به دریا میزنم شاید به سوی ساحلی دیگر

به دریا میزنم شاید به سوی ساحلی دیگر مگر آسان نماید مشکلم را مشکلی دیگر من از روزی که دلبستم به چشمان تومیدیدم که چشمان…

ادامه مطلب

سکه‌ی این مهر از خورشید هم زرین‌تر است

سکه‌ی این مهر از خورشید هم زرین‌تر است خون ما از خون دیگر عاشقان رنگین‌تر است رود راهی شد به دریا، کوه با اندوه گفت…

ادامه مطلب

هر روز جهان است و فرازیّ و نشیبی

هر روز جهان است و فرازیّ و نشیبی این نیز نگاهی‌ست به افتادن سیبی در غلغله‌ی جمعی و تنها شده‌ای باز… آنقدر كه در پیرهنت…

ادامه مطلب

به خداحافظی تلخ تو سوگند… نشد!

به خداحافظی تلخ تو سوگند… نشد! که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد لب تو میوه ی ممنوع… ولی لبهایم هر چه از…

ادامه مطلب

طاووس ِ من! حتی تو هم در حسرت ِ رنگی

طاووس ِ من! حتی تو هم در حسرت ِ رنگی حتی تو هم با سرنوشت ِخویش در جنگی! یک روز دیگر کم شد از عمرت……

ادامه مطلب

همین عقلی که با سنگ حقیقت خانه می سازد

همین عقلی که با سنگ حقیقت خانه می سازد زمانی از حقیقت های ما افسانه می سازد سر مغرور من! با میل دل باید کنار…

ادامه مطلب

ﺑﻪ ﻧﺴﯿﻤﯽ ﻫﻤﻪ ﺭﺍﻩ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﺩ

ﺑﻪ ﻧﺴﯿﻤﯽ ﻫﻤﻪ ﺭﺍﻩ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﺩ ﮐﯽ ﺩﻝ ﺳﻨﮓ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺁﻩ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﺩ ﺳﻨﮓ ﺩﺭ ﺑﺮﮐﻪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﻡ ﻭ ﻣﯽ…

ادامه مطلب

غم‌خوار من به خانه‌ی غم‌ها خوش آمدی

غم‌خوار من به خانه‌ی غم‌ها خوش آمدی با من به جمع مردم تنها خوش آمدی بین جماعتی که مرا سنگ می‌زنند می‌بینمت برای تماشا خوش…

ادامه مطلب

هرگاه یک نگاه به بیگانه می کنی

هرگاه یک نگاه به بیگانه می کنی خون مرا دوباره به پیمانه می‌کنی ای آنکه دست بر سر من می‌کشی! بگو فردا دوباره موی که…

ادامه مطلب

به نسیمی همه‌ی راه به هم می‌ریزد

به نسیمی همه‌ی راه به هم می‌ریزد کی دل سنگِ تو را آه به هم می‌ریزد؟ سنگ در برکه می‌اندازم و می‌پندارم با همین سنگ…

ادامه مطلب

کبریای توبه را بشکن پشیمانی بس است

کبریای توبه را بشکن پشیمانی بس است از جواهرخانه خالی نگهبانی بس است ترس جای عشق جولان داد و شک جای یقین آبروداری کن ای…

ادامه مطلب

همراه بسیار است، اما همدمی نیست

همراه بسیار است، اما همدمی نیست مثل تمام غصه ها، این هم غمی نیست دلبسته ی اندوه دامنگیر خود باش از عالم غم دلرباتر عالمی…

ادامه مطلب

به نسیمی همه راه به هم می‌ریزد

به نسیمی همه راه به هم می‌ریزد کی دل سنگ تورا آه به هم می‌ریزد سنگ دربرکه می‌اندازمو می‌‌پندارم باهمین سنگ زدن، ماه به هم…

ادامه مطلب

عقل بیهوده سر طرح معما دارد

عقل بیهوده سر طرح معما دارد بازی عشق مگر شاید و اما دارد؟ با نسیم سحری دشت پُر از لاله شکفت سر سربسته چرا این…

ادامه مطلب

همين كه نعش درختی به باغ می‌افتد

همين كه نعش درختی به باغ می‌افتد بهانه باز به دست اجاق می‌افتد حكايت من و دنيايتان، حكايت آن- -پرنده‌ای‌ست كه به باتلاق می‌افتد عجب…

ادامه مطلب

تنگ آب از روزهای قبل خالی تر شده است

تنگ آب از روزهای قبل خالی تر شده است زندگی در دوستی با مرگ عالی تر شده است هر نگاهی می تواند خلوتم را بشکند…

ادامه مطلب

کوزه ی در بسته در آغوش‌دریا هم تهی‌ست

کوزه ی در بسته در آغوش‌دریا هم تهی‌ست در گِلِ خشک تو‌دیگر فرصت تغییر نیست اولین شرط معلم بودن انسان بودن است شیخ این مجلس…

ادامه مطلب

اما تو بگو «دوستی» ما به چه قیمت؟

اما تو بگو «دوستی» ما به چه قیمت؟ امروز به این قیمت، فردا به چه قیمت؟ ای خیره به دلتنگی محبوس در این تنگ این…

ادامه مطلب

بهلول‌وار فارغ از اندوه روزگار

بهلول‌وار فارغ از اندوه روزگار خندیده‌ایم! ما به جهان یا جهان به ما فاضل نظری

ادامه مطلب

ما را کبوترانه وفادار کرده است

ما را کبوترانه وفادار کرده است آزاد کرده است و گرفتار کرده است بامت بلند باد که دلتنگیت مرا از هر چه هست غیر تو…

ادامه مطلب

از باغ می برند چراغانی ات کنند

از باغ می برند چراغانی ات کنند تا کاج جشن های زمستانی ات کنند پوشانده اند «صبح» تو را «ابرهای تار» تنها به این بهانه…

ادامه مطلب

تقدیر، نه در رمل نه در کاسه‌ی چینی‌ست

تقدیر، نه در رمل نه در کاسه‌ی چینی‌ست آینده‌ی ما دورتر از آینه‌بینی‌ست ما هرچه دویدیم، به جایی نرسیدیم ای باد! سرانجام تو هم گوشه‌نشینی‌ست…

ادامه مطلب

گاهی شرار شرم و گاهی شور شیدایی است

گاهی شرار شرم و گاهی شور شیدایی است این آتش از هر سر که بر خیزد تماشایی است دریا اگر سر می‌زند بر سنگ حق…

ادامه مطلب