یار چراغ دین عرب ، پادشاه گیتی دار ابوالمظفر ، اتسز ، خدایگان بشر که اختیار ملوکست و افتخار…
قصیده شصت و هفتم در مدح اتسز
ای روی تو چو خلد و لب تو چو سلسبیل بر خلد و سلسبیل تو جان و دلم سبیل در طاعت هوای تو آمد دلم…
قصیده سی و چهارم در مدح اتسز
ای زگفتار تو پرداخته آیات هنر وی زکردار تو افروخته رایات ظفر گشته ایام ز اخبار تو با فخر و شرف گشته اسلام ز آثار…
قصیده چهل و یکم در مدح اتسز
همه کار گیتی بود برقرار چو با دین و دانش بود شهریار بعدلست هر سلطنت را ثبات بعلمست هر مملکت را مدار جهان را بعدل…
قصیده پنجاه و چهارم در مدح اتسز
شاهی، که قدر او ز ثریا نشان دهد درگاه او ز گنبد جافی امان دهد خوارزم شاه عالم و عادل، که خاک را سم سمند…
قصیده اول در مدح خاقان کمال الدین محمود
در هجر روی و لعل تو،ای لعبت طراز بر روی زرد کرده ام از خون دل تراز ناکامم از تو ، ور چه برآوردمت بکام…
در مدح علاءالدوله اتسز
چون علاء دولت و دین دروغا خنجر کشد رایت اعزاز حق بر گنبد اخضر کشد تا بود زین سان هلاک خسم او، از آفتاب هم…
در مدح ادیب صابر بن اسمعیل ترمذی
بدیع شعر تو ، ای صابر بن اسمعیل مرا بسوی امانی وامن گشت دلیل بساحت تن و در جان من بهم کردند قصیدهٔ تو نزول…
د رمدح شمس الدین ابوالفتح محمد بن علی وزیر گوید
ای صورت سیادت و ای مایهٔ سخا بر تو بی نفاق و عطای تو بی ریا از طبع تو فروخته شد آیت هنر وز کف…
در مدح شمسالدین وزیر
ایا بفضل و کرم در جهان شده معروف ضمیر پاک ترا بر نهان چرخ وقوف تو شمس دینی، لیکن بسان شمس ترا مباد خوف زوال…
نیز در ستایش ملک اتسز گوید
ای جهان از سر زلف تو معطر گشته همه آفاق ز روی تو معنبر گشته خوب چون یوسف پیغمبری و بی تو مرا دیده چون…
قصیده هفتاد و چهارم در مدح اتسز
ای زلف مشک فام تو لاله سپر شده دلها بپیش غمزهٔ تیرت سپر شده با گونهٔ دو عارض و با طعم دو لبت بازار لاله…
قصیده نود و هفتم در مدح اتسز
بزینت باغ چون خلد برینست ریاحین اندرو چون حور عینست نثار آسمان لؤلوی لالاست شعار بوستان دیبای چینست خمیده همچو خاتم شاخ گلبن برو گل…
قصیده صد و نزدهم در مدح اتسز
زهی! از آدم و حوا نگشته چون تویی پیدا ز تو در خلد آسوده روان آدم و حوا مفاخر بر درت واقف، معالی بر تنت…
قصیده شصت و ششم در مدح اتسز
ای حریم صدر تو ترسندگان را چون حرم از تو گشته بیضهٔ خوارزمشاهی محترم طایر عدل ترا صحن زمین زیر جناح ناظر قدر ترا سطح…
قصیده سی و پنجم در مدح اتسز
ای از همه خلق اختیار گشته دین را سبب افتخار گشته در کسب معالی دلیر بوده بر اسب معانی سوار گشته گردون ، که زمین…
قصیده چهل و سوم در مدح اتسز
در زلف تو ، ای نگار ، تابیست زان تاب دلم قرین تابیست با تاب دو زلف تو دلم را نی هیچ توان ، نه…
قصیده پنجاه و هشتم در مدح اتسز
