رسید آن گل که می بخشد طراوت گلشن جان را

رسید آن گل که می بخشد طراوت گلشن جان را نسیمش برگرفت از خاک ره تخت سلیمان را عزیزان هر طرف پویان که یوسف سوی…

ادامه مطلب

به شکر حق که کند شکر حق ستایی را

به شکر حق که کند شکر حق ستایی را کسی چه شکر کند نعمت خدایی را چه کبریاست ندانم ز ملک تا ملکوت چه فسحت…

ادامه مطلب

ای جان همه جانها روح القدسی گویا

ای جان همه جانها روح القدسی گویا پنهان ز نظر اما در دیده جان پیدا در مکه و در یثرب شاهنشه ذو موکب در مشرق…

ادامه مطلب

آدمی مجموعه علم و حقیقت پروری است

آدمی مجموعه علم و حقیقت پروری است صورت زیبای او دیباچه صورتگری است حشمت خیل ملک با قدر آدم هیچ نیست شوکت شاهنشهی بیش از…

ادامه مطلب

ما بیکسیم و معرکه خونخوار یا علی

ما بیکسیم و معرکه خونخوار یا علی ما را به لطف خویش نگهدار یا علی از گنجهای لطف تو یا بوالحسن مدد وز اژدهای قهر…

ادامه مطلب

سفیده دم که صبا بوی مشگ ناب کند

سفیده دم که صبا بوی مشگ ناب کند شمیم گل دل ریش مرا خراب کند چگونه دل نکشد سوی گلستان امروز که غنچه خمیه زند…

ادامه مطلب

بحق روز بر آرنده سفید و سیاه

بحق روز بر آرنده سفید و سیاه خدای عز و جل لا اله الا الله بحق صاحب معراج احمد مرسل که جبرییل بهمراهیش ندارد راه…

ادامه مطلب

ای بعلم و فضیلت ارزانی

ای بعلم و فضیلت ارزانی علم اول معلم ثانی میر سید شریف ایکه به توست فخر سید شریف جرجانی جذبه آفتاب حکمت تو ذره جمع…

ادامه مطلب

گر مرغ دل ز مزتبه بر آسمان رسد

گر مرغ دل ز مزتبه بر آسمان رسد وز آسمان بپایه معراج جان رسد ور سدره منتهای بلندی نبخشدش شاید به خاکبوسی آن آستان رسد…

ادامه مطلب

ساقیا جام تو از آب حیاتش چه کم است

ساقیا جام تو از آب حیاتش چه کم است می حیات ابد و ساغر می جام جم است اینچه جام است و می صاف که…

ادامه مطلب

بحری که دلش منبع اسرار نهان است

بحری که دلش منبع اسرار نهان است شطاع جهان شیخ بحق روز بهان است آن گلبن تحقیق که در مشرب عذبش صد جوی ز سر…

ادامه مطلب

آه ازین گردون دون کزوی کسی دلشاد نیست

آه ازین گردون دون کزوی کسی دلشاد نیست داد کز بیدار او هرگز دلی آزاد نیست سر و نازی گر بر آردهم خود از بیخش…

ادامه مطلب

کسی کز خود نشد آگه چه فیض از ملک اسرارش

کسی کز خود نشد آگه چه فیض از ملک اسرارش خبر از عالم معنی نباشد نقش دیوارش ز راه کعبه دل دور کن سنگ بت…

ادامه مطلب

دردا که درین شهر دلی شاد نمانده است

دردا که درین شهر دلی شاد نمانده است یک بنده ز بند ستم آزاد نمانده است هرجا که روم ناله و فریاد و فغان است…

ادامه مطلب

بر رخ کمند زلف معنبر نهاده یی

بر رخ کمند زلف معنبر نهاده یی این دام فتنه چیست که دیگر نهاده یی لب را گزیده یی و ازین شیوه ملیح داغی غریب…

ادامه مطلب

آن مبدعی که چشمه نطق از زبان گشاد

آن مبدعی که چشمه نطق از زبان گشاد قفل در سخن بکلید زبان گشاد آن پادشاه کز کرم و ذره پروری در پیش ذره ذره…

ادامه مطلب

صبح سعادت دمید حق در دولت گشاد

صبح سعادت دمید حق در دولت گشاد پرتو مهر علی بر همه عالم فتاد من سگ شاهیکه شیر سنگ شد از خشم او سنگ شود…

ادامه مطلب

جز از تو قبله من گر بود بزیبایی

جز از تو قبله من گر بود بزیبایی خدایرا نپرستیده ام به یکتایی گذشت عمر بامید وصل ومیدانم که عمر باز نیاید مگر تو باز…

ادامه مطلب

باز شد وقت طرب آمد سوی گلزار گل

باز شد وقت طرب آمد سوی گلزار گل برگ عیش عندلیب آورد دیگر بار گل صبحدم، خونین دل بلبل گشاید در چمن چون بخندد غنچه…

ادامه مطلب

ای با سپهر بوقلمون هیبتت به جنگ

ای با سپهر بوقلمون هیبتت به جنگ روز و شب از نهیب تو گردیده رنگ رنگ تیغت نهنگ معر که و جوش جوهرش طوفان ماهیان…

ادامه مطلب

شنید گوش من از هاتفی شب دیجور

شنید گوش من از هاتفی شب دیجور که ای بخواب طرب خفته در سرای سرور خبر زباد اجل نیستت مگر که شدی چو گل بعمر…

ادامه مطلب

چنین که سر بفلک سرو قد یار کشد

چنین که سر بفلک سرو قد یار کشد ز عاشقش چه خبر گر فغان زار کشد جدا ز کوی تو مردم خوش آنکه خاک شوم…

ادامه مطلب

باز جا بر تخت عزت خسرو دانا گرفت

باز جا بر تخت عزت خسرو دانا گرفت فتنه گو بنشین که حق بر مرکز خود جاگرفت پایه تخت شهی زین سلطنت معراج یافت بلکه…

ادامه مطلب

آنکه خاک آستانش کعبه صدق و صفاست

آنکه خاک آستانش کعبه صدق و صفاست سید سادات عالم احمد موسی الرضاست ز آستانش گرنیی واقف ندانی عرش چیست هر که این در میشناسد…

ادامه مطلب