قصاید ازرقی هروی
طالع پیروز بختی ، مایۀ نیک اختری
طالع پیروز بختی ، مایۀ نیک اختری آسمان کامگاری ، آفتاب سروری رسم دانی ، ملک سازی ، رزم جویی ، خسروی پیشوای روزگاری ،…
از هری گر سوی اوغان شوی،ای باد شمال
از هری گر سوی اوغان شوی،ای باد شمال باز گویی زهری پیش ملک صورت حال گویی : آن شهر،کجا بود دل بخت بدو شادمان همچو…
این بربطیست صنعت او سحر آشکار
این بربطیست صنعت او سحر آشکار و اندر عجب ز صنعت او چشم روزگار چونانکه از چهار طبایع مرکبیم ترکیب کرده اند طبایع درو چهار…
چه روز بود که آن ، ماهروی سیمین بر
چه روز بود که آن ، ماهروی سیمین بر برسم تعبیه بیرون گذشت بر لشکر ؟ حمایلی ز زر خسروانه اندر کتف بلا رگی کهن…
شاه کرده است رای زی پوشنگ
شاه کرده است رای زی پوشنگ هامراهش میست و ساغر و چنگ گه شرابی همی خورد بشتاب گه سماعی همی کند بدرنگ شادی نو کند…
آسمان گون قرطه پوشید،آن چو ماه آسمان
آسمان گون قرطه پوشید،آن چو ماه آسمان مهر چهر آمد بنزد بنده روز مهرگان خواب چشم نر گسینش در سحر سحر آزمای تاب زلف عنبرینش…
ایا بفضل و کرم یاد کرده از کارم
ایا بفضل و کرم یاد کرده از کارم زیاد کرد تو بسیار شکرها دارم خصایل تو سزاوار مدحتند همه بجلوه کردن آن من رهی سزاوارم…
چو آفتاب شد از اوج خود بخانۀ ماه
چو آفتاب شد از اوج خود بخانۀ ماه بخیش خانه رو و برگ بید و باده بخواه شراب لعل بده ، اندکی بدور و بده…
ز نور قبۀ زرین آینه تمثال
ز نور قبۀ زرین آینه تمثال زمین تفته فرو پوشد آتشین سر بال فروغ چتر سپهری بیک درخشیدن بسنگ زلزله اندر زند بگاه زوال درر…
اکنون که تر و تازه بخندید نو بهار
اکنون که تر و تازه بخندید نو بهار ما و سماع و بادۀ رنگین و زلف یار آن زر سیم خمره و لعل بلور درج…
بار دیگر بر ستاک گلبن بی برگ و بار
بار دیگر بر ستاک گلبن بی برگ و بار افسر زرین بر آرد ابر مروارید بار گاه مینا زینت آرد زو نگار بوستان گاه مرجان…
چو کوس عید ز درگه بکوفتند پگاه
چو کوس عید ز درگه بکوفتند پگاه پگاه رفت بعید آن نگار زی درگاه بشاخ سوسن آزاد برفگنده قبا ببرگ سنبل خوشبوی بر نهاده کلاه…
عروس ماه نوروزی چه کرد آن دانۀ گوهر؟
عروس ماه نوروزی چه کرد آن دانۀ گوهر؟ که نورش ماه تابان بود و سعدش زهرۀ ازهر هزاران صورت رنگین نگاریده برو مانی هزاران پیکر…
المنه لله که خورشید خراسان
المنه لله که خورشید خراسان از برج شرف گشت دگر باره درخشان المنه لله که آراست دگر بار دیوان خراسان بسزاوار خراسان المنه الله که…
باز بر طرف مه از غالیه طغرا دیدم
باز بر طرف مه از غالیه طغرا دیدم زبرصفحۀ جان خط معما دیدم تا بر اطراف سمن گشت محقق خط او بندۀ عارض او روح…
چون چتر روز گوشه فرو زد بکوهسار
چون چتر روز گوشه فرو زد بکوهسار بر زد سر علامت عید از شب آشکار هر کوکبی بتهنیت عید بر فلک در زیور شعاع برآمد…