هوا تیره است، آن بهتر که گیری بادهٔ روشن ز دست لعبت مهروی مشکین موی سیمین تن شده انواع نزهت را لب نوشین او موضع…
قصیده بیست و چهارم در مدح اتسز
ز عشقت ، ای عمل غمزهٔ تو خون خواری بسی کشید تن مستمند من خواری مراست عیش دژم تا شدی ز دست آسان چگونه عیشی…
در مدح علاء الدوله ابوالمظفر اتسز
نه رخست آن ، که زهره و قمرست نه لبست آن ، که سر بسر لشکرست نیست درصد هزار سوسن و گل آن طراوت که…
در مدح ادیب صابر بن ایمعیل ترمذی
صابر، ای طبع تو جهان هنر وی بتو تازه بوستان هنر ظاهرت صاحب ردای سداد باطنت مالک عنان هنر هر زمان خامهٔ تو در دو…
خطاب به ملک اتسز
خسروا، از کمال دانایی روی دولت همی بیارایی گاه مال زمین همی بخشی گاه فرق فلک همی سایی حرب جویان نهان شوند از بیم چون…
در مدح سید تاجدالدین ابوالغنایم رافعی شیبانی
ای تاج دین تازی و ای سید عرب ای خدمت جناب تو اقبال را سبب ای بوالغنایمی، که ترا از غنایمست بخشودن خلایق و بخشیدن…
وقتی اتسز بر لب جیحون جشن ساخته بود این قصیده بر بدیهه بگفت
ای بملک تو زینت ایام وی ز تیغ تو نصرة اسلام بندهٔ حل و عقد تو فلک سخرهٔ امر و نهی تو ایام دل پاک…
قصیدۀ مصنوعه در مدح قزل ارسلان
ای ملک را ثنای صدر تو کار وی ملک را هوای قدر تو بار الترصیع مع التجنیس تیر حزمت ز ماه دید سپر تیر جزمت…
قصیده هفتاد و پنجم در مدح اتسز
ای چهرهٔ تو رشک مه آسمان شده یاقوت فام دو لب تو قوت جان شده خلقی ز عشقت ، ای چو مه آسمان بحسن سرگشته…
قصیده نود و هشتم در مدح اتسز
خسروا ، چون تو آسمان نارد خدمت و زمانه بگزارد باد را هیبت تو بر بندد کوه را حملهٔ تو بردارد پای تو فروش محمدت…
قصیده صد و نهم در مدح اتسز
ای بسته و گشاده بسی دشمن و حصار در هر دو حال باد ترا کردگار یار تأیید تو شکسته بیک حمله صد مصاف اقبال تو…
قصیده شصت و نهم در مدح اتسز
ای کرم را کف نهاده طریق نیست بی طاعت تو هیچ فریق صاحب دولت علی الاطلاق خسرو عالمی علی التحقیق حضرتت را سیادتست قررین رایتت…
قصیده سی ام در مدح اتسز
رایت شهریار دین گستر سایه افگند بر جهان یکسر مسرعات فلک رسانیدند خبر فتح او بحر کشور رونقی یافت ملت ایزد قوتی یافت شرع پیغمبر…
قصیده چهل و چهارم در مدح اتسز
فغان من از نعرهٔ پاسبان که افگند تعجیل در کاروان سبک برگرفتند بار مرا نهدند بر سینه بار گران برفت آن مه آسمان و ز…
قصیده پنجاه و پنجم در مدح اتسز
جانا، دلم ز فرقت تو خون همی شود و اندوه من ز عشق تو افزون همی شود خون کرده ای دلم ، نه نخستین کسی…
ذوقافتین در مدح ملک اتسز
ای از مکارم تو شده در جهان خبر افگنده از سیاست تو آسمان سپر صاحب قران ملکی و بر تخت خسروی هرگز نبوده مثل تو…
در مدح ضیاء الدین علی بن جعفر
ضیاء الدین، ترا در کامرانی هزاران سال بادا زندگانی وفاک الله نائبة اللیالی وصانک من ملمات الزمانی تو آن صدری که در صدر تو یابند